گفتوگو با حسین امیری، سرمربی تیمملی پاراتیراندازی
وطن همیشه یک اولویت است
میگوید من حُب وطن دارم. میروم به صلاة ظهر پنجشنبه16بهمن۵٩. حوالی روستاهای سوسنگرد. به مرعی. خاک و خون است و آن مینِ عراقیها که پای فوتبالیست ٢١ ساله اهوازی را میبرد... ناگفته پیداست. حُب وطن داری، میدانم! از اول تا آخرش بودی. با دو پا، یک پا... با همه وجودت؛ در آزادسازی خرمشهر، کربلای پنج، والفجرمقدماتی، خیبر، بدر، فتحفاو، حلبچه، درگیریهای بینام و بانام... کرونا اگر نبود و اردوهای تیمملی پاراتیراندازی برقرار بود دعوتتان میکردم بیشتر آشنا شوید. « عزیزمی. بابامی. پاره تنمی. قهرمانی...» اینها بخشی از عبارتهای اختصاصی او در گفتوگوهاست. بعضیها، بابا هم صدایش میکنند. بازنشسته از همه مسوولیتهای جنگی، سرمربی، حسین امیری یکی از خوبهای روزگار است.
زندگی فراز و نشیب و غافلگیری زیاد دارد. کرونا هم یکی از آنهاست که سخت است و میگذرد. همان وقتی که دو اعزام تدارکاتی پیش از پارالمپیک را از دست دادیم و بعد هم با تعویق المپیک توکیو روبهرو شدیم، کرونا جدیتش را به ما نشان داد، ناچاریم به پذیرش و صبوری.
ارتباطی صمیمانه و نزدیک با ملیپوشان داشتید، هدایت از راه دور را چطور ارزیابی میکنید؟
پررنگ شدن زندگی مجازی هم تجربهای است. دور و نزدیکیم. صوتی و تصویری در ارتباطیم. سیبلهای ورزشکاران را میبینم. صدای بچهها را گوش میدهم و احوالاتشان را ارزیابی میکنم. گاهی فیلمهایی میفرستم، متناسب با برداشتهای از راه دورم. تمرینات بدنسازی را جدیتر دنبال میکنیم. درسهای مراقبه، آرامسازی و تلاش برای حفظ احساس قهرمانی... اما هدایت و پیش بردن برنامهها به هر حال متفاوت و دشوار است.
درسهایی که میدادید، آن القائات روانشناسی پیش از تمرین در اردوها. آیا وقت امتحان رسیده؟
در طول تاریخ دیدهایم سختیها سازنده است. باید اجرای جدیدی از کلیشهای که همیشه گفتهایم داشته باشیم. وقت آن رسیده در همین لحظه که هستیم زندگی کنیم. بله یک جورهایی زمان امتحان دادن است. یکی از درسهای مهم در تیراندازی توجه به گفتوگوهای درونی است. میگفتیم مدام که با خودت مهربان حرف بزنی و این عادت تو بشود، در خط آتش رقابتهای جهانی یا پارالمپیک هم که بایستی، باکی نیست. صداهای منفی را نمیشنوی. تاب میآوری فشارها را. این روزها، دوری و فاصله خستهمان میکند، برنامههایی که به سختی نظم داده بودیم درهم ریخته... حالا زمان اجرای دانشی است که فرا گرفتهایم.
چرا همه شما را بابای تیمملی میدانند؟
من این شخصیت را خوب بلدم. خودم انتخاب کردم. پدر نقاط قوت و ضعف بچهها را خوب میداند. دوست دارد همه از بیرون حُسن فرزندانش را ببینند. همه ورزشکاران عزیزند و نسبت به هر کدام که عضو تیمملی ایران میشود، این حس را عمیقتر دارم. ترجیح میدهم با کمک توانمندیها، ضعفی اگر هست را به تدریج درمان کنم. بچهها هم لطف دارند. دوست دارم از مرز ایران که بیرون میرویم قدرت بچهها دیده شود.
مثل ساره جوانمردی که در پارالمپیک ریو دو طلا گرفت؟
مثل ساره که جنگنده است در تیراندازی و میداند با عشق تیرزدن یعنی چه. تجربه ساره از هم تیمیهایش بیشتر است. البته اعضای فعلی تیمملی همه بااستعداد و مصمم هستند. اعتماد به نفس خوبی دارند و امید ما هستند.
از جنگ، پایانش و بعد از آن بگویید.
در جنگ خیلی چیزها دیدم. تمام که شد، تعدادی از دوستانم جانباز شده بودند و خیلیها دیگر نبودند. پایانش شروعی بود. کار و دانشگاه و کمی کنار خانواده بودن. قبل از جنگ در نوجوانی و جوانی هافبک وسط تیم فوتبال خوزستان بودم. ورزش را دوست داشتم. پس از جنگ مدتی پارادوومیدانی کار کردم و بعد تیراندازی شروع شد.
ورزشکار بودن در مربیگری تاثیر هم داشت؟
کمکم مربی شدم. در کلاسها و دورههای مختلف شرکت کردم. بله تاثیر داشت. کمبودهایی میدیدم که با مطالعه دنبال جبرانش رفتم. اصلاح تکنیکها و مهمتر از آنها مسائل روانی. لازلو که به فدراسیون تیراندازی آمد تلاشی کرد برای اجرای آرامسازی. من هم در پاراتیراندازی القائات روانی را به آن اضافه کردم. البته کار علمی است، دوره دیدم و از کارشناسان این علم، مدت زمانی طولانی درس گرفتم.
از چه سالی سرمربی تیمملی پاراتیراندازی شدهاید؟
از ٢٠١٣ که آمدم تا امروز هستم. وقفهای یکسال و نیمه بود که استعفا دادم. به دعوت عراق سرمربی تیمملی این کشور شدم. . شاگردانی که من آنجا دیدم مظلوم بودند. نیاز به برنامهریزی و کمک داشتند. اما وطن همیشه اولویت است و من به درخواست پارالمپیک کشورمان برگشتم تا تیم را برای پارالمپیک توکیو آماده کنم.
چه حرفهایی مانده؟
ساختن شخصیت قهرمانی یک فرآیند است. نیاز به صبر و زمان دارد؛ هم برای ورزشکار، هم مربی و هم مسوولان... یکشبه آدم به جایی نمیرسد. مثال پرورش درخت گردو در تیراندازی معروف است. صبر کنیم، مثبت نگاه کنیم و مهربان باشیم.