اینجا زمان به وقت زلزله ایستاده است!

زلزله‌زدگان قائنات خراسان جنوبی بعد از 23 سال هنوز کابوس زلزله دارند

اینجا زمان به وقت زلزله ایستاده است!

23 سال گذشته! 276 ماه، 8400 روز ! در قائنات خراسان جنوبی، اما هنوز هر وقت خبر زلزله می‌آید، باز مادران دست‌هایشان را روی سر بچه‌هایشان قلاب می‌کنند و پناه می‌گیرند یک گوشه؛ یک گوشه امن کنج اتاق و چشم مردها قفل می‌شود روی لوستر بلوری آویزان از سقف خانه، مبادا که ناغافل به چپ و راست تاب بخورد. 23 سال از زلزله 1/7 ریشتری شنبه 20 اردیبهشت 1376 گذشته، شنبه‌ای درست مثل همین شنبه‌ای که گذشت؛ اما مردم این منطقه هنوز با خاطرات زلزله زندگی می‌کنند و هروقت سرخط خبرها به‌وقوع یک زلزله در هر کجای کشورمان می‌رسد، توی دلشان یک داغ قدیمی تازه می‌شود؛ داغی که روی صورت زنان اشک می‌شود و در دل مردها آه. اینجا در خیلی از خانه‌ها ساعت به وقت 12 و 28 د‌قیقه و 12 ثانیه 20 اردیبهشت 76 ایستاده است...

زلزله آمد، بچه‌هایم رفتند
علیا خانم وقتی زلزله آمد 31 ساله بود؛ مادردو تا بچه قد و نیم قد. هنوز یادش است. اصلا مگر می‌شود یادش برود زلزله‌ای که بچه‌هایش را از او گرفت! آن وقت اسم بچه‌هایش رفت توی آمار 209 قربانی روستای اردکول. همان طور که اسم خواهرش رفت. او هنوز هم در همان روستا زندگی می‌کند، همان اردکولی که گفتند مرکز زلزله 1/7ریشتری بوده: «شنبه بود. امیر پسر هشت ساله‌ام رفته بود مدرسه، معلمشان نیامده بود انگار داشتند در حیاط فوتبال بازی می‌کردند که زلزله آمد. شوهرم رفته بود بیرجند و من و دخترم در خانه تنها بودیم، من اول فقط یک صدای بلند شنیدم، فکر کردم کپسول گاز ترکیده، رفتم سمت آشپزخانه که یکدفعه پشت سرم سقف ریخت پایین.»
علیا خانم جزئیات این حادثه را هرچقدر هم که سریع اتفاق افتاده باشد در تمام این سال‌ها بارها توی ذهنش مرور کرده و یادش است که هرچقدر نگاه کرده مینای شش ساله‌اش را ندیده: «من توانستم خودم را از زیر آوار بیرون بکشم، اما جلوی چشمم جز آوار چیزی نبود و هرچقدر اسم دخترم را صدا می‌زدم جوابی نمی‌شنیدم. خاک‌ها را با دست جابه‌جا می‌کردم، اما دخترم را نمی‌دیدم. همان موقع یاد پسرم افتادم، با پای برهنه یک چادر تکه پاره پیدا کردم و رفتم سمت مدرسه، دیدم مدرسه هم خراب شده، خودم پسرم را توی حیاط پیدا کردم وقتی آوار رویش ریخته بود.گفتند ضربه مغزی شده.» او امیر را همان جا انداخت روی کولش و آمد سمت خانه و منتظر نشست تا مردم روستا دخترش را از زیر آوار بیرون بیاورند.
حالا هربار در اخبار تلویزیون از زلزله می‌گویند، یک چیزی توی قلب علیا‌خانم مچاله می‌شود، حتی اگر او مادر چهار فرزند دیگر شده باشد که از زلزله آن سال خاطره‌ای نداشته باشند، حتی اگر خانه‌اش را دوباره با وام همان جای قبلی ساخته باشد، به یک شکل دیگر! اما یادش نمی‌رود که توی همین خانه، روی همین خاک، اصلا توی همین اردکول، یک روزی زمین جوری لرزید که بچه‌هایش را از او گرفت.
حال امروز اردکول، کانون زلزله
علیا اکبری فقط یکی از اهالی اردکول است، یک نفر از جمعیت 600 نفری امروز روستا. جمعیتی که آن سال‌ها هم همین قدر بود اما بعد از زلزله یکدفعه همه چیز تغییر کرد. یکدفعه گورستان روستا بزرگ شد، جمعیت روستا کم! آن‌وقت جنازه 209 نفر از اهالی را در همان اردیبهشت تلخ 76 به ردیف گذاشتند توی دل خاک. حسن قادری دهیار اردکول است؛ اردکولی که کانون زلزله بوده و مسیر دوگسل بزرگ ! مرد 43 ساله امروز، آن روزها یک جوان 20 ساله بوده و زلزله و تکان‌هایش خوب یادش است: « تکان‌ها شدید و ادامه‌دار بود و همین ادامه‌دار بودن باعث شد خیلی‌ها جانشان را از دست بدهند، چون حتی سقف خانه‌هایی که اسکلت داشتند و میلگرد هم فرو ریخت».
او یادش است که بعد از زلزله تا یک شبانه‌روز آب روستا کاملا قطع بود و وقتی آب وصل شد تا چند روز از شیرها آب قرمز رنگ می‌آمد: « هم فشار آب زیاد شده بود و هم رنگ آب تغییر کرده بود... شرایط خیلی بدی بود ... ما یک گورستان قدیمی داشتیم اما جایی برای گسترش نداشت به خاطر همین جنازه‌ها را بردند حدود 500 متر دورتر از روستا دفن کردند.»
قبرستان بالا حالا همان جایی است که هرسال اردیبهشت که از راه می رسد شلوغ می شود، بس که خانواده می‌آید برای برگزاری سالگرد، برای شرکت در یک عزاداری دسته‌جمعی .
جلوی جابه‌جایی روستا را گرفتیم
اردکولی‌ها اما بعد از زلزله با این که روستایشان خراب شده بود، با این که سقف خیلی از خانه‌های مانده لرزان بود دور هم جمع شدند و سفت و سخت ایستادند مقابل تصمیم دولتی‌ها برای جابه‌جایی روستا. سرنوشتی که شنیده بودند در انتظارشان است. چرایش را که می پرسیم دهیار اردکول می‌گوید: «آن موقع به خاطر این‌که اردکول در مسیر دو خط گسل بود، می‌گفتند امکان درجاسازی در آن وجود ندارد اما با پافشاری مردم این اتفاق افتاد. مردم چون املاک و دارایی‌شان اینجا بود، زمین‌های کشاورزی و مراتع دامداری داشتند، همین جا ماندند و در نهایت دولت هم حمایت کرد و با تسهیلاتی که در اختیارشان گذاشت خانه‌ها از نو همان جای قبلی ساخته شد. »
البته این وسط خیلی‌ها هم مهاجرت کردند سمت حاجی‌آباد؛ همین است که حالا در حاجی‌آباد شهرکی به اسم اردکولی‌ها وجود دارد. اردکول اما در همین روزها که 23 سال از حادثه زلزله‌اش گذشته، هنوز هم 500 نفر جمعیت دارد و 123 خانوار. دهیارش اما نگران خانه‌هایی است که در این سال‌ها بدون اصول در همان نقطه قبلی ساخته شده‌اند: «ساختمان‌هایی که بنیاد مسکن ساخت، اصولی است اما تعدادی را خود مردم درست کردند، اینها اصلا درست ساخته نشده و می‌توانم بگویم یک‌سوم خانه‌های اردکول مقاوم نیست و من بارها گفته‌ام که باید از نو ساخته شود چون دربرابر زلزله مقاوم نیستند.»
آبیز دو‌پاره شد
در آبیز زیرکوه هم تکرار کلمه زلزله هنوز می‌تواند فکر خیلی‌ها را ببرد به سال 76 ؛ به بیستمین روز از دومین ماهش، همان روزی که از جمعیت 2700نفری آن زمان آبیز، یکدفعه 188 نفر کم شد! 23 سال گذشته و آبیز حالا شهر شده است. مردم آبیز تا یادشان می‌آمد از قدیم زیر سایه شاسکوه زندگی می‌کردند، همان کوهی که وقتی زلزله آمد شروع کرد به لرزیدن:‌ « اول یک صدای خیلی بلندی آمد و من آن موقع توی خیابان بودم، ناخودآگاه سرم چرخید سمت شاسکوه و دیدم که گردوغبار مهیبی توی آسمان است، دیدم که کوه دارد ریزش می‌کند و برگشتم سمت خانه تا پدر و مادر و زن و بچه‌هایم را نجات بدهم که یکدفعه زمین به طور وحشتناکی لرزید. »
کنار آبیز، در روستای اسفاد که زعفرانش از گذشته‌های دور بهترین در منطقه بوده، حالا کشاورزی و کاشت زعفران خوب پیش نمی‌رود.
برکت بارندگی‌های اخیر را نباید نادیده گرفت، اما زلزله 76 قنات‌های زیادی در منطقه را نابود کرد که قنات تاریخی اسفاد یکی از مهم‌ترین‌ها بود.
از آن سال دیگر نه قنات، قنات شد و نه هرگز رونق به کشاورزی برگشت. چند بار اقدام دستگاه‌های دولتی برای ترمیم قنات اوضاع را بهتر کرد ولی حالا بیش از 20 سال است قنات خروشان پر آب این روستا و چند روستای دیگر به اندازه یک چشمه کوچک آب دارند.