تاختن به نوازنده چهارنعل!
امروز اول خرداد، زادروز موسیقیدان و استاد بیبدیل تار جلیل شهناز است.
یک عمر توان به ساز دمساز شدن
وز ساز نواختن سرافراز شدن
صد سال توان به تار مضراب زدن
اما نتوان جلیل شهناز شدن
این رباعی از استاد پرویز یاحقی گویای تمام مطالب درباره یک عمر زندگی هنری جلیل شهناز است. هنرمندی که در عین بیبدیل بودن و جایگاه بالای هنری و علمی، آنطور که نقل کردهاند روحیه طنز بسیار بالایی هم داشته. برای مثال یک بار شهناز در استودیویی با یکی از نوازندگان پیشکسوت تنبک ضبط داشته. هنرمندان همنسل گویا خیلی خوش نداشتهاند که نوازنده تنبک در یک قطعه خودنماییکند.
از قضا آن روز و در ضبط آن قطعه نوازنده تنبک تمام تلاشش را میکند که خودی نشان بدهد و انواع هنرنماییها را به کار میبندد. شهناز در حین ضبط چندباری نگاههای معناداری به تنبکنواز میکرده تا او را متوجه کند اما گویا تاثیر چندانی نداشته. ضبط که تمام میشود، نوازنده تنبک با اشاره به سازش رو به شهناز میگوید: « تنبک را دیدید؟ پوست اسب است!» استاد هم بلافاصله میگوید: «بله دیدم خیلی چهارنعل میرفتید!»
البته در فضای موسیقی گاهی خاطراتی را به شهناز نسبت میدهند که از قرار معلوم حرفهای اطرافیانی است که با خامی خود تلاش میکنند از استاد شخصیتی بذلهگوتر از این بسازند.
برای مثال ماجرای معروفی است که میگویند شهناز پس از شنیدن ساز و آواز لطفی و صدیق تعریف گفته: «نه تارش لطفی داشت و نه آوازش تعریفی!»
این متلک در بین اهالی موسیقی مصطلح است و البته به هیچ وجه از شهناز نیست. مورد دیگر اینکه میگویند روزی کیوان ساکت برای شهناز ساز مینواخته و پس از اتمام نواختن، شهناز گفته: «شما که به این خوبی و شیرینی میتوانی ساز بزنی، چرا آنطور با سرعت مینوازی؟» ساکت هم پاسخ داده: «در هنر هرکس باید شخصیت هنری خود را داشته باشد.» شهناز هم در پاسخ بیدرنگ گفته: «بله آقا من باید شهناز باشم و شما هم باید ساکت باشی!»