مادرانه‌هایی به قلم دهه هشتادی‌ها

وقتی نوجوون‌ها از احساسشون نسبت به «مادر» می‌گن

مادرانه‌هایی به قلم دهه هشتادی‌ها

خوشبختی‌های کوچک
مادر مهربانم،آهنگ صدایت زیباترین ترانه زندگی‌ام  ونفس‌هایت،تنها بهانه نفس کشیدنم شد و وجودت تنها دلیل زنده بودنم. مادر،مادر... نمی‌دانم معنای این واژه را در کجا جست‌وجو کنم؟ در زلال اشک؟ بخشندگی خورشید؟ یا 
سر سبزی بهار؟
وقتی چشم به جهان گشودم و قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پُر از صداقت و بی ریایی بود، احساس کردم...
دیدم زمانی را که با لبخندم، لبخند زیبایی برچهره خسته‌ات نشست و دنیایت بهار شد، دیدم زمانی را که با گریه‌ام 
دلت لرزید و توفانی شد. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پُر مهر و محبت است که من احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد...
مادر وقتی از تو حرف می‌زنم، احساس می‌کنم به خداوند نزدیک‌ترم و در مقدس‌ترین لحظات زندگی‌ام قرارگرفته‌ام.مادرم، تمامِ خاطرات کودکی‌ام را با 
خط به خطِ نام تو می‌نویسم...
گاهی انقدر خوشبختی دم دستمان است که نمی‌بینیم، چایی که مادر برایمان می ریزد خوشبختی است یا شاید خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم!
اما حالا، رفیق جانم، هر کجا که هستی، هر چند ساله و با تمام گرفتاری‌های تمام نشدنی که همه ما داریم.. اما امروز را قدر بدان، خوشبختی‌های کوچک را بشناس و روز مادر را بهانه کن و بهانه‌ای برای بوییدن دامان مادرت که هنوز کنار توست...