از مربیگری بدنسازی تا زندگی كنار قاتلان

گفت‌و‌گو با مردی كه به خاطر سوء‌ظن دوستش را كشت

از مربیگری بدنسازی تا زندگی كنار قاتلان

فرشید38 ساله مربی بود و باشگاه بدنسازی داشت. لیسانس تربیت بدنی دارد. او به اتهام قتل یكی از دوستانش در یكی از محله‌های تهران بازداشت شده است. اما بعد از چند ماه كارشناسان پزشكی قانونی نظر دادند كه ضربه او به بدن مقتول كشنده نبوده و عوامل مختلفی در مرگ او نقش داشتند. حالا وی از كابوس مجازات قصاص نجات یافته و در برابر اتهام قتل غیرعمد قرار گرفته است. این هفته در پشت صحنه یك جنایت به بررسی این جنایت پرداخته و با قاتل گفت‌و‌گو كردیم.
به گزارش خبرنگار جام‌جم، شامگاه 25 آبان امسال بود كه درگیری خونینی در محله افسریه پایتخت به پلیس و بازپرس كشیك قتل دادسرای جنایی تهران گزارش شد. زمانی كه ماموران در محل حاضر شدند معلوم شد مردی در آنجا زخمی شده و به بیمارستان انتقال یافته و عامل درگیری هم از محل فرار كرده است.
ماموران به تحقیقات در این باره دست زدند كه معلوم شد مرد جوان بر اثر شدت خونریزی در بیمارستان فوت كرده است. همچنین معلوم شد كه با چاقو ضربه‌ای به ساق پای او وارد شده بود. با مرگ مرد جوان، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد. ماموران در تحقیقات محلی متوجه شدند مردی كه مربی باشگاه ورزشی بوده در این ماجرا نقش داشته است. بنابراین او تحت تعقیب پلیس قرار گرفت. این در حالی بود كه ماموران برای شناسایی قاتل فراری از خانواده مقتول خواستند كه مراسم سوگواری خود را در مكان دیگری برگزار كنند و بنر و اعلامیه‌ای كه درباره مرگ فرزندشان است را روی در و دیوار محله نصب نكنند تا شاید متهم به قتل فراری آفتابی شود. پلیس در جست‌وجوی متهم به قتل فراری بود تا این‌كه او مدتی بعد در مخفیگاهش شناسایی و بازداشت شد. او در جریان تحقیقات پلیسی مدعی شد كه قصد قتل نداشته و فقط می‌خواسته آن مرد را بترساند. حتی گمان می‌كرده با ضربه‌ای كه سمت وی پرت كرده است او زخمی شده و فكر نمی‌كرده آن مرد فوت كند. تحقیقات در این باره ادامه داشت تا این‌كه بعداز چند ماه از این ماجرا سرانجام كارشناسان پزشكی قانونی نظر دادند ضربه‌ای كه این متهم به ساق پای مرد میانسال زده كشنده نبوده و عوامل دیگری هم در ماجرای مرگ آن مرد نقش داشته است. بنابراین فرشید از اتهام قتل عمد خلاصی یافت و اكنون در برابر اتهام قتل غیر عمد قرارگرفته و به زودی قراراست به خاطر اتهام جدیدش در دادگاه محاكمه شود.




جنایت‌هایی با رنگ سوء ظن
 در این پرونده جوانی ورزشكار و تحصیلكرده كه پدر یك خانواده بوده به دلیل مشكلات و اختلاف‌هایی كه میان او و همسرش رخ داده، برای حل مشكلات و پایان دادن به سوء‌ظن، راه خطایی را پیموده است. اومعتاد به شیشه شده كه همین باعث تغییر در زندگی و آینده‌اش شده است. او تحت تاثیر مصرف شیشه دچار توهم شده و گمان می‌كرده همسرش و دوست او در حال خیانت كردن به وی هستندكه هیچ‌گاه در تحقیقات این موضوع به تایید نرسید. او زندگی خود را دستخوش افكار منفی كرد كه پایه و اساس درستی نداشت. به جای این‌كه از مشاوران خانواده یا افراد بزرگ‌تر در میان اعضای دو خانواده برای حل اختلاف و درگیری‌های زندگی‌اش كمك بگیرد، تصمیم‌های عجولانه گرفت و باعث شكست دوباره در زندگی‌اش شد. از سوی دیگر اعتیاد او به شیشه باعث شد به درستی نتواند روی رفتار خود و تصمیم‌هایی كه در زندگی می‌گیرد كنترل مناسبی داشته باشد. حل نكردن مشكلات پیش آمده میان او و دوست صمیمی‌اش باعث شد نسبت به او سوءظن پیدا كند و ناخواسته جان او را بگیرد و خودش گرفتار زندان شود. در این پرونده كارشناسان پزشكی قانونی نظر دادند ضربه‌ای كه متهم در دعوا به بدن دوستش وارد كرده عامل اصلی در مرگ او نبوده است. بنابراین وی از اتهام قتل عمد فاصله گرفت و حكم قصاص نمی‌گیرد. او اكنون در برابر اتهام قتل غیرعمد قرار گرفته است. از افراد می‌خواهیم برخشم خود غلبه كنند، مهارت‌های شخصی و خانوادگی را خود را تقویت كنند تا در صورت بروز مشكلات بتوانند آن راحل كنند و شاهد حوادث تلخ این چنینی نباشیم. از اعتیاد دوری كنند، چرا كه اعتیاد به شیشه می‌تواند افراد را به سمت سقوط اخلاقی ببرد و زندگی‌شان را به ورطه نابودی بكشاند. خانواده‌ها باید بدانند سو‌ءظن آغازگر از هم پاشیدگی خانوادگی و گرفتار شدن در ارتكاب انواع جرایم است، از این رفتارها اجتناب كنند تا دچار اتفاقات غیر‌قابل جبران نشوند.



به خاطر سوءظن، معتاد شدم
فرشید، زمانی كه از زندان به دادسرا منتقل شده بود ،حال و روز خوبی نداشت و فكر می‌كرد امروز دیگر به او می‌گویند حكم قصاص می‌گیری. با قدم‌های لرزان وارد اتاق بازپرسی شد. اما ساعاتی بعد كه از آنجا بیرون آمد، دنیا برایش رنگ و بوی دیگری پیدا كرده بود. او به پهنای صورت اشك می‌ریخت، اما این بار شادی و امید در دلش زنده شده بود. او در گفت‌و‌گو با جام‌جم از انگیزه‌اش برای قتل و حال و هوای زندان گفت كه در ادامه می‌خوانید.
 چه كاره‌ای‌؟
مربی باشگاه ورزشی‌ام و در زمینه بدنسازی و پاورلیفتینگ فعالیت دارم و شاگردان زیادی را در این رشته تربیت كردم. احكام قهرمانی استانی و كشوری در زمینه بدنسازی و پاورلیفتینگ دارم.
 مقتول را می‌شناختی؟
او را یكی از دوستانم كه موبایل فروشی داشت با من آشنا كرد و با هم دوست شدیم.
 چرا او را زدی؟
حس می‌كردم با همسرم ارتباط دارد.
 با همسرت چطور آشنا شدی؟
 همسرم ورزشكار و عضو سابق تیم ملی شمشیر‌بازی بود. هفته‌ای سه مرتبه برای تمرین و آموزش بدنسازی به فدراسیون می‌رفتم كه در آنجا موقع برگشت برخی ورزشكاران را سوار خودرویم می‌كردم و تا مسیری آنها را می‌رساندم كه همسرم نیز در میان آن ورزشكاران بود. بعد از این رفت و آمدها بودكه به هم علاقه‌مند شده و با مهریه 14سكه‌ای با من ازدواج كرد.
 با هم اختلاف داشتید؟
اختلافمان از وقتی شروع شد كه به رفتار او و دوستم مشكوك شدم. هر بار به خانه پدری‌اش می‌رفت تلفن همراهش را خاموش می‌كرد. بعد از مدتی متوجه شدم سیمكارت جدیدی گرفته و دور از چشمم عضو كانال‌های تلگرامی شده است. من هم سیمكارتی گرفتم و به عنوان فرد ناشناس عضو كانال‌های تلگرامی او شدم. باورم نمی‌شد هر كانالی كه او عضو می‌شد مردی كه دوست صمیمی‌ام بود نیز عضو بود. حتی همسرم در تلگرامش عكس‌های سلفی از یك خانه و خودروی گرانقیمت گذاشته بود. می‌گفت خانه و خودرو متعلق به عمویش است كه دروغ گفته بود. خودرو شبیه خودروی دوستم بود. گمان می‌كردم هردو به من خیانت كرده‌اند. سراغ دوستم رفتم كه او مدعی شد من اشتباه می‌كنم و دچار سوءظن شدم. سرانجام همین شك مرا به زندان انداخت و باعث مرگ دوستم شد.
 اعتیاد داری؟
به خاطر همین سوءظن‌ها و اختلاف‌های خانوادگی معتاد به شیشه شدم.
 از شب قتل بگو.
چند روز قبل از آن با دوستم دعوایم شد و كارمان به زد و خورد كشید. او را عامل اعتیاد و از هم پاشیدگی زندگی‌ام می‌دانستم. آن شب با او در محله افسریه قرار گذاشتم كه آنجا آمد. چاقو داشت و با هم درگیر شدیم در ادامه پایش به لبه جوی آب گیر كرد و زمین افتاد، چاقو را برداشتم و به ساق پایش زدم كه زخمی شد و فراركردم. بعد از زخمی شدنش به زمین خورده و دوباره چاقو به بدنش خورده و بعد هم در بیمارستان فوت كرده بود.
 اولین روز زندان؟
 خیلی سخت بود و روزهای بعد از آن سخت‌‌تر هم شد. به سالنی از زندان منتقل شدم كه با خودم 65 نفر زندانی داشت. اكثر آنها اتهامشان قتل یا تجاوز بود. برخی زیرتیغ بودند و برخی منتظر محاكمه و قصاص. برخی امید به بخشش داشته و تعدادی امیدشان را از دست داده و منتظر روز اجرای حكم بودند.
 در زندان چه می‌كردی؟
زندانی‌ها می‌گفتند اگر خودم را تا روز محاكمه مشغول نكنم از غصه می‌میرم. وجود بچه‌ام مرا به زندگی امیدوار می‌كرد. برای این‌كه امیدم را از دست ندهم، خواندن قرآن و كتاب‌های حقوقی را آغاز كردم. اعتیادم را در زندان ترك كردم و با كیسه‌های گچ وسایل بدنسازی درست كرده و تمرین می‌كردم. همچنین با تكه‌های پارچه، دم‌كنی درست می‌كردم.
 به قصاص فكر می‌كردی؟
خیلی. به‌خصوص وقتی شاهد اجرای حكم قصاص چند نفر از هم‌بندی‌هایم بودم. امیدی به رهایی از قصاص نداشتم. چند روز پیش برای آخرین جلسه بازپرسی از زندان به دادسرای جنایی آمدم كه بازپرس پرونده به من گفت كارشناسان پزشكی قانونی در گزارش بررسی علت مرگ دوستم نظر دادند كه عوامل دیگری در مرگ او نقش داشته و ضربه‌ای كه من به ساق پای او زدم، كشنده نبوده و اتهام قتل عمدم به قتل غیر‌عمد تغییر پیدا كرده است.
 چه احساسی داشتی؟
 برای چند دقیقه میخكوب روی صندلی نشستم و فقط گریه می‌كردم. چند بار از بازپرس سؤال كردم، قصاص نمی‌شوم، انگار معجزه شده و خدا صدایم را شنیده بود.