انگشترشناس

انگشترشناس

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار


 اشاره کرد به فنجان چایم و گفت سرد نشود. به خودم آمدم و همان‌طور که هاج و واج به سماور کنارم نگاه می‌کردم، فنجان چای را برداشتم. مسحور برق تکه‌های تراش خورده زمرد و یاقوت روی سماور نقره کنار دستم شده بودم. شاید اگر عکس سماور نقره مرصع را اینجا بگذارم کسانی که سری در سنگ‌های قیمتی دارند، نکته بگیرند این که می‌گویی زمرد نیست و زبرجد است یا آن یکی یاقوت نیست و عقیق سرخ است. من همین قدر سنگ می‌شناسم که سبز شیشه‌ای زمرد است و سرخ شیشه‌ای یاقوت. مثلا نمی دانم چه می‌شود که وقتی کسی دو سنگ آبی مثل هم را با دقت وارسی می‌کند، می‌گوید: این یکی فیروزه است و قیمتش یک میلیون تومان، آن یکی هم فیروزه است و قیمتش 50 میلیون تومان. سنگ‌های سرخ و سبز و آبی توی چشمم برق می‌زدند. همراه یکی از دوستانم رفته بودیم کارگاه نقره و انگشترسازی دوستش و آن دو مشغول گپ و گفت بودند و من چای سردم را می‌نوشیدم و مسحور سنگ‌های قیمتی روی سماور و انگشترهای روی میز بودم.
استاد انگشترساز می‌گفت آن سماور را به سفارش یکی از شیوخ حاشیه خلیج‌فارس دارم می‌سازم. این انگشتر زمرد هم سفارشی دیگر از شیوخ عرب خلیج‌فارس است. با خودم فکر می‌کردم با پول یکی از این انگشترهای زمرد، چند متر خانه می‌شود در تهران خرید.
من دوست داشتم از سنگ و انگشتر سر در می‌آوردم و مثلا می‌دانستم عقیق پرتقالی با عقیق سرخ یمن چقدر تفاوت قیمت دارد. اما آن‌قدر سرم می‌شود که وقتی یک سنگ براق سرخ، دست فلان حاجی فرش‌فروش بازار می‌بینم، بفهمم یاقوت است و لابد اندازه ماشین من قیمتش است یا وقتی یک سنگ سبز درخشان دست فلان مقام مسؤول با حقوق نجومی می‌بینم، دستگیرم بشود که لابد زمرد است و قیمتش هم وزن حقوق یک سال من.
به مردمی که پای صحبت حاج قاسم نشسته بودند حق می‌دهم ظن‌شان ببرد به این که انگشتر دست یک فرمانده ارشد نظامی زمرد است و لابد قیمتش هم خیلی بیشتر از چیزی است که تصور کنند. ویدئوی سردار شهید را که دیدم با خودم فکر کردم آدم چقدر می‌تواند انگشترشناس باشد. انگشترش را نشان مردم داد و گفت فکر نکنید من زمرد دست می‌کنم‌ها. این شیشه حرم امام رضاست که در انفجار شکسته بود و من دادم برایم انگشتر ساختند.آدم های بزرگ، عیار انگشترشان هم بزرگ‌تر از چیزی است که در تصور آدم بگنجد.