مفهوم ثابت پیچاندن!
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
سفر کردن تا قبل از اختراع هواپیما مفهوم پیچیدهتری از الان بوده است. مثلا در دوره قاجار یک زن «اینفلوئنسر» اگر میخواسته برود جایی از جهان را بگردد و با عکسهایش تبلیغات بگیرد و روغنی به نانش بزند باید از هفتخوان رستم میگذشته. سفرنامه حج عالیه خانم شیرازی گواه این مصائب سفر یک زن است. یا مثلا اگر یک مرد اصیل آریایی میخواسته اهل و عیال را بپیچاند و با رفقا بروند تفرج باید دلایل محکمتری برای چند ماه نبودن جور میکرده!
اسم اعتمادالسلطنه را شاید نشنیده باشید اما حتما اسم امیرکبیر را شنیدهاید. پس بهتر است برای معرفی اعتمادالسلطنه بگویم همان قاتل امیرکبیر! یکی از اهالی دربار ناصرالدینشاه که برو و بیایی و دم و دستگاهی داشته و اتفاقا دست به قلم هم بوده و وقایع روزانه خود را مینوشته.
دستنوشتههای روزانهاش با عنوان «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» گردآوری و چاپ شده که وقایع جالبی را از دربار ناصرالدین شاه روایت میکند. مثلا جایی از کتاب میرسیم به روزهای اول بهار ۱۳۰۶ قمری که ناصرالدین شاه فیلش یاد هندوستان کرده و پا کرده در یک کفش که میخواهم بروم فرنگ و به وزیرمختارش در بلاد روس فشار میآورد که مقدمات سفرش را هماهنگ کند. بالاخره بعد از چند ماه به این در و آن در زدن با سفرش موافقت میشود و یکروز صبح شاه به مرکب مینشیند و به اهل و عیال و حرمسرا میگوید دارد میرود سلطنتآباد و وقتی از دربار بیرون میآید درگوشی به اطرافیان میگوید که من شب عشرتآباد خواهم بود و فردا از عشرتآباد میرویم سمت فرنگ!
داشتم فکر میکردم اگر در آن زمان موبایل اختراع شده بود لابد چند روز بعدش عصمتالدوله زنگ میزد که: قربان سر قبله عالم بروم! بنا بود چند روزی به تفرج سلطنتآباد رفته و برگردید، کجا ماندید پس دلمان هزار راه رفت...! ناصرالدین شاه هم که لابد تا آن روز به منزل زنجان، شاید هم تبریز رسیده بوده به اطرافیان میگفته ساکت باشند و آرام چیزی در تلفن سرهم میکرده و چند روز دیگر از حرمسرا وقت میخریده! شاید هم عصمتالدوله اصرار میکرده من به قبله عالم اعتماد دارم اما به جامعه اعتماد ندارم! پس لطفا یک «لایو لوکیشن» از خودتان برای این حقیر ارسال بفرمایید!
خلاصه وقایع روزانه دربار قاجار را که ورق بزنی با بخشی از تاریخچه مفهوم «پیچاندن» آشنا میشوی که طی صدها سال که با پیشرفت تکنولوژی شکل همه چیز تغییر کرده، شکل این یک رقم ثابت مانده است!
اسم اعتمادالسلطنه را شاید نشنیده باشید اما حتما اسم امیرکبیر را شنیدهاید. پس بهتر است برای معرفی اعتمادالسلطنه بگویم همان قاتل امیرکبیر! یکی از اهالی دربار ناصرالدینشاه که برو و بیایی و دم و دستگاهی داشته و اتفاقا دست به قلم هم بوده و وقایع روزانه خود را مینوشته.
دستنوشتههای روزانهاش با عنوان «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» گردآوری و چاپ شده که وقایع جالبی را از دربار ناصرالدین شاه روایت میکند. مثلا جایی از کتاب میرسیم به روزهای اول بهار ۱۳۰۶ قمری که ناصرالدین شاه فیلش یاد هندوستان کرده و پا کرده در یک کفش که میخواهم بروم فرنگ و به وزیرمختارش در بلاد روس فشار میآورد که مقدمات سفرش را هماهنگ کند. بالاخره بعد از چند ماه به این در و آن در زدن با سفرش موافقت میشود و یکروز صبح شاه به مرکب مینشیند و به اهل و عیال و حرمسرا میگوید دارد میرود سلطنتآباد و وقتی از دربار بیرون میآید درگوشی به اطرافیان میگوید که من شب عشرتآباد خواهم بود و فردا از عشرتآباد میرویم سمت فرنگ!
داشتم فکر میکردم اگر در آن زمان موبایل اختراع شده بود لابد چند روز بعدش عصمتالدوله زنگ میزد که: قربان سر قبله عالم بروم! بنا بود چند روزی به تفرج سلطنتآباد رفته و برگردید، کجا ماندید پس دلمان هزار راه رفت...! ناصرالدین شاه هم که لابد تا آن روز به منزل زنجان، شاید هم تبریز رسیده بوده به اطرافیان میگفته ساکت باشند و آرام چیزی در تلفن سرهم میکرده و چند روز دیگر از حرمسرا وقت میخریده! شاید هم عصمتالدوله اصرار میکرده من به قبله عالم اعتماد دارم اما به جامعه اعتماد ندارم! پس لطفا یک «لایو لوکیشن» از خودتان برای این حقیر ارسال بفرمایید!
خلاصه وقایع روزانه دربار قاجار را که ورق بزنی با بخشی از تاریخچه مفهوم «پیچاندن» آشنا میشوی که طی صدها سال که با پیشرفت تکنولوژی شکل همه چیز تغییر کرده، شکل این یک رقم ثابت مانده است!