داستان عبرت‌آموز 4 فرزند  و 3 هدیه

داستان عبرت‌آموز 4 فرزند و 3 هدیه

 در یك مهمانی زنانه در یكی از كشورهای خارج، چهار زن میانسال كنار هم نشسته بودند و با یكدیگر صحبت می‌كردند و ضمن ذكر خاطرات و تجربیات خود، پشت سر دیگران نیز غیبت می‌نمودند. تا آن‌كه صحبت آنها به ذكر خیر فرزندان‌شان رسید، اما پیش از شروع صحبت یكی از زن‌ها برخاست و برای تجدید توالت به سرویس بهداشتی رفت و دیگر زن‌ها شروع به تعریف از صفات پسندیده و موفقیت‌های كسب‌شده فرزندان خود كردند. زن دوم گفت: پسر من واقعا مایه افتخار من است. او اخیرا یك استارت‌آپ موفق راه‌اندازی كرده و قله‌های موفقیت را یكی پس از دیگری فتح كرده است، به‌گونه‌ای كه همین چند وقت پیش به‌مناسبت تولد بهترین دوستش یك خودرو صفر كیلومتر به او هدیه داد. زن سوم گفت: اتفاقا پسر من نیز موجب سرافرازی من است. او دوره كاپیتانی خود را طی كرد و پس از مدتی سهامدار یكی از شركت‌های كشتیرانی شد و هم‌اكنون به‌رغم تحریم‌ها كار و بار خوبی دارد و حتی این‌طوری بهتر هم هست. او نیز چند وقت پیش به‌مناسبت تولد بهترین دوستش به او بلیت سفر دریایی به چهار كشور جهان همراه اقامت دوهفته‌ای در هركدام از كشورها هدیه داد. زن چهارم گفت: اتفاقا پسر من نیز شخصی موفق و معتبر است. او پس از پایان تحصیلات خود وارد مشاغل مدیریتی شد و پله‌های ترقی را پیمود و هم‌اینك مدیرعامل یكی از شركت‌های وابسته است. او نیز چند وقت پیش به مناسبت تولد بهترین دوستش برای او یك باب منزل مسكونی خرید و به وی هدیه كرد. در این‌هنگام زن اول كه برای استفاده از سرویس بهداشتی جمع را ترك كرده بود، به جمع بازگشت و از آنها پرسید درباره چه چیزی حرف می‌زنند. زن دوم گفت: داریم از موفقیت‌های فرزندان‌مان می‌گوییم. زن اول گفت: خوب می‌كنید. من هم بگویم؟ زن‌های دیگر گفتند: بلی بلی. زن اول گفت: دختر من پلنگ است و از شاخ‌های شبكه‌های اجتماعی به شمار می‌آید. زن‌های دیگر گفتند: وا. مایه خجالت نیست؟ زن اول گفت: من هم اوایل خجالت می‌كشیدم و خیال می‌كردم ول‌معطل است، اما وقتی متوجه شدم همین چندوقت پیش سه‌نفر از بهترین دوستانش به مناسبت تولدش یك خودروی صفر كیلومتر، یك بلیت سفر رایگان دریایی به چهار كشور جهان همراه اقامت دوهفته‌ای در هركدام از كشورها و یك باب منزل مسكونی به او هدیه كرده‌اند خوشحال شدم. در این هنگام شام رسید و سایر زن‌ها سرشان را زیر انداختند و به كشیدن غذا مشغول شدند و هیچ‌كس هیچ‌چیز نیفزود.