راز محبوبیت سردار سلیمانی به روایت دوست قدیمیاش سردار غلامرضا کرمی
مردم، همهچیز حاج قاسم بودند
روایت ما، روایت دوستی قدیمی و رفاقتی همیشگی است. دوستی 40 ساله حاج غلامرضا و حاج قاسم. بچه کرمان که باشی، فرمانده سپاه محل تولد حاج قاسم هم که باشی، رفتوآمد خانوادگی هم که پای ثابت برنامههایتان باشد، هردویتان که خوشمشرب و شوخطبع باشید، میشود یک رفاقت ماندگار. روایت ما روایت دوستی و پاسداری و همرزمی و همسنگری غلامرضا کرمی و حاج قاسم سلیمانی است. رفاقتی که با لباس پاسداری شروع شد و همچنان ادامه دارد. بله، تعجب نکنید! رفاقتی که همچنان ادامه دارد.
روزهای خوش روزهایی بود که با حاج قاسم سر شد. از «قناتملک» تا «رابر»، از «گلباف» و «جیرفت» تا «کرمان» و از کرمان تا «اهواز» هم کار بود و هم رفاقت. میپرسم در این همه سال رفاقت و پاسداری به نظرت چه چیزی باعث ماندگاری حاج قاسم شد، میگوید: «به نظرم دو خصلت طلایی در وجود حاج قاسم بود که مثل آهنربا همه را به سمت خودش میکشید. «شجاعت و مدیریت» و «ارتباط بسیار صمیمانه و بیدریغ با دیگران». حال حاج قاسم با حال مردم خوش بود. خب من از سال 61 فرمانده سپاه کرمان بودم، اما دلم پر میکشید برای رفتن به لشکر 41 ثارا... یعنی جایی که فرماندهش حاج قاسم سلیمانی بود. شاید باورش سخت باشد، اما من سال 1365 از فرماندهان مافوق در سپاه خواستم تا از سپاه استان جدا شوم و به لشکر ثارا... بروم. یک سال تلاش کردم تا بالاخره راضیشان کردم و تودیع شدم و به اهواز رفتم. آنجا پیش حاج قاسم رفتم و گفتم حاجی من فرماندهی سپاه کرمان را واگذار کردم و آمدم اینجا پیش شما. میخواهم کنار بچههای رزمنده توی لشکر باشم. هر جا هم که شما بفرمایید خدمت میکنم. حاج قاسم تبسمی کرد و گفت من فقط برایت یک پیشنهاد دارم آنهم قائممقامی لشکر است. باید اینجا کنار خودم باشی و کارکنی. این قدرت و کشش عاطفی حاج قاسم فقط برای بچههای کرمان نبود. شاید باورتان نشود که بچههای هرمزگان و سیستان و بلوچستان هم با اصرار به سپاه ثارا... آمده بودند. برای خیلیها عجیب بود که چگونه یک فرمانده یگان رزمی اینقدر در قلب نیروهایش نفوذ داشته باشد. من راز این نفوذ را فهمیدم. حاج قاسم قیافه فرماندهی نمیگرفت، فرماندهی در وجودش نهادینه بود. محبوب بود بدون اینکه بخواهد خودش را محبوب جلوه دهد. دوستش داشتند بدون اینکه تلاش کند در قلب کسی راه پیدا کند. برایش فرقی نمیکرد در لشکر چه مسؤولیت داری. فرماندهی یا رزمنده، تازهواردی یا قدیمی، خودش به سمتش میرفت و باب رفاقت را باز میکرد. بچههای لشکر، حاج قاسم را گرهگشای مشکلاتشان میدانستند. هر مشکلی داشتند با حاج قاسم مطرح میکردند و حاج قاسم با همه وجود سعی میکرد حلال مشکلات باشد.»
از امنیت مردم کوتاه نمیآمد
میپرسم بعد از جنگ که برگشتید به کرمان چه اتفاقی افتاد؟: «شاید جنگ ما با عراق تمام شده بود اما ناامنی خصوصاً در جنوب شرقی کشور وجود داشت. حاج قاسم بعد از جنگ پیشنهاد برای مسؤولیتهای مختلف کم نداشت، اما وقتی از وضعیت مردم در جنوب شرقی کشور مطلع شد یک روز همه را جمع کرد و گفت الآن اولویت ما بازگرداندن امنیت به مردم است. اگر میخواهید دل امام زمان را خوشحال کنید امنیت را به مردم برگردانید. تأمین امنیت هم کار راحتی نبود. اشرار از شرایط آن موقع کشور سوءاستفاده کرده بودند و با ناامن کردن جادههایی مثل جاده کرمان، سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان جلوی مردم را میگرفتند. کارشان به گروگانگیری و راهزنی رسیده بود. میخواستند شرق کشور را ناامن کنند تا از این آب گلآلود بتوانند به ترانزیت و توزیع مواد مخدر بپردازند. شاید امروز کسی باورش نشود، اما در همین جاده بم بارها و بارها راه را به مردم بستند. چندین بار جاده بم به زاهدان را مسدود کردند. حاج قاسم از این بابت ناراحت بود. مأموریت جدید لشکر ثارا... شد امن کردن مناطق شهری و روستای جنوب شرقی کشور.»
یعنی خود حاج قاسم مستقیم درگیر مبارزه با اشرار شد؟ «بله. وقتی قرار بود یک عملیات پاکسازی صورت بگیرد نهتنها با بالگرد و بهصورت هوایی بلکه زمینی هم منطقه را بررسی میکرد. میگفتیم حاجی این کار خطرناک است، اما در جواب ما میگفتند باید روی زمین حرکت کنم. باید از روی زمین منطقه را ببینم. مردم کرمان یادشان نرفته است که پاکسازی منطقه کوهساران به کوهپایه کرمان که عصرها اشرار برای خودشان حکومت نظامی راه میانداختند و اجازه تردد به مردم را نمیدادند به برکت فرماندهی حاج قاسم انجام شد. درد حاج قاسم، درد مردم بود. نهفقط مردم ایران. همه مردم منطقه. وقتی عراق ناآرام شد، گفت باید به مردم عراق کمک کنیم. اصلا ستاد بازسازی عتبات اولش ستاد پشتیبانی از مردم مظلوم عراق بود. اصلا حاج قاسم معمار و بنیانگذار ستاد بازسازی عتبات عالیات بود. خود حاج قاسم در جمع اعضای ستاد بازسازی گفتند که من اولین جنگی که در عراق به وجود آمد نجف بودم. حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، شرایط خوبی نداشت. وضعیت حرم هم از جهت نظافت و هم عمرانی وضع خوبی نبود. آنجا به فکرم آمد که باید یک کاری انجام شود. باید کار بازسازی عتبات در عراق شروع شود. این حرفهای حاج قاسم یعنی او نهفقط نگران امنیت منطقه و کمک به جبهه مقاومت بود، بلکه به اماکن مذهبی عراق بهعنوان حلقه وصل شیعیان توجه داشت و آنقدر ریزبین و دقیق بودند که حتی در معماری و مهندسی هم از جزئیات کوتاه نمیآمدند. یکبار هنگام بازدید از صحن حضرت زهرا سلاما... علیها در جوار حرم حضرت علی علیهالسلام گفتند، اینجا آینهکاریها پرحجم شده است اگر کاشیکاری را هم توسعه میدادیم ماندگاری بیشتری داشت.
قرار ما گلزار شهدای کرمان بود
از سردار کرمی درباره خاطرات تحویل سال نو میپرسم و میگویم روز اول عید با حاج قاسم کجا بودید؟: «مزار شهدای کرمان. مگر میشد اول عید حاج قاسم به رفقای شهید و خانوادههایشان سر نزند. عشق حاج قاسم شهدا، فرزندان و خانواده شهدا و پدر و مادرهای پیر شهدا بود. همینکه حاج قاسم وارد گلزار شهدای کرمان میشد مردم دورش حلقه میزدند و رهایش نمیکردند. مردم همهچیز حاج قاسم بودند.»