در «چاردیواری» بخوانید:
رویای بزرگ دختر زاگرسی
دهدشت شهر کوچکی است در استان کهگیلویه و بویراحمد. طبق سرشماریهای سال 95،جمعیت آن 57هزار نفر است. این روزها نام این شهر نه به بهانه آب و هوای خوش منطقه و نه به دلیل طبیعت بکر و جاذبههای گردشگری آن، بلکه به خاطر آتشسوزیهای مکرر جنگلهای زاگرس شنیده میشود. پای ثابت خبرهای ماههای گذشته، به جز کرونا و مشکلات اقتصادی، آتشسوزیهای پی در پی این جنگلهاست. در این میان اما چیزی که دیده نمیشود، داستان قهرمانهای جوان و گمنامی است که برای نجات طبیعت اطرافشان به جنگ با آتش میروند. بعضیهایشان سیاوشوار از آتش بیرونمیآیند و بعضیها جانشان را پای طبیعت میگذارند. رویا جانفزا یکی از همین قهرمانهای زاگرس است که مدتی پیش عکسش در حالیکه روی تخت خوابیده و پزشک بالاسرش بود منتشر شد. کنار آن تصویر در اتاقک آمبولانس عکس دیگری هم منتشرشد که برای چند روز قبل از این اتفاق بود. وقتی رویا سرحال و سلامت در دامنه کوهی که دچار حریق شده، ایستاده و دهان و بینیاش را با پارچهای پوشانده. قهرمان زاگرس. دختر جوان و ساکتی که اهل غلو و آب و تاب دادن به حرفها نیست. ساده، صمیمی و مختصر ماجرا را تعریف میکند و به دنبال قهرمانسازی از خودش نمیرود. هر سوالی را که از او میپرسیم، کوتاه جواب میدهد اما پایان بندی تمام جوابهایش گرهمیخورد به عشق به طبیعت و کوه و زادگاهش. با تشکر از الهام فیروزبخت پروفایل: نام: رویا جانفزا سال تولد: 1379 محل زندگی: دهدشت تحصیلات: دیپلم تجربی
زهره ترابی / خبرنگار
رویا جانفزا 19 ساله است. یک خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خودش دارد. از بچگی به طبیعت علاقه داشته و در یک همایش پیادهروی به طور اتفاقی با خانمی آشنا میشود که کوهنورد است. مسیر زندگی رویا همین جا عوض میشود. رویای 17 ساله تصمیم میگیرد کوهنورد شود و حالا او در 19 سالگی یک کوهنورد است و عاشق طبیعت.
نزدیک دو سال است عضو هیات کوهنوردی شهرستان کهگیلویه و گروه کوهنوردی توکا شده. از لحاظ سنی کوچکترین عضو گروه است و با دوستانش قلههای مختلف دور و برشان را فتح کرده است. جمع صمیمی و دوستانهای دارند و هفتهای دو بار کوه میروند. کوه خائیز، کوه پهن، کوه نیر، کوه میلک آرند، کوه ساورز و این اواخر هم کوه دنا که البته او به خاطر شکستگی پایش نتوانسته آن را فتح کند.
رویا دختر محجوب و کمحرفی است و وقتی قرار میشود خاطرهای از کوهنوردیهایش بگوید سراغ یک مورد خاص نمیرود. «در کل همه سفرهایمان خاطره است. واقعا اعضای گروه، فعال و پرانرژی هستند. در هر صعود هرچه از دامنه کوه به اوج قلعه میرسم، عشق به طبیعت و محیط زیست در وجودم دوچندان میشود. باوجود همه محدودیتها کوههای زیادی را زیر پا گذاشتم. هیچ کس نمیتوانست شوق و انرژی مثبتی را که از درختان بلوط، گیاهان دارویی و معطر و جانورانی که تا قبل از این فقط از صفحه تلویزیون دیده بودم از من بگیرد. خدا را شکر میکردم که به دامن طبیعت میآیم و با چشمان خودم زیباییها را میبینم و لمس میکنم.»
کوه پدری
«کاش جامعه زنان برای یکبار هم که شده، شور و شوق صعود و حرکت در ارتفاعات کوهستان را تجربه کنند.» این جملهها روی کاغذ شاید کلیشهای بهنظر برسد ولی وقتی رویا در صحبتهایش اینها را میگوید معلوم است که شعار نیست و دوست دارد بقیه زنان و دختران هم این حس خوب را تجربه کنند.
لابهلای حرفهایش درباره ورزش و تندرستی و سلامتی درباره محیطزیست هم چیزهایی میگوید. دغدغه حفظ محیطزیست در دل همین کوهنوردیها برایش شکل گرفت. جمع کردن زبالههایی که در کوه ریخته و درمان حیوانات آسیبدیده در این دو سال خیلی در روحیهاش تاثیر گذاشته و او را دغدغهمند کرده.
«یکی از بهترین خاطراتم این بود که یکبار یک خرگوش کوهی را دیدم که پایش شکسته. با خودم آوردمش خانه. به مدت ۲۰ روز ازش حمایت و نگهداری کردم تا کاملا سلامتیاش را بهدست آورد. بعد آن خرگوش را با خودم به همان نقطه بردم و در طبیعت رهایش کردم. این حس قشنگ هیچگاه یادم نمیرود.» اما رابطه رویا با کوه خائیز تنها رابطه یک کوهنورد با کوهی که به آن صعود میکند، نبود. «کوه خائیز کوه پدری ماست. در واقع خانه پدربزرگم همانجاست و ما از بچگی آنجا بودیم. آنجا بزرگشدیم.»
به خاطر سنجابها و بلوطها
خبر آتشسوزی جنگلهای زاگرس برای همه مردم ناراحتکننده بود ولی اهالی استانهای غربی و آنها که با این کوهها خاطره داشتند بیشتر از همه نگران بودند و دغدغه خاموش کردن آتش را داشتند.
در شبکههای اجتماعی و اخبار میخواندیم مردم با دست خالی برای خاموش کردن آتش میروند اما برای خیلیها سوال بود که آنها چطور با کمترین امکانات جلوی آتش میایستند و اصلا چرا میروند؟
«با توجه به گرم شدن هوا، متاسفانه وقتی خبر آتشسوزی جنگلهای زاگرس را از فضای مجازی دیدم به خاطر شور و عشقی که به محیطزیست و جنگلهای زاگرس داشتم، همراه تعدادی از تیم کوهنوردی و فعالان محیطزیست با کمترین امکانات ممکن راهی کوه خاییز شدیم.
در واقع سرپرست گروه کوهنوردی اعلام کرد هرکس آمادگی دارد، بیاید که ما هم اعلام آمادگی کردیم. سه خانم بودیم که همراه گروهی از آقایان راهی شدیم. ما هیچ وسیلهای هم نداشتیم برای خاموش کردن آتش. فقط شاخ و برگ درختان بود. چندتا هم چوبدستی داشتیم.»
جدال با فوارههای آتش
«آنجا هم مثل جهنم بود. خیلی وحشتناک بود. درست مثل مرگ بود. فکر میکردم دیگر نمیتوانم زنده بمانم. وقتی میدیدم درختان آنجور میسوختند عمق وجودم آتش میگرفت. نمیتوانستم بیتفاوت باشم. به دامنه کوه خاییز که رسیدم، وسعت آتشسوزی آنقدر وحشتناک بود که واقعا ترسیدم.
اما سوختن درختان بلوط و سنجابها و کبوتران آنقدر برایم عذابآور بود که با توکل به خدا حتی در سختترین نقطههای کوه خاییز به مبارزه با فوارههای آتش رفتم. نقاط مختلفی از کوه دچار آتش بود. هرجا را خاموش میکردیم، دوباره وزش باد جاهایی که خاموش بود را دوباره روشن میکرد.» رویا جانفزا، دو روز متوالی همراه دوستان، همشهریانش و فعالان محیطزیست برای خاموش کردن آتش به کوه خاییز میرود. همهچیز خوب پیش میرود تا اینکه در پایان روز دوم ساعت 8 شب وقتی هوا دیگر تاریک شده بود زخمی میشود.
«متاسفانه در یکی از نقاط صعبالعبور وقتی در حال خاموش کردن آتش بودم، سنگ بزرگی از بالای کوه روی پاهایم افتاد. پای چپم شکست و پای راستم بهشدت زخمی شد. بدترین حال ممکن را داشتم. چندساعتی طول کشید تا من را به بیمارستان منتقل کردند.»
پشیمان نیستم
آتشسوزیها هنوز ادامه دارد و نام و عکس جوانهایی که برای خاموش کردن آتش به دل کوه میزنند و از جانشان میگذرند در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد. رویا کوچکترین عضو تیم کوهنوردی و البته تنها مصدوم آن روز خاص بوده است که بعد از این اتفاق ماجرای آتشسوزی را از رسانهها دنبال کرده است.
منطقهای که آنها برای خاموش کردن آتش آن رفته بودند خاموش شده اما کوههای اطراف متاسفانه در آتش سوخته. «علیرغم همه دردها، همچنان اخبار آتشسوزی جنگلهای زاگرس را پیگیری میکنم. چقدر برایم سخت بود وقتی خبر دردناک حادثه البرز زارعی را شنیدم. اشک ریختم و برای سلامتش بارها دست به دعا شدم اما تقدیر چیز دیگری بود.»
فرآیند درمان
مشكل پاهای رویا هنوز حل نشده و درگیر دكتر و بیمارستان است. روز مصاحبه را هم به خاطر همین جابهجا كردیم تا با زمان دكتر رفتن او تداخل نداشته باشد. رویا منتظر است تا زودتر سلامتش را به دست بیاورد و به كوهنوردی و طبیعتبرگردد. «فعلا كه در پروسه درمانیم. هفتهای یكبار باید بروم و عكسبرداری انجام شود. تا چند روز پیش كه رفته بودم دكتر عكس من را نشان داد و گفت یكی از انگشتهایم دوباره ترك برداشته. حالا نمیدانم چه میشود. باید دوره درمان تمام شود تا ببینم چه میشود و نتیجه عملی كه روی پایم انجام شده مشخص شود.»
از رویا میپرسیم مواجهه خانوادهاش با مصدومیت او چطور بوده؟ «خانواده مخالفتی با رفتنم برای خاموشكردن آتش نداشتند. موقعی كه شنیدند پایم شكسته ناراحت بودند كه آسیب دیدهام، ولی خوشحال بودند كه برای چنین كاری و در چنین راهی آسیب دیدهام. پیش اقوام هم تشویق میكردند كه دخترمان به خاطر طبیعت كمی زجر كشیده، ولی در مجموع خوشحال بودند كه رفتم و
كمك كردم.»
احساس خودش هم نسبت به این ماجرا مثبت است. درست است كه زیاد درد كشیده و هنوز درگیر دكتر و بیمارستان است، اما پشیمان نیست. «خودم هم پشیمان نیستم اصلا. اولش خیلی درد داشت، ولی با خودم میگفتم ارزشش را داشت.
برای چیزی رفتم كه داوطلبانه بود و خودم دوست داشتم بروم. با افتخار میگویم اگر صدبار دیگر در این راه دچار حادثه شوم. باز هم تا آخرین نفس از سرزمین پدریم دفاع میكنم. راستش عشق به طبیعت به گفتن نیست. باید از دامنه كوه شروع كنی و كمكم به اوج قلعه برسی و این تجربه شگفتانگیز را داشته باشی تا بدانی چه میگویم.»
زاگرس، مادر ماست
روزهای اول مصدومیتش در سكوت گذشته. كسی حالش را نپرسیده، اما بعد از مدتی خبر مصدومیت دختر 19 ساله پخش میشود و اول مسؤولان شهری از او تقدیر میكنند و بعد مسؤولان رده بالاتر. البته خواسته رویا فقط تقدیر و تشكر نیست.
«ما توقع حمایت از دولت داریم. ما چون پیوند عمیقی با طبیعت داریم نمیتوانیم منتظر باشیم كه شركتی بیاید ما را بیمه كند بعد برویم طرف آتش.» رویای بزرگ رویا، بودن همیشگی در طبیعت است. «من با طبیعت اخت گرفتهام و جنگلهای زاگرس را مثل مادرم دوست دارم.
فرصت ادامه تحصیل برایم مهیا نیست، ولی دوست دارم در یكی از نهادهای حفاظتی محیطزیست یا منابع طبیعی استخدام شوم. محیطبانی شغل مورد علاقه من است. من آمادگی لازم را دارم تا همپای مردان خدمت كنم و محیطبانی را بیشتر از آنچه شغل بدانم، عشق و علاقه میبینم.»
-
رویای بزرگ دختر زاگرسی
-
آزمـــون قطـــع و وصـــل
-
یقین داریم کرونا را مهار خواهیم کرد
-
مسافری از اعماق فضا
-
جهاد ادامه دارد
-
گزارش یک جشنواره
-
خانه امید ملت باشید
-
ما به مسی باختیم، نه آرژانتین
-
شاید ویروس کرونا قویتر شود
-
در مرز محرومیت
-
خیلی هم موفق هستم!
-
خوب بمانید
-
مبنای تصمیمات در دنیای امروز، زور است
-
یك نمایش با 2قصه