نرم نرمك میآید
آرام آرام دارد صدای قدم جشنواره فیلم فجر میرسد و این موضوع هم شوخیشوخی جدی میشود! روی همین حساب هم بود كه علیزاده و رستگار و قنبری دیروز دور هم جمع شدند و یك ساعتی بالا و پایین كردند و جدول اكران سینماهای اهالی رسانه را ریز به ریز بررسی كردند نیمچه برنامهای ریختند كه هر كدامشان در ایام جشنواره باید چه كنند. حالا سر قضیه را خیلی برایتان باز نمیكنیم اما منتظر صفحاتی جذاب در ایام جشنواره باشید و انشاءا... یا صفحاتی پر و پیمان در خدمتتان خواهیم بود. امید كه مقبول حضرت حق و شما افتد و این روزگار هم بگذرد و فرتی برسیم به شب عید! قبلش هم البته انتخابات را در پیش داریم!
دوستان سازمان آگهیها امروز حسابی به ما زخم زدهاند. غیر از یك صفحه كامل صفحه 11 كه قلفتی زیر بار آگهی رفته، دو صفحه 10 و 12 هم به صورت نیمقلفتی در اختیار آگهیها قرار گرفته و خلاصه كه كرك و پر عجیبی از ما ریزانده! بماند كه در لحظات آخر هم بخش دیگری از آگهیها قلفتی بیرون پرید همان گونه كه باد آورده بود، باد هم برد اما چه باك كه روزنامهنگاران چابك و دست به قلم و تیز و بز پای كارند!
اجمالا در جریان باشید كه جای بادآوردههای صفحه 12، آذر مهاجر و زینب مرتضاییفرد دست به دست هم دادهاند و گزارش مبسوط و مشروحی رفتهاند از بعضی تحركات و اتفاقات و جریانهایی كه در حوزه فرهنگ و هنر افتاده تا بهزعم و توان و سعی خودشان، گرهی از گره هموطنان سیلزده بلوچ و سیستانی ما در جنوبشرق كشور باز كنند. از خدا كه پنهان نیست از شما هم نباشد آدم این چیزها را كه میبیند به خودش امیدوار میشود لابهلای این همه خبر و اتفاق بد، چه آدمهای خوبی هم هستند كه عموما توی چشم نیستند. آدمهای خوبی كه از شدت خوب بودن، عادی شدهاند و طبعا وقتی خوب بودن عادی شد، بد بودن غیرعادی میشود طبعا تر هم این كه بیشتر به چشم میآید!
سوای این موضوع اما صابرخان محمدی كه روزگذشته دو سه تماس تلفنی مشكوك هم با یكی از نمایندگان خودروسازی داخلی برقرار كرده بود و معلوم نیست چرا در عین این كه یك خودروی صفر كیلومتر زیر پای استاد است، اما افتاده پی دلالی و قیمت گرفتن! حالا اگر خودشان طالب بودند میآیند اینجا شفافسازی میكنند اما اجمالا در جریان باشید كه صابر محمدی در صفحات 9 و 10 امروز رفته پی پنبه زدن به اسناد 50 سال قبل جایزه ادبی نوبل كه هر سال اسناد و وقایع 50 سال قبل را انتشار عمومی میكنند و لابه لای این اسناد هم اتفاقات و موضوعات با نمكی دستگیر آدم میشود.
دوستان سازمان آگهیها امروز حسابی به ما زخم زدهاند. غیر از یك صفحه كامل صفحه 11 كه قلفتی زیر بار آگهی رفته، دو صفحه 10 و 12 هم به صورت نیمقلفتی در اختیار آگهیها قرار گرفته و خلاصه كه كرك و پر عجیبی از ما ریزانده! بماند كه در لحظات آخر هم بخش دیگری از آگهیها قلفتی بیرون پرید همان گونه كه باد آورده بود، باد هم برد اما چه باك كه روزنامهنگاران چابك و دست به قلم و تیز و بز پای كارند!
اجمالا در جریان باشید كه جای بادآوردههای صفحه 12، آذر مهاجر و زینب مرتضاییفرد دست به دست هم دادهاند و گزارش مبسوط و مشروحی رفتهاند از بعضی تحركات و اتفاقات و جریانهایی كه در حوزه فرهنگ و هنر افتاده تا بهزعم و توان و سعی خودشان، گرهی از گره هموطنان سیلزده بلوچ و سیستانی ما در جنوبشرق كشور باز كنند. از خدا كه پنهان نیست از شما هم نباشد آدم این چیزها را كه میبیند به خودش امیدوار میشود لابهلای این همه خبر و اتفاق بد، چه آدمهای خوبی هم هستند كه عموما توی چشم نیستند. آدمهای خوبی كه از شدت خوب بودن، عادی شدهاند و طبعا وقتی خوب بودن عادی شد، بد بودن غیرعادی میشود طبعا تر هم این كه بیشتر به چشم میآید!
سوای این موضوع اما صابرخان محمدی كه روزگذشته دو سه تماس تلفنی مشكوك هم با یكی از نمایندگان خودروسازی داخلی برقرار كرده بود و معلوم نیست چرا در عین این كه یك خودروی صفر كیلومتر زیر پای استاد است، اما افتاده پی دلالی و قیمت گرفتن! حالا اگر خودشان طالب بودند میآیند اینجا شفافسازی میكنند اما اجمالا در جریان باشید كه صابر محمدی در صفحات 9 و 10 امروز رفته پی پنبه زدن به اسناد 50 سال قبل جایزه ادبی نوبل كه هر سال اسناد و وقایع 50 سال قبل را انتشار عمومی میكنند و لابه لای این اسناد هم اتفاقات و موضوعات با نمكی دستگیر آدم میشود.