دریا در كوزه

دریا در كوزه

محمدرضا بایرامی نویسنده


 نوشتن در باره هنرمند نازنین و برجسته روزگار ما جناب استاد سیدمهدی شجاعی عزیز، همین جوری و سر فرصت و فراغت هم، كار سختی است - به جهت وسعت و تنوع و تكثر فعالیت‌های ایشان و از همین منظر، برای همچو منی محال؛ چه رسد به این‌كه پای ضیق وقتِ اجتناب‌ناپذیری از نوع ژورنالیستی هم به میان آید با شرح وظیفه‌ای طلبیده اما ناگفته: گنجاندن بحر در كوزه‌ای! كاری كه می‌دانیم شدنی نیست.
بنابراین این چند سطر پراكنده را قصد، فقط ادای احترام كوچكی است از سر ارادت و بی‌شك برای خوانندگان و دوستداران فراوان سید، نكته جدید و مهمی ندارد.
سید از اول هم اسم و دل بزرگی داشت. اوایل دهه 60 نام او را شنیده و برخی از آثارش را خوانده بودم. به‌خصوص در مطبوعات و گمانم گاهنامه‌‌‌هایی مثل قاموس كه درش هنرمندانی جمع می‌شدند كه دغدغه دین و انقلاب را همزمان داشتند. بعدها رفتم حوزه هنری و گفتند معاون فرهنگی‌اش، جوان بیست و چند‌ساله‌ای است سید نام! خودش بود! ما حتی با هم كار كردیم در پروژه‌ای كه شبیه طرحی بود برای تشویق به كتابخوانی و ما عمله‌جاتش بودیم و ایشان رئیسش. اما هرگز دیداری رخ نداد. بعدها سید رفت انتشارات برگ را - در همسایگی ما - تاسیس و هدایت كرد. در آن مقطع هم یادم نمی‌آید دیداری داشته باشم با مردی كه همه‌جا حرفش بود و خودش نبود، و حالا به نظرم كمی مرموز و پیچیده یا دست‌كم عجیب می‌رسید! آدمی كه انگار هیچ‌كدام از خصلت‌های مرسوم دنیای كارمندی را نداشت.
 گذشت تا این‌كه ایشان را برای اولین بار و حضوری در رشد ملاقات كردم و در وقتی كه سردبیر یكی از مجلات بودند. گمانم با دوستی رفتم به اتاق‌شان و ساعتی نشستیم و از هر دری حرف زدیم و خندیدیم. دیدارها در جاهای دیگر و به مناسبت‌های دیگری تكرار شد و دیدم با یكی از منطقی‌ترین، زلال‌ترین، راحت‌ترین و روشن‌ترین نویسندگان پیرامونم روبه‌رو هستم. راز و رمز و پیچیدگی مال دنیای داستان بود. در وجود او علاوه بر مهربانی و ادب و تواضع چشمگیر و همیشگی‌ و مثال زدنی‌اش، چیزی كه زیاد مشهود بود - و بعدها در آثارش هم برجسته شد - دگم نبودن در عین داشتن اعتقادات سفت و سخت بود. هرگز به نظرم انسانی نیامد كه مدعی باشد همه حقیقت نزد من است و دیگران ول معطل! دنیای آثار او البته با دنیای نویسندگانی مثل ما، به شدت متفاوت بود. او گاه از قصه و قطعه و خطابه و تاریخ و دین و... چینشی یا گزینشی را برمی‌گرفت و مصالحی را انتخاب می‌كرد تا دنیای شخصی خودش را با قدرت بسازد. دنیایی كه در ابتدا تا حدودی نامأنوس به نظر می‌آمد چرا كه گویی با عادت‌های مرسوم خواننده سر سازگاری نداشت. اما در همان حال كه چیزی را ویران می‌كرد چیزی را هم می‌ساخت و این ساخت وقتی قوی و قوی‌تر شد حالت تاسیس به خودش گرفت و بعد تثبیت شد و مخاطبان پروپاقرص خودش را هم پیدا كرد كه اتفاقاً خیلی هم زیاد بودند بیش از حد تصور.
به هرحال بعدها و از سر اتفاق، گذر یكی از مجموعه‌ داستان‌هایم به انتشارات نیستان افتاد در وقتی كه دفتر در خیابان سمیه بود. یكی دو سال بعدتر به طور تصادفی دیدم آن مجموعه تجدید چاپ هم شده! آن هم نه به‌تازگی! زنگ زدم به علی آقا و به شوخی گفتم قدیم‌ها یه رسم مسخره‌ای بود كه می‌دونم بیخوده ولی ماها هم بهش عادت كرده‌ بودیم متاسفانه اونم این‌كه وقتی كتاب یكی چاپ یا تجدید چاپ می‌شد هم چند نسخه براش می‌فرستادن به عنوان سهم مولف و هم حق‌التالیفی احیاناً! با تعجب پرسید مگه در مورد شما انجام نشده؟! گفتم نه! عذرخواهی كرد و گفت اجازه بدید من به بابا بگم و بعد به شما زنگ می‌زنم!
فردا یا پس فردا بود كه تماس گرفت و گفت چك شما آماده ست و می‌تونیم براتون ارسال كنیم، اما بابا سلام رساند و گفت این جوری كه نمی‌شه تحویلش بدیم! باید ببینم فلانی رو!
دلخوری‌ای پیش نیامده بود كه نیازمند دلجویی باشد، اما به هر حال فرصت دیدار مجدد را مغتنم شمردم و شتافتم! آن‌ موقع هیچ نمی‌دانستم كه نیستان - به بركت حضور نویسنده دلسوزی مثل ایشان كه بلد است و اعتقاد هم دارد به رعایت شأن نویسندگی - مرتب‌ترین و با كلاس‌ترین انتشاراتی در برخورد با مولف خواهد شد و واقعاً رویدادی از آن دست - كه ذكر خیرش رفت - از دست در رفته با وجود همه بی‌اهمیتی‌اش. به هرحال اگر بنا باشد به انبوه تاثیرهای استاد سید مهدی شجاعی - در زمینه‌های مختلف - اشاره كنیم شاید از همین كارهای به ظاهر كوچك هم بشود شروع كرد. یعنی بتوان گفت كه سید عزیز، معدل احترام به نویسنده را بالا برد به عنوان نویسنده - ناشری كه هر دو عرصه را به خوبی می‌شناخت. این حركت برایش هزینه‌بر و ظاهراً ضرر بود، اما با نهایت دقت آن را انجام داد.
و اما طنز و هزل و هجو و مواردی از این دست به نظرم آخرین پناهگاه نویسنده‌ است در مقام آدمی حساس و گاه ناامید از انبوه مشكلات. سید نه تنها از این ظرفیت در كارهایش استفاده كرده كه روز به روز هم بیشتر و بیشتر از آن بهره می‌برد آن هم در نوعی از نوشتن كه به تاكید باید گفت گویی خودش آن را تاسیس و بعد هم تثبیت كرده. من جایی ندیده‌ام كه ایشان با اطلاع قبلی حضور داشته باشند و انبوه متنوع مخاطبان دوره‌اش نكنند. در ضمن سید برخی از بهترین و محكم‌ترین فیلم‌نامه‌های منسجم و دوست داشتنی‌ام را نوشته است: پدر، بدوك و...
در نهایت به نظرم شجاعی عزیز هم ظاهراً دچار همان گرفتاری‌هایی است كه معمولا هنرمندان حرفه‌ای دارند. از یك طرف آدمی است به شدت مبادی آداب و اخلاق و لوتی و رفیق باز و اجتماعی و از طرف دیگر چون نویسنده‌ای است ششدانگ، مجبور است خلوت‌های خودش را هم داشته باشد. برای همین هم همواره غیبت صغرا و كبرا دارد كه تعداد آنها هم به شدت زیاد است با توجه به پركاری استاد. از منظر فلسفی اول مرغ به وجود آمد یا تخم‌مرغ اگر بخواهیم به امر نویسندگی نگاه كنیم گمانم روی این نگاه اتفاق نظر نسبی داشته باشیم كه سیستم نوشتن این جوری است كه اول نویسنده‌‌ای با اراده و نقشه و عقل و منطق و خواست و...شروع می‌كند به آفرینش ادبی اما بعدها همه چیز وارونه می‌شود. یعنی انگار نوشتن او را در بند می‌كند به مصداق گهی پشت بر زین گهی زین به پشت. در چنین وقتی ارتباط هنرمند با پیرامون تا حدود زیادی مختل می‌شود تا تمام شدن كار. و كار هم كه تمامی ندارد!
كلام آخر این‌كه به خاطر خوش فكری، توان، تخصص، ابتكار، وزانت و جسارت و مجموعه‌ای از توانایی‌های بالا و درجه یك، حضور شریف سید‌مهدی همیشه سنگینی می‌كرده در هرجایی كه بوده و فعالیت داشته، اما سایه‌اش نه!
ضمیمه نوجوانه