جستارهایی در سیره فردی و اجتماعی زنده یاد آیت ا... سید هادی خسروشاهی در گفت و شنود با فرزندش
مردی شبیه «سیدجمال»
چگونه میتوان باور كرد استاد و دوستی دانشور كه هماره تكیه گاه اندیشه و عمل ما بود، اینچنین غریبانه روی از جهان برگرفته و ما را ترك گفته است؟آیت ا... سید هادی خسروشاهی بر چند نسل از مردم جویای افكار ناب دینی در این مرزو بوم و حتی سایر كشورهای اسلامی، حقی فراوان داشت، كثرت آثاری كه توسط او آفریده شدند و همینطور تاثیر گسترده آنها، شاهدی بر این مدعاست. در نكوداشت یاد و خاطره آن دانشی مردِ راحل و در باب خصال فردی و اجتماعی آن بزرگ، با فرزندش جناب محمود خسروشاهی گفت و شنودی انجام داده ایم كه نتیجه آن پیش روی شماست. امید آنكه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آیت ا... خسروشاهی روحیات خاصی داشتند و به گواه افرادی كه ایشان را میشناسند و البته كارنامه فعالیتهای پژوهشی شان بیشتر سر در همین عالم تحقیق و تفكر داشتند. جالب است كه با وجود فعالیتهای فرهنگی فراوانی كه دارند، هیچ گاه نشنیدیم برای ایشان مراسم بزرگداشتی برگزار شود. علت چه بود؟
پدر از هر نوع لقب و عنوان و تشریفات بدشان میآمد، در حالی كه برخی از بزرگان علمی، متأسفانه به این موارد اهمیت زیادی میدهند. آنچه كه من از ایشان دیدم، بیاعتنائی مطلق به عنوان و لقب بود. ایشان با اینكه از مراجع بزرگ حوزه علمیه قم درجه اجتهاد داشتند و اجتهاد ایشان مورد تأئید شورای عالی مربوطه در حوزه قم هم بود، هرگز به ما اجازه استفاده از عناوینی خاص را در مورد خود ندادند، به طوری كه حتی زمانی كه سایت ایشان را راهاندازی كردیم، اجازه استفاده از كلمه «آیتا...» را ندادند و ناچار به حذف آن شدیم! من نهایتاً بدون كسب اجازه از ایشان از كلمه استاد استفاده كردم. بارها نهادهای مختلف از جمله انجمن مفاخر، سازمان فرهنگ و ارتباطات و... پیشنهاد برگزاری مراسم تجلیل و تقدیر از ایشان را دادند كه به هیچوجه زیر بار نرفتند. بسیاری از مدیران فرهنگی و سیاسی و وزرا و بزرگان عرصه اندیشه، روش و شیوه خود را مدیون رهنمودها و آثار و كتب ایشان دانسته و در جاهای مختلف در این باره اظهارنظر كردهاند. هر بار كه من خواستم این آرا و نظریات را گردآوری و تدوین كنم، مانع شدند و گفتند: « من براساس اعتقاد و میل خودم و برای رضا خدا این كارها را انجام دادهام، نه برای تظاهر و تفاخر، بسیار هم از لطف این آقایان ممنونم، ولی مایل به گردآوری و چاپ آنها نیستم».
اشاره كردید به اینكه ایشان به تصریح بسیاری از علما و مراجع تقلید معاصر به درجه اجتهاد رسیده بوده، چه شد كه مانند برخی دوستان خود، به سوی مرجعیت نرفتند؟
بر حسب گفتههای خودشان، مرحوم آیتا... كاشانی در این تغییر نقش اصلی را داشتند.ایشان نقل میكردند: «یك روز همراه با مرحوم آقای علی حجتی كرمانی نزد ایشان رفتیم. من گفتم: آقا! فقه و فقاهت شما مورد تأئید همه بزرگان و علمای نجف هست و اگر میماندید بیتردید یكی از مراجع بزرگ تشیع میشدید، چرا رساله عملیه ننوشتید و چرا نماندید؟ ایشان گفتند: بدبختی مسلمانان كمبود رساله عملیه نیست، در قم و مشهد و نجف تا دلت بخواهد رساله عملیه هست، اگر قرار بود با عمل به رسالههای عملیه امور مسلمین اصلاح شود، تا به حال شده بود، من نجات اسلام را در بیرون راندن انگلیسیها از ایران و كشورهای اسلامی میدانم...به هر حال استدلال مرحوم آیتا... كاشانی مرا تكان داد و دستگیرم شد كه نباید حتماً یك فقیه معروف یا مرجع تقلید بشوم. البته دروس رسمی حوزه را تقریباً كامل خواندم و درس خارج فقه و اصول را هم در حدی كه مورد نیازم بود رفتم، ولی انگیزه تخصص فقیه و صاحب رساله شدن و امثال اینها با حرفهای آیتا... كاشانی در من از بین رفت».
با اینكه آیت ا... خسروشاهی یكی از سیاسیترین شخصیتهای تاریخ معاصر بود و چه قبل و چه بعد از انقلاب فعالیتها، مبارزات و مناصب حساسی داشت، هرگز تندرویها و كندرویهای دیگران را نداشت . دلیل آن را چه میدانید؟
ایشان بیش از هر چیزی، به پژوهش و نگارش و هدایتگری از طریق تألیف آثار ارزشمند و تأثیرگذار اهمیت میدادند، بنابراین فرصتی برای درگیر شدن در منازعات پیش پا افتاده سیاسی نداشتند، مضاف بر اینكه اساساً رغبتی هم به این كار نداشتند. شیوه مبارزاتی ایشان در دوران قبل از انقلاب هم نشان میدهد كه به جای جار و جنجال و اعتراض آشكار، همواره به دنبال كارهای عمیق فرهنگی بودند. ایشان معتقد بودند هیچ انقلابی بدون تغییر بنیانهای فكری و فرهنگی جامعه ممكن نیست و اگر هم روی بدهد، دوامی نخواهد داشت. از همین روی بخش اعظم انرژی و وقت خود را صرف نگارش كتب روشنگرانه میكردند. در زمینه سیاسی هم همیشه میگفتند:«من برای همه جریانهای راست و چپ واصولگرا و اصلاحطلبی كه به آرمانهای انقلاب اسلامی پایبند هستند، احترام قائلم، ولی در بیان عقاید خودم مستقلم و از هیچ جریان سیاسی ای به طور صددرصد پیروی نخواهم كرد».چیزی كه تا پایان حیات ایشان هم تداوم داشت.
آرامش و نقد پذیری ایشان،بر تمام دوستان و مراودان آن مرحوم آشكار بود.در این باره چه خاطراتی دارید؟
بله، ایشان نقدپذیربودند، تا جایی كه میتوانم بگویم روحیه نقدپذیری ایشان را در كمتر كسی سراغ دارم! از وقتی نوجوان بودم، خیلی راحت میتوانستم افكارم را بیان كنم و ایشان هم با سعهصدر بالائی گوش میدادند و برای نظراتم ارزش قائل بودند. اگر حدود ادب را رعایت میكردم، هرگز لب به عتاب نمیگشودند و همواره صبور بودند. همین صبر را در زندگی مبارزاتی و سیاسی ایشان هم میشود مشاهده كرد.ایشان همانطور كه جزو پیشگامان تقریب بین مذاهب اسلامی، چه قبل و چه بعد از انقلاب بودند، همواره با اكثر گروهها و جریانات داخل كشور، حتی منتقدین ارتباط داشتند. از برخوردهای حذفی و سلبی پرهیز میكردند و همواره تلاش میكردند نقاط مثبت و منفی شخصیتها و جریانات را براساس واقعیتها و با كمال انصاف بیان كنند.
به پیشگامی ایشان در تقریب بین مذاهب اسلامی اشاره كردید. در این مورد توضیح بیشتری بدهید.
ایشان در شرایطی كه حتی فعالان و مسوولان وزارت خارجه به اهمیت این موضوع پی نبرده بودند، فعالیت خود را در این زمینه آغاز كردند. آثار و خاطرات ایشان، این موضوع را نشان میدهد. به عبارتی ایشان از نیم قرن پیش، در جهت همكاری با حركتهای اسلامی و كمك به بیداری اسلامی، همه توان خود را به كار گرفتند و فعالیتهای گستردهای را در امور سیاسی و داخلی و ارتباط وسیع با رهبری حركتهای اسلامی آغاز كردند.
مرحوم خسروشاهی از نویسندگان دیرپا، پركار و خوشفكر معاصر بودند و بسیاری از مردم، از طریق مطالعه آثارشان با ایشان آشنا شدند.ایشان نوشتن مقاله و كتاب را از چه مقطعی و چگونه آغاز كردند؟
از دوران نوجوانی و همان دورهای كه در تبریز بودند و شرح زندگی و آثار پدرشان مرحوم آیت ا... سید مرتضی خسروشاهی را نوشتند. همچنین در هفتهنامه مهد آزادی تبریز و بعضی از نشریات تهران ـ بیشتر در هفتهنامه ندای حق ـ با امضای «س.هـ. تبریزی» مقاله مینوشتند.این نشریه در تهران به سردبیری و صاحب امتیازی مرحوم سیدحسن عدنانی چاپ میشد و شاید تنها نشریه مذهبی آن دوره بود. از نویسندگان ثابت این نشریه مرحوم آقای علی دوانی بود. بعدها آقایان محمدجواد و علی حجتی كرمانی هم در آن مقاله مینوشتند. نشریهای در تهران به سردبیری سیدمحمدباقر حجازی از اصحاب سیدضیاء طباطبایی چاپ میشد به اسم «وظیفه».ایشان از طریق مرحوم آیتا... طالقانی با این نشریه آشنا شدند. یك روز همراه آقای طالقانی به دفتر نشریه رفتند و در آنجا با آقایان دكتر سیدجعفر شهیدی و سیدغلامرضا سعیدی آشنا شدند. خودشان میگفتند:«آقای حجازی یكجور روحیه طلبگی و درویشمسلكی داشت. آقای طالقانی مرا به ایشان معرفی كرد. مقالههای من نوعاً تند بودند و ایشان گاهی سانسور میكرد و میگفت: شما خبر از فشار سازمان امنیت بر ما ندارید، حمله به حاكمیت هم شما را به دردسر میاندازد، هم ما را، صلاح نیست! ولی به هر حال غالباً مقالاتم را چاپ میكرد. بعدها به سراغ مقالات شرح حال رجال و علما رفتم. همزمان در ندای حق هم مقالاتی داشتم تحت عنوان گفتگو، یك چیزی شبیه كتاب مناظره دكتر و پیر شهید هاشمینژاد. البته به آن محكمی نمینوشتم. بعد با مجلهای به اسم مجموعه حكمت كار كردم كه از تبریز هم با آن همكاری داشتم و در آن مقالههای خوبی نوشتم. برادران برقعی (سید فخرالدین، سید یحیی، سیدصدرالدین) آنها را چاپ میكردند. ماهنامه بود. اغلب فضلای قم در مجموعه حكمت مقاله مینوشتند، از جمله آقایان: سبحانی، نوری، دوانی، دانش آشتیانی.آقای سید یحیی برقعی سردبیر نشریه بود و آقای سیدفخرالدین برقعی صاحب امتیاز. هنوز هم با همان اسم س.هـ.تبریزی مقاله مینوشتم».
و سخن آخر؟
روحیه و اراده كاری پدر فوقالعاده بود و حتی در اوج بیماری و شرایط دشوار جسمی هم، از پژوهش و نگارش دست برنمیداشتند. یك بار یك عمل جراحی سنگین چهار ساعته روی ایشان انجام شده بود، طوری كه حتی در تنفس و تكلم هم مشكل پیدا كرده بودند. با اشاره به من فهماندند مجموعه آثار سیدجمال را به بیمارستان بیاورم و در گوشه اتاق مراقبتهای ویژه بگذارم. بعدها میگفتند دیدن این مجموعه 9 جلدی، در بهبود حالم تأثیر خارقالعاده داشت. تا پایان حیات هم،چیزی به اندازه انتشار یك اثر پژوهشی یا كتب جدید و خواندنی،ایشان را خوشحال نمیكرد.
در محضر علامه طباطبایی
به طور مشخص تر در سالیان اول ورود به قم، ایشان بیشتر عوالم عرفانی خود را با مرحوم علامه طباطبایی در میان میگذاشتند.در این باره میگفتند: «روزهایی كه میدیدم كسی در محضر علامه طباطبایی نیست، مزاحم ایشان میشدم و در راه یا جلوی منزلشان، درباره حالاتی كه برایم پیش میآمد یا خوابهایی كه میدیدم، با ایشان صحبت میكردم و ایشان هم تعلیماتی میدادند و استفاده میكردیم. بعدها به علت كسالت یا كمتوفیقی، بعضی از آن عوالم معنوی بیبدیل ادامه پیدا نكردند».
بزرگ ترین درس، رعایت اعتدال
بزرگترین درسی كه من از پدر آموختم، رعایت اعتدال بود. ایشان چه در امور عبادی، چه امور سیاسی و جنبههای مختلف زندگی، روی رعایت اعتدال تأكید داشتند. همیشه سفارش میكردند كه: روی كیفیت عبادت و دعا بیشتر از كمیت آن دقت كنیم.میگفتند:«اگر در مسائل مستحبی افراط كنی، خدای ناكرده روزی میرسد كه در مستحبات هم سهلانگاری خواهی شد و این افراط و تفریطها به سایر جنبههای زندگیات هم سرایت میكند!». مثلاً یادم هست كه در اواخر مقطع دبستان تصمیم گرفتم هر روز نماز امام زمان(عج) بخوانم! ایشان گفتند: «عبادت و دعا خیلی هم خوب است، به شرط اینكه كار به افراط نكشد و از حالت اعتدال خارج نشود كه یك وقت دلزدگی نیاورد». تأكید دیگر ایشان در زمینه تربیت فرزندان، این خود كه در برابر مردم خاكی باشید و به اصطلاح برایشان قیافه نگیرید! از تفاخر و تظاهر بدشان میآمد و رفتار فرزندان بعضی از بزرگان، موجب تكدر خاطرشان میشد و ما را به شدت از اینگونه كارها منع میكردند. نكته دیگر، بیزاری ایشان از سیگار و این مسائل بود. به من گفته بودند: «حتی اگر یك نخ سیگار هم بكشی، از تو راضی نخواهم بود!». الحمدلله ظاهراً این اخطار پدر مؤثر بوده.
پدر از هر نوع لقب و عنوان و تشریفات بدشان میآمد، در حالی كه برخی از بزرگان علمی، متأسفانه به این موارد اهمیت زیادی میدهند. آنچه كه من از ایشان دیدم، بیاعتنائی مطلق به عنوان و لقب بود. ایشان با اینكه از مراجع بزرگ حوزه علمیه قم درجه اجتهاد داشتند و اجتهاد ایشان مورد تأئید شورای عالی مربوطه در حوزه قم هم بود، هرگز به ما اجازه استفاده از عناوینی خاص را در مورد خود ندادند، به طوری كه حتی زمانی كه سایت ایشان را راهاندازی كردیم، اجازه استفاده از كلمه «آیتا...» را ندادند و ناچار به حذف آن شدیم! من نهایتاً بدون كسب اجازه از ایشان از كلمه استاد استفاده كردم. بارها نهادهای مختلف از جمله انجمن مفاخر، سازمان فرهنگ و ارتباطات و... پیشنهاد برگزاری مراسم تجلیل و تقدیر از ایشان را دادند كه به هیچوجه زیر بار نرفتند. بسیاری از مدیران فرهنگی و سیاسی و وزرا و بزرگان عرصه اندیشه، روش و شیوه خود را مدیون رهنمودها و آثار و كتب ایشان دانسته و در جاهای مختلف در این باره اظهارنظر كردهاند. هر بار كه من خواستم این آرا و نظریات را گردآوری و تدوین كنم، مانع شدند و گفتند: « من براساس اعتقاد و میل خودم و برای رضا خدا این كارها را انجام دادهام، نه برای تظاهر و تفاخر، بسیار هم از لطف این آقایان ممنونم، ولی مایل به گردآوری و چاپ آنها نیستم».
اشاره كردید به اینكه ایشان به تصریح بسیاری از علما و مراجع تقلید معاصر به درجه اجتهاد رسیده بوده، چه شد كه مانند برخی دوستان خود، به سوی مرجعیت نرفتند؟
بر حسب گفتههای خودشان، مرحوم آیتا... كاشانی در این تغییر نقش اصلی را داشتند.ایشان نقل میكردند: «یك روز همراه با مرحوم آقای علی حجتی كرمانی نزد ایشان رفتیم. من گفتم: آقا! فقه و فقاهت شما مورد تأئید همه بزرگان و علمای نجف هست و اگر میماندید بیتردید یكی از مراجع بزرگ تشیع میشدید، چرا رساله عملیه ننوشتید و چرا نماندید؟ ایشان گفتند: بدبختی مسلمانان كمبود رساله عملیه نیست، در قم و مشهد و نجف تا دلت بخواهد رساله عملیه هست، اگر قرار بود با عمل به رسالههای عملیه امور مسلمین اصلاح شود، تا به حال شده بود، من نجات اسلام را در بیرون راندن انگلیسیها از ایران و كشورهای اسلامی میدانم...به هر حال استدلال مرحوم آیتا... كاشانی مرا تكان داد و دستگیرم شد كه نباید حتماً یك فقیه معروف یا مرجع تقلید بشوم. البته دروس رسمی حوزه را تقریباً كامل خواندم و درس خارج فقه و اصول را هم در حدی كه مورد نیازم بود رفتم، ولی انگیزه تخصص فقیه و صاحب رساله شدن و امثال اینها با حرفهای آیتا... كاشانی در من از بین رفت».
با اینكه آیت ا... خسروشاهی یكی از سیاسیترین شخصیتهای تاریخ معاصر بود و چه قبل و چه بعد از انقلاب فعالیتها، مبارزات و مناصب حساسی داشت، هرگز تندرویها و كندرویهای دیگران را نداشت . دلیل آن را چه میدانید؟
ایشان بیش از هر چیزی، به پژوهش و نگارش و هدایتگری از طریق تألیف آثار ارزشمند و تأثیرگذار اهمیت میدادند، بنابراین فرصتی برای درگیر شدن در منازعات پیش پا افتاده سیاسی نداشتند، مضاف بر اینكه اساساً رغبتی هم به این كار نداشتند. شیوه مبارزاتی ایشان در دوران قبل از انقلاب هم نشان میدهد كه به جای جار و جنجال و اعتراض آشكار، همواره به دنبال كارهای عمیق فرهنگی بودند. ایشان معتقد بودند هیچ انقلابی بدون تغییر بنیانهای فكری و فرهنگی جامعه ممكن نیست و اگر هم روی بدهد، دوامی نخواهد داشت. از همین روی بخش اعظم انرژی و وقت خود را صرف نگارش كتب روشنگرانه میكردند. در زمینه سیاسی هم همیشه میگفتند:«من برای همه جریانهای راست و چپ واصولگرا و اصلاحطلبی كه به آرمانهای انقلاب اسلامی پایبند هستند، احترام قائلم، ولی در بیان عقاید خودم مستقلم و از هیچ جریان سیاسی ای به طور صددرصد پیروی نخواهم كرد».چیزی كه تا پایان حیات ایشان هم تداوم داشت.
آرامش و نقد پذیری ایشان،بر تمام دوستان و مراودان آن مرحوم آشكار بود.در این باره چه خاطراتی دارید؟
بله، ایشان نقدپذیربودند، تا جایی كه میتوانم بگویم روحیه نقدپذیری ایشان را در كمتر كسی سراغ دارم! از وقتی نوجوان بودم، خیلی راحت میتوانستم افكارم را بیان كنم و ایشان هم با سعهصدر بالائی گوش میدادند و برای نظراتم ارزش قائل بودند. اگر حدود ادب را رعایت میكردم، هرگز لب به عتاب نمیگشودند و همواره صبور بودند. همین صبر را در زندگی مبارزاتی و سیاسی ایشان هم میشود مشاهده كرد.ایشان همانطور كه جزو پیشگامان تقریب بین مذاهب اسلامی، چه قبل و چه بعد از انقلاب بودند، همواره با اكثر گروهها و جریانات داخل كشور، حتی منتقدین ارتباط داشتند. از برخوردهای حذفی و سلبی پرهیز میكردند و همواره تلاش میكردند نقاط مثبت و منفی شخصیتها و جریانات را براساس واقعیتها و با كمال انصاف بیان كنند.
به پیشگامی ایشان در تقریب بین مذاهب اسلامی اشاره كردید. در این مورد توضیح بیشتری بدهید.
ایشان در شرایطی كه حتی فعالان و مسوولان وزارت خارجه به اهمیت این موضوع پی نبرده بودند، فعالیت خود را در این زمینه آغاز كردند. آثار و خاطرات ایشان، این موضوع را نشان میدهد. به عبارتی ایشان از نیم قرن پیش، در جهت همكاری با حركتهای اسلامی و كمك به بیداری اسلامی، همه توان خود را به كار گرفتند و فعالیتهای گستردهای را در امور سیاسی و داخلی و ارتباط وسیع با رهبری حركتهای اسلامی آغاز كردند.
مرحوم خسروشاهی از نویسندگان دیرپا، پركار و خوشفكر معاصر بودند و بسیاری از مردم، از طریق مطالعه آثارشان با ایشان آشنا شدند.ایشان نوشتن مقاله و كتاب را از چه مقطعی و چگونه آغاز كردند؟
از دوران نوجوانی و همان دورهای كه در تبریز بودند و شرح زندگی و آثار پدرشان مرحوم آیت ا... سید مرتضی خسروشاهی را نوشتند. همچنین در هفتهنامه مهد آزادی تبریز و بعضی از نشریات تهران ـ بیشتر در هفتهنامه ندای حق ـ با امضای «س.هـ. تبریزی» مقاله مینوشتند.این نشریه در تهران به سردبیری و صاحب امتیازی مرحوم سیدحسن عدنانی چاپ میشد و شاید تنها نشریه مذهبی آن دوره بود. از نویسندگان ثابت این نشریه مرحوم آقای علی دوانی بود. بعدها آقایان محمدجواد و علی حجتی كرمانی هم در آن مقاله مینوشتند. نشریهای در تهران به سردبیری سیدمحمدباقر حجازی از اصحاب سیدضیاء طباطبایی چاپ میشد به اسم «وظیفه».ایشان از طریق مرحوم آیتا... طالقانی با این نشریه آشنا شدند. یك روز همراه آقای طالقانی به دفتر نشریه رفتند و در آنجا با آقایان دكتر سیدجعفر شهیدی و سیدغلامرضا سعیدی آشنا شدند. خودشان میگفتند:«آقای حجازی یكجور روحیه طلبگی و درویشمسلكی داشت. آقای طالقانی مرا به ایشان معرفی كرد. مقالههای من نوعاً تند بودند و ایشان گاهی سانسور میكرد و میگفت: شما خبر از فشار سازمان امنیت بر ما ندارید، حمله به حاكمیت هم شما را به دردسر میاندازد، هم ما را، صلاح نیست! ولی به هر حال غالباً مقالاتم را چاپ میكرد. بعدها به سراغ مقالات شرح حال رجال و علما رفتم. همزمان در ندای حق هم مقالاتی داشتم تحت عنوان گفتگو، یك چیزی شبیه كتاب مناظره دكتر و پیر شهید هاشمینژاد. البته به آن محكمی نمینوشتم. بعد با مجلهای به اسم مجموعه حكمت كار كردم كه از تبریز هم با آن همكاری داشتم و در آن مقالههای خوبی نوشتم. برادران برقعی (سید فخرالدین، سید یحیی، سیدصدرالدین) آنها را چاپ میكردند. ماهنامه بود. اغلب فضلای قم در مجموعه حكمت مقاله مینوشتند، از جمله آقایان: سبحانی، نوری، دوانی، دانش آشتیانی.آقای سید یحیی برقعی سردبیر نشریه بود و آقای سیدفخرالدین برقعی صاحب امتیاز. هنوز هم با همان اسم س.هـ.تبریزی مقاله مینوشتم».
و سخن آخر؟
روحیه و اراده كاری پدر فوقالعاده بود و حتی در اوج بیماری و شرایط دشوار جسمی هم، از پژوهش و نگارش دست برنمیداشتند. یك بار یك عمل جراحی سنگین چهار ساعته روی ایشان انجام شده بود، طوری كه حتی در تنفس و تكلم هم مشكل پیدا كرده بودند. با اشاره به من فهماندند مجموعه آثار سیدجمال را به بیمارستان بیاورم و در گوشه اتاق مراقبتهای ویژه بگذارم. بعدها میگفتند دیدن این مجموعه 9 جلدی، در بهبود حالم تأثیر خارقالعاده داشت. تا پایان حیات هم،چیزی به اندازه انتشار یك اثر پژوهشی یا كتب جدید و خواندنی،ایشان را خوشحال نمیكرد.
در محضر علامه طباطبایی
به طور مشخص تر در سالیان اول ورود به قم، ایشان بیشتر عوالم عرفانی خود را با مرحوم علامه طباطبایی در میان میگذاشتند.در این باره میگفتند: «روزهایی كه میدیدم كسی در محضر علامه طباطبایی نیست، مزاحم ایشان میشدم و در راه یا جلوی منزلشان، درباره حالاتی كه برایم پیش میآمد یا خوابهایی كه میدیدم، با ایشان صحبت میكردم و ایشان هم تعلیماتی میدادند و استفاده میكردیم. بعدها به علت كسالت یا كمتوفیقی، بعضی از آن عوالم معنوی بیبدیل ادامه پیدا نكردند».
بزرگ ترین درس، رعایت اعتدال
بزرگترین درسی كه من از پدر آموختم، رعایت اعتدال بود. ایشان چه در امور عبادی، چه امور سیاسی و جنبههای مختلف زندگی، روی رعایت اعتدال تأكید داشتند. همیشه سفارش میكردند كه: روی كیفیت عبادت و دعا بیشتر از كمیت آن دقت كنیم.میگفتند:«اگر در مسائل مستحبی افراط كنی، خدای ناكرده روزی میرسد كه در مستحبات هم سهلانگاری خواهی شد و این افراط و تفریطها به سایر جنبههای زندگیات هم سرایت میكند!». مثلاً یادم هست كه در اواخر مقطع دبستان تصمیم گرفتم هر روز نماز امام زمان(عج) بخوانم! ایشان گفتند: «عبادت و دعا خیلی هم خوب است، به شرط اینكه كار به افراط نكشد و از حالت اعتدال خارج نشود كه یك وقت دلزدگی نیاورد». تأكید دیگر ایشان در زمینه تربیت فرزندان، این خود كه در برابر مردم خاكی باشید و به اصطلاح برایشان قیافه نگیرید! از تفاخر و تظاهر بدشان میآمد و رفتار فرزندان بعضی از بزرگان، موجب تكدر خاطرشان میشد و ما را به شدت از اینگونه كارها منع میكردند. نكته دیگر، بیزاری ایشان از سیگار و این مسائل بود. به من گفته بودند: «حتی اگر یك نخ سیگار هم بكشی، از تو راضی نخواهم بود!». الحمدلله ظاهراً این اخطار پدر مؤثر بوده.