گفتوگو با جوانی كه بهواسطه مواجهه هرروز با بیماری كرونا در شبكههای اجتماعی معروف شده است
من اسماعیل مردم گلستانم
پدر 32 سال پیش در سردشت بوده؛ ساكن خیابان سرچشمه، یكی از چهار هدف اصلی بمباران شیمیایی هفتم تیر 1366؛ پدر حالا جانباز شیمیایی است؛ 32 سال است كه سخت نفس میكشد و سرفهها امانش را میبرند، 32 سال است پوست بدنش سرخ میشود، انگار كه گُر گرفته و داغ شود و بسوزد و هیچ چیزی روی این زخم مرهم نگذارد! پسر اما حالا جوانی 23 ساله است كه دوباره لباس رزم پوشیده، با دعا و صلوات از زیر قرآن رد شده و پا گذاشته به میدان مبارزه؛ میدانی متفاوت به آنچه كه جوانهای همسن و سال او در سالهای جنگ تجربه كردهاند، متفاوت از تجربه پدرش و بقیه اهالی شهر سردشت. پسر حالا در خط مقدم مبارزه با ویروس كرونا همراه بقیه متخصصان آزمایشگاههای نمونهگیری از بیماران و افراد مشكوك، به یك جهاد متفاوتتر لبیك گفته است. جهادی برای سلامت مردم كشورمان! اسماعیل قادرزاده، فرزند جانباز شیمیایی خالد قادرزاده حالا یكی از صدها قهرمان عرصه تشخیص بیماری كرونا در كشورمان است؛ كارشناس آزمایشگاه بیمارستان امیرالمومنین كردكوی كه حالا فیلم آماده شدنش برای نمونهگیری از بیماران مشكوك به كرونا، در فضای مجازی دست به دست میشود؛ فیلمی كه صفحات تقویم را در ذهن نسل قدیمیتر، آنهایی كه از روزهای دفاع مقدس خاطره دارند، ورق میزند و سریع روی نقاط مشترك متوقف میشود؛ مثل همین پوشش و ماسك خاص، مثل همین قرآن، مثل همین توكل و دل دریایی.
حقیقتش، شرایط ما در آزمایشگاه اصلا جوری نیست كه بتوانیم مدام به گوشی دسترسی داشته باشیم و گاهی برای آرشیو آزمایشگاه، چند عكس میگیریم، آن روز اما به پیشنهاد یكی از همكارانم موقع آماده شدن فیلم گرفتند و بعد هم من آن را در صفحه اینستاگرام گذاشتم تا زحمت بچههای آزمایشگاه هم دیده شود، مخصوصا به این خاطر كه من و دوستانم در مواجهه صددرصدی با ویروس كرونا هستیم و نمونهگیری و تشخیص، كار واقعا سخت و حساسی است، اما این روزها كمتر از بچههای آزمایشگاه صحبت میشود.
از همان روزهای ابتدایی همین قدر مجهز بودید؟
نه! واقعیتش این است كه در روزهای اول با كمترین امكانات كار میكردیم و رفته رفته وسایلمان مجهزتر و مناسبتر شد.
این مواجهه صددرصدی كه میگویید یعنی چه؟
یعنی بحث نمونهگیری از داخل حلق و بینی بیمار در بخش كه فقط توسط متخصصان آزمایشگاه انجام میشود و برای مثال در یك شیفت من از 9 نفر نمونه گرفتم، بعد حمل نمونههای گرفته شده تا آزمایشگاه و نگهداری آنها تا زمانی كه آن را برای ارسال به تهران از ما تحویل بگیرند كه در كل با استرس بالای كار و امكاناتی كه ما داریم نمیدانیم چقدر میتوانیم از ابتلای خودمان به ویروس پیشگیری كنیم. البته جدا از این تست تشخیصی كه به تهران ارسال میشود، پزشكان معالج اغلب دو آزمایش هم برای بیماران مشكوك مینویسند تا در نهایت با جواب این آزمایشها و علائم بالینی بیمار و نتیجه سی تی اسكن تشخیص بدهند كه بیمار در خانه قرنطینه بشود یا در بیمارستان بستری باشد، كه این آزمایشها هم برعهده بچههای آزمایشگاه است. در كنار این بحث هجوم این روزهای مردم به آزمایشگاهها هم مزید برعلت شده تا موقع خونگیری ما هرلحظه با فردی برخورد كنیم كه مبتلا باشد.
وقتی برای نمونهگیری میروید با بیماران صحبت میكنید؟ آنها در چه حالی هستند؟
بستگی دارد به شرایط جسمیشان، بعضیها بیحالند و توانایی حرف زدند ندارند، بعضیها سرحالترند. اما یك نمونه جالب كه یادم مانده خانم تقریبا میانسالی بود كه موقعی كه برای نمونه گیریاش رفته بودم خیلی دعا كرد و آخرش هم به همان زبان محلی مردم منطقه گفت كه من كی از اینجا آزاد میشوم؟ آن موقع من نمیتوانستم صحبت كنم و فقط سرم را تكان دادم، اما وقتی كار نمونه گیری تمام شد گفتم انشاءا... بهزودی به سلامت مرخص میشوید.
كلا از حال بیمارانی كه نمونه میگیرید خبر دارید مثلا از نتیجه تست كرونایشان؟
بله دورادور میشنویم و دوست داریم كه جواب همه منفی باشد، اما این بین جوابهای مثبتی هم بوده كه دل ما را به درد آورده است.
خانواده شما چه موضعی نسبت به این كار شما دارد؟ در این چند وقت آنها را دیدهاید؟
من اهل شهرستان سردشت هستم و چون در دانشگاه گرگان علوم آزمایشگاهی خواندم دوره طرحم را هم در همین شهر گذراندم و الان هم برای تمدید دوره طرح در بیمارستان كردكوی مشغول به خدمتم و از خانوادهام دورم.
فكركنم تقریبا یك سال است كه آنها را از نزدیك ندیدهام و همه امید و آرزویم این بود كه در تعطیلات عید آنها را ببینم كه چون پدرم جانباز شیمیایی 50 درصد است و در بمباران سال 66 شیمیایی شده، جزو گروههای حساس است و فعلا دیدار حضوری ما صلاح نیست.
شما سالها بعد از پایان جنگ به دنیا آمدید، اما بهعنوان فرزند یك جانباز شیمیایی آن هم در شهری كه بیشتر مردمش با عوارض بمباران شیمیایی درگیرند، خیلی هم از جنگ دور نبودید .
بله، همین طور است، از وقتی كه یادم میآید پدرم نتوانسته یك شب آرام بخوابد. همان سالهای اول شیمیایی شدن به خاطر عوارض شیمیایی و وضعیت نامناسب ریهها و سوختگی پوست و از دست رفتن قسمت زیادی از بینایی، حدود 45 روز در وین بستری بود، آن هم درحالی كه خیلی از دوستان و همشهریهایش شهید شده بودند. در این سالها همیشه تصویر پدر برای من در كنار ماسك و كپسول اكسیژن و انبوهی از قرصها و داروها، كامل شده، همیشه استرس این را داشته و دارم كه آن سرفههای پشت سرهم سلامتیاش را به خطر بیندازد...
البته در سردشت امثال پدر من زیاد هستند و الان با شیوع كرونا نگرانی در این منطقه كه مصدومین شیمیایی زیادی دارد بیشتر شده و واقعا لازم است كه مسؤولان برای جلوگیری از انتشار این بیماری در این منطقه به فكر راه چاره باشند، چون بحث كرونا استرس و تنش جدیدی را در شهرها بوجود آورده است.
آنها از حضور شما در خط مقدم مبارزه با ویروس كرونا خبر دارند؟
بله، من این شغل را با جان و دل انتخاب كردم. به خاطر عشق به علوم آزمایشگاهی و به خاطر این علاقه خانوادهام همیشه به شغلم احترام میگذارند و علیرغم نگرانیهایی كه مطرح است، دعاگوی من و همكارانم هستند. البته بعد از انتشار فیلم در فضای مجازی با مادرم صحبت كردم و گفت كه در نظرات دیده كه مردم برایم نوشتهاند شیر مادر حلالت، یا اینكه پدر و مادرت باید به وجودت افتخار كنند. گفت همین حرفها برای من كفایت میكند كه این دوری را تحمل كنم. خوشبختانه این واكنشهای مردم واقعا به ما بچههای آزمایشگاه روحیه داد و خستگی را از تنمان درآورد.
به عنوان یك متخصص آزمایشگاه، ویروس كرونا را چه شكلی میبینید؟
واقعیتش این است كه كرونا میتواند ترسناك باشد، اما در این دنیا ترسی نیست كه ما نتوانیم برآن غلبه كنیم، خوشبختانه با اتحاد و همدلی و ایمانی كه به یاری خدا داریم، میتوانیم این بیماری را كنترل كنیم. البته این موضوع به نگاه ویژه مسؤولان و همراهی جانانه مردم هم نیاز دارد، چراكه همانطور كه دكتر فاضل، رئیس علوم پزشكی استان گلستان گفتند، اگر مردم در خانههایشان نمانند و زنجیره انتقال قطع نشود، ممكن است به یك فاجعه در استان گلستان منجر شود.
خودتان از كرونا نمیترسید؟
من و همكارانم به واسطه كارمان بارها با ویروسهای خطرناك برخورد داشتهایم، حتی همین یكی دوماه پیش در بحث آنفونزای H1N1 ما مشغول نمونهگیری بودیم، آنهم در شرایطی ناایمنتر. اما با وجود همه اینها من شخصا با كارم عشق میكنم. در بحث كرونا هم بالاخره استرس انتقال وجوددارد و طبیعی هم است، اما سعی میكنم كه ترس به خودم راه ندهم چون احساس وظیفه میكنم كه باید این كار انجام شود.
این خیلی شبیه همان احساس وظیفهای است كه در دوران دفاع مقدس جوانهای همسن و سال شما داشتند.
واقعیت این است كه الان دعای خیر مردم پشت سرماست و همین به ما انرژی میدهد، آن موقع هم جوانها با همین دلگرمی و دعای خیر پا به خط مقدم جبهه میگذاشتند.
تا حالا از همكارهای شما كسی درگیر بیماری شده است؟
نه خوشبختانه، اینجا كه موردی مشاهده نشده و امیدواریم كه برای كسی هم پیش نیاید.