مروری بر رویدادهای هنر و ادبیات در هفتهای که گذشت
«شهر خاموش» پس از خداحافظی با خسرو سینایی
تصویر هفته [ پس از انفجار بیروت ]
نظر به رنج دیگران*
درماندگی و استیصال، غم و خشم و گریه؛ شباهت این دو تصویر است با فاصلهای 40 ساله؛ اولی از جنگ داخلی لبنان و دومی از انفجار اخیر بیروت. خودروهای سوخته و ویرانههای بهجامانده اما همانی است كه بود؛ قصه همانی است كه هست، فرقی نكرده هنوز. دلیل فلاكت دیروز مبارزه بر سر قدرت داخلی بوده و حادثه حالا حاصل ذخیره مواد منفجره، مردم اما شباهت این دو تصویرند، پای ثابت عكسهای 40 سال اخیر خاورمیانه. سوژه همیشگی آژانس عكسهای خبری، آتلیه خاورمیانه محبوبترین آتلیه آنهاست، بهشت عكاسان خبری است. نگاهی به برگزیدگان جوایز عكاسی همه این سالها هم همین نكته را نشان میدهد. جنگ جای خوبی برای ثبت درماندگی و بیپناهی آدمهاست! كه شاید بتواند مخاطب خوشنشینی را نشسته در جایی تكانی بدهد. كه تكانی هم نمیدهد آنقدر كه حالا تصاویر اینچنینی به قول سوزان سانتاگ «به ابتذال شبانگاهی تنزل پیدا كردهاند». همانطور كه آدم میتواند در زندگی واقعی به وحشت خو بگیرد، حتما میتواند به وحشت موجود در بعضی از این عكسها هم عادت كند. مرور همین عكسها و شباهت شگفتشان با فاصلهای چند دههای از همدیگر نشان میدهد تكرار تاریخ انگار شتاب بیشتری گرفته، مورخی بهتر از عكس وجود ندارد، بیواهمه از قدرت حاكمیت و بیترسی از تحریف، میماند تا شاید آیندگان در تاریخی نزدیكتر تصویری مشابه این دو عكس برایشان تكرار شود و آلبوم عكسهای خاورمیانه حتما كه رنگینتر شود. عكس اول را خلیل دعینی، عكاس ABC در دهه 80 در بیروت ثبت كرده و نامش را گذاشته «وحشت جنگ»، دومی از حسن شعبان، عكاس بلومبرگ است كه همین چند روز پیش ثبتشده است.
*تیتر، عنوان كتابی است از سوزان سانتاگ
رویداد هفته [برگزاری آنلاین و رایگان «شهر خاموش»]
كوك روی گوشِ تیزِ جهان
ابتدای سال گزارشی اینفوگرافیك تهیه كردم و طی آن گفتم كه كیهان كلهر در 11 ماه سال 1398، به 39 شهر از 11 كشور سفر كرده تا سفره موسیقیاش را در جهان بگسترد. حاصل سفرهای سال گذشته او، برپایی 84 كنسرت بود؛ آمارِ بهدست آمده نشان میداد هیچ هفتهای نبود كه او در خانهاش پا رو پا انداخته و به استراحت پرداخته باشد. آنجا هم نوشتم كه این اعداد، حیرتانگیزند. نتایج آن بررسی را كه با خودش در میان گذاشتم ابتدا از رنج بیدارخوابیها و سفرهای مدام گفت و در نهایت اینكه «من از آن دم كه وضو ساختم از چشمه عشق/ چار تكبیر زدم یكسره بر هرچه كه هست». حالا فكرش را بكنید چنین جان بیقراری شش ماه در هیچیك از صحنههای جهان ساز بر دست نگیرد و با علاقهمندانش چشم در چشم نشود.
حالا از احوالش میپرسم. میگوید سردرگم و آزرده است از اینكه هیچگاه چنین به دست روی دست گذاشتن و بلاتكلیفی تن نداده بوده است. میگویم فعلا شاید مهم همین است كه جان سالم بهدر میبریم. اما اینها را به چه كسی میگویم؟ نوار زمان زندگی و زمانه كیهان كلهر در دو دهه اخیر نشان میدهد كه آغاز هر روز برای او، فراهم آمدن فرصتی بوده برای خلق صدایی تازه و رساندن بلافصل آن به گوش هستی. خودش هم میگوید كه در آپارتمانی كوچك در آمستردام گیر افتاده و نفسی كه پس از هر اجرا از حاضران در كنسرتهایش استشمام میكرده قطع شده است. میگوید پروازی برای بازگشت به ایران در كار نبوده و مدتها آن گوشه دنیا در قرنطینه بوده است. همان شب كه اینها را میگفت اجرایی مشترك ترتیب داده بود با یویوما؛ دوست آهنگساز سالیانش. یكی از این سر دنیا و دیگری از آن سر «مرغ سحر» را نواخته بودند و آنلاین هم پخشش كردند. چندی پیش از آن هم كه یك ساعت در موزه آبگینه تهران سهتار به دست گرفته بود تا از صفحهاش در اینستاگرام پخش شود.
در این میان اما خاموشی «شهر خاموش»، سكوت ناگزیر كیهان كلهر بود؛ تور كنسرتهایی كه آنها را طی یك سال اینجا و آنجای ایران و جهان گسترده بود و حالا پشت دیوار سخت ویروسی عالمگیر متوقف مانده بود. سرانجام شب گذشته، سكوت «شهر خاموش» شكست؛ او دست نوازندههای گروهش را گرفت و با خود به خانهباغ خاطرهانگیز اتحادیه در تهران برد تا نوار تور كنسرتها قطع نشود، ولو با پخش اینترنتی. چندی بعد هم قرار است اصفهان میزبان «شهر خاموش» باشد. گوش جهان دوباره به یكی از خوشتراشترین نواهای هستی تیز شده است. این قرار عاشقی، حالاحالاها ادامه دارد.
چهره هفته [داستینهافمن ]
به بهانه همزمانی روز تولد این بازیگر با روز خبرنگار
بزرگمرد كوچك
سینمای كلاسیك و عصر طلاییهالیوود، زیباییشناسی وسواسگونهای داشت و به ویژه در انتخاب بازیگران و تربیت ستارهها، سختگیری بیش از حدی به خرج میداد و تا درباره زیبارویی و ویژگیهای فیزیكی بازیگران نقشهای اصلی رضایت نمیداد و به جمعبندی نمیرسید، امكانی برای نقشآفرینی آنها نبود. با اینكه قوانین نانوشته این مساله برای بازیگران زن بیشتر و سفت و سختتر بود، اما بازیگران مرد هم با این چالش روبهرو بودند و جذابیت ظاهری و قد و قواره خوب، بیش از استعداد و توان بازیگری به كار میآمد و آنها برای ستارهشدن به این پیشنیازهای مهم احتیاج مبرم داشتند. گری كوپر با آن بلندی قامت و چشمان آبی، یكی از متر و معیارهای ستارهشدن بازیگران مرد بود و بازیگرانی چون كلارك گیبل، جیمز استوارت، گریگوری پك، كری گرانت و... هم با خوشتیپی و
همه چیز تمامیشان به این ویژگی دامن میزدند و كار را برای ستارهشدن دیگر استعدادها سخت میكردند.
اما حتی در آن زمان هم ستارههایی بودند كه بارقه امیدی را در استعدادهایی با چهرههایی نهچندان زیبا و قامتهایی نهچندان بلند بهوجود میآوردند. جیمز كاگنی و ادوارد جی رابینسون به همت استعداد و پشتكار خود، ستارههای اسم و رسمداری شدند و حتی در برخی فیلمهایشان از خجالت رشیدهای خوشچهره هم درمیآمدند.
با سقوط نظام استودیوییهالیوود و تغییر مناسبات صنعت فیلمسازی، سینما هم از آن شكل رویاپرداز اولیه فاصله گرفت و مردم، بیشتر از قبل خود واقعیشان را در فیلمها میدیدند. بهتدریج تحولاتی هم در متر و معیارهای ستارهشدن بهوجود آمد و دیگر تنها زیبایی و قد و قواره بلند، حرف اول را نمیزد. به عنوان مثال این استعداد و قدرت بازیگری داستینهافمن بود كه او را به یكی از ستارههای سینما در دهههای
60 و 70 میلادی و حتی یكی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما تبدیل كرد و باعث شد ویژگیهای فیزیكی چون قد كوتاه و بینی بزرگ او هم نقش مهمی در ایفای قهرمانهایی آسیبپذیر داشته باشد.
بیشتر شاهنقشهایهافمن ماحصل تركیب ویژگیهای فیزیكی و نبوغ و استعدادش در بازیگری است؛ جوان گوشهگیر فارغالتحصیل، راتسو ریزو در كابوی نیمهشب، جك كراب در بزرگمرد كوچك، دیوید سامنر در سگهای پوشالی، لویی دگا در پاپیون و... را به یاد بیاورید.
هافمن به جز این نقشهای به تماما داستانی، چند بار هم در نقش شخصیتهایی واقعی جلوی دوربین رفته است. چالش بازی در نقشهایی كه مابهازای واقعی دارند، تفاوتهایی با نقشهایی یكسره داستانی دارد و تماشاگر از روی كنجكاوی و به قصد مقایسه سراغ نمونههای حقیقی نقشها میرود و این كار را برای بازیگر سخت میكند. با این حالهافمن در همه نقشهای واقعی كه بازی كرده، به قدری هنر و ویژگیهای خود را به كاراكترها اضافه كرده كه دیگر شباهت و معادلسازی آنها چندان به كار تماشاگر نمیآید و خود نقشها هویت مستقل و یگانهای یافتهاند.
اگرچه این موضوع در نمونههایی چون «شهر گمشده» و «طرح» نیز قابل ردیابی است كههافمن به ترتیب در آن نقش مهیر لانسكی (از چهرههای مافیا) و باب همن (بریج باز آمریكایی) را بازی كرد، اما در سه نمونه شاخصتر و مشهورتر است و جلوه بیشتری دارد؛ یكی كیم پیك، كوه حافظه تصویری دنیا كه مبتلا به سندرم ساوان بود وهافمن نقش ریموند در مرد بارانی را با الهام از او بازی كرد و یكی از دو اسكارش را به خاطر آن گرفت، یكی هم لنی بروس، كمدین آمریكایی كه بهخاطر استندآپهای صریح و بیپردهاش مشهور بود و چند بار دستگیر و محاكمه شد و یكی دیگر هم كارل برنستاین، خبرنگار واشنگتنپست كه همراه همكارش باب وودوارد با چاپ یك گزارش، نقش مهمی در رسوایی واترگیت و استعفای ریچارد نیكسون، رئیس جمهور آمریكا در سال 1974 داشت.
شاید برای اثبات هنرهافمن، همین سه نقشآفرینی مبتنی بر واقعیت هم كفایت كند؛ سرعت و تیزی كلامش در لنی با آن خندههای ویژه، تفاوتی اساسی با آن تودماغی حرف زدن، حیرانی و هوشمندی توامان و كج راه رفتن مرد بارانی دارد و باز این دو به تمامی متفاوت از بازی او در نقش روزنامهنگاری جدی و پیگیر در همه مردان رئیسجمهور است كه سنجیده و با طمانینه حرف میزند و بازی رئالیستی و بدون اغراقی دارد.
هفته دوم مرداد
عكسهای ناصر عكسهای لبنان
هفته پیش همینجا برای بهبود حال خسرو سینایی، كارگردان صاحب سبك سینمای ایران ابراز امیدواری كردیم اما كرونا سمجتر از آن بود كه مردِ آرام سینمای ایران را راحت بگذارد و اول هفته با خبر تلخ درگذشت او آغاز شد. بعد عكسهایی ارزشمند از دوره قاجار در كاخ گلستان گم شد تا اندوه، تنها نماند و با شگفتی همراه شود. همه اینها روز سهشنبه با آن انفجار مهیب در بیروت تكمیل شد تا ما در این صفحه از دو فریم عكس، یكی از 40 سال پیش و یكی از سهشنبهشب لبنان بنویسیم. خبر خوب هم البته داشتیم؛ برگزاری كنسرت «شهر خاموش» كیهان كلهر و پخش آن به صورت آنلاین.
شنبه، 11 مرداد
سینما
درگذشت خسرو سینایی
خسرو سینایی را از دست دادیم؛ همان روز با محمدرضا اصلانی، دوست سالیانِ سینایی گفتوگو كردیم و او گفت كه او را بسیار پیشتر از اینها از دست داده بودیم، چرا كه قدرش را ندانستیم. آقای كارگردان در قطعه هنرمندان، كنارِ گور محمدعلی كشاورز به خاك سپردهشد.
دوشنبه، 13 مرداد
عكس
عكسهای ناصرالدینشاه گم شد!
خبر آمد كه مسؤولان مجموعه فرهنگی تاریخی كاخ موزه گلستان متوجه شدهاند یكی از آلبومهای تاریخی كاخ گلستان كه از آلبومهای غنی این مجموعه و متعلق به دوره ناصری (قاجار) بوده، مفقود شدهاست. خبر را ایسنا منتشر كرد و نوشت كه این آلبوم 100قطعه عكس كوچك را در خود جای دادهبودهاست.
سهشنبه، 14 مرداد
عكس
لبنان و اندوه عكسها
انفجاری مهیب، بندر بیروت در لبنان را داغدار كرد؛ باز هم، عكسها بودند كه راویان اندوه باشند. میثم اسماعیلی درباره آنها نوشتهاست.
چهارشنبه، 15 مرداد
موسیقی
«شهر خاموش» این بار آنلاین و رایگان
اجرای كنسرت شهر خاموش كیهان كلهر و پخش رایگان آن از یوتیوب و صفحه اینستاگرام این آهنگساز قرار بود دوشنبهشب اتفاق بیفتد كه به چهارشنبهشب موكول شد.
سینما
هنوز با كیارستمی
دیروز، پس از گذشت چندهفته از جنجالهای انتشار كتاب پارهنوشتههای عباس كیارستمی، دو خبر در ارتباط با او منتشر شد؛ ابتدا اینكه Far Out فیلم «كلوزآپ» او را در فهرست ۲۵ فیلم برتر غیرانگلیسی زبان تاریخ سینما قرار داده و دیگر اینكه قرار است فیلمی درباره او با عنوان «كیارستمی و عصای گمشده» به كارگردانی محمودرضا ثانی در هفتمین جشنواره بینالمللی مستند «لراپترا» در كشور یونان به نمایش درید. سینمای جهان، هر هفته خبری از كیارستمی دارد.
نظر به رنج دیگران*
درماندگی و استیصال، غم و خشم و گریه؛ شباهت این دو تصویر است با فاصلهای 40 ساله؛ اولی از جنگ داخلی لبنان و دومی از انفجار اخیر بیروت. خودروهای سوخته و ویرانههای بهجامانده اما همانی است كه بود؛ قصه همانی است كه هست، فرقی نكرده هنوز. دلیل فلاكت دیروز مبارزه بر سر قدرت داخلی بوده و حادثه حالا حاصل ذخیره مواد منفجره، مردم اما شباهت این دو تصویرند، پای ثابت عكسهای 40 سال اخیر خاورمیانه. سوژه همیشگی آژانس عكسهای خبری، آتلیه خاورمیانه محبوبترین آتلیه آنهاست، بهشت عكاسان خبری است. نگاهی به برگزیدگان جوایز عكاسی همه این سالها هم همین نكته را نشان میدهد. جنگ جای خوبی برای ثبت درماندگی و بیپناهی آدمهاست! كه شاید بتواند مخاطب خوشنشینی را نشسته در جایی تكانی بدهد. كه تكانی هم نمیدهد آنقدر كه حالا تصاویر اینچنینی به قول سوزان سانتاگ «به ابتذال شبانگاهی تنزل پیدا كردهاند». همانطور كه آدم میتواند در زندگی واقعی به وحشت خو بگیرد، حتما میتواند به وحشت موجود در بعضی از این عكسها هم عادت كند. مرور همین عكسها و شباهت شگفتشان با فاصلهای چند دههای از همدیگر نشان میدهد تكرار تاریخ انگار شتاب بیشتری گرفته، مورخی بهتر از عكس وجود ندارد، بیواهمه از قدرت حاكمیت و بیترسی از تحریف، میماند تا شاید آیندگان در تاریخی نزدیكتر تصویری مشابه این دو عكس برایشان تكرار شود و آلبوم عكسهای خاورمیانه حتما كه رنگینتر شود. عكس اول را خلیل دعینی، عكاس ABC در دهه 80 در بیروت ثبت كرده و نامش را گذاشته «وحشت جنگ»، دومی از حسن شعبان، عكاس بلومبرگ است كه همین چند روز پیش ثبتشده است.
*تیتر، عنوان كتابی است از سوزان سانتاگ
رویداد هفته [برگزاری آنلاین و رایگان «شهر خاموش»]
كوك روی گوشِ تیزِ جهان
ابتدای سال گزارشی اینفوگرافیك تهیه كردم و طی آن گفتم كه كیهان كلهر در 11 ماه سال 1398، به 39 شهر از 11 كشور سفر كرده تا سفره موسیقیاش را در جهان بگسترد. حاصل سفرهای سال گذشته او، برپایی 84 كنسرت بود؛ آمارِ بهدست آمده نشان میداد هیچ هفتهای نبود كه او در خانهاش پا رو پا انداخته و به استراحت پرداخته باشد. آنجا هم نوشتم كه این اعداد، حیرتانگیزند. نتایج آن بررسی را كه با خودش در میان گذاشتم ابتدا از رنج بیدارخوابیها و سفرهای مدام گفت و در نهایت اینكه «من از آن دم كه وضو ساختم از چشمه عشق/ چار تكبیر زدم یكسره بر هرچه كه هست». حالا فكرش را بكنید چنین جان بیقراری شش ماه در هیچیك از صحنههای جهان ساز بر دست نگیرد و با علاقهمندانش چشم در چشم نشود.
حالا از احوالش میپرسم. میگوید سردرگم و آزرده است از اینكه هیچگاه چنین به دست روی دست گذاشتن و بلاتكلیفی تن نداده بوده است. میگویم فعلا شاید مهم همین است كه جان سالم بهدر میبریم. اما اینها را به چه كسی میگویم؟ نوار زمان زندگی و زمانه كیهان كلهر در دو دهه اخیر نشان میدهد كه آغاز هر روز برای او، فراهم آمدن فرصتی بوده برای خلق صدایی تازه و رساندن بلافصل آن به گوش هستی. خودش هم میگوید كه در آپارتمانی كوچك در آمستردام گیر افتاده و نفسی كه پس از هر اجرا از حاضران در كنسرتهایش استشمام میكرده قطع شده است. میگوید پروازی برای بازگشت به ایران در كار نبوده و مدتها آن گوشه دنیا در قرنطینه بوده است. همان شب كه اینها را میگفت اجرایی مشترك ترتیب داده بود با یویوما؛ دوست آهنگساز سالیانش. یكی از این سر دنیا و دیگری از آن سر «مرغ سحر» را نواخته بودند و آنلاین هم پخشش كردند. چندی پیش از آن هم كه یك ساعت در موزه آبگینه تهران سهتار به دست گرفته بود تا از صفحهاش در اینستاگرام پخش شود.
در این میان اما خاموشی «شهر خاموش»، سكوت ناگزیر كیهان كلهر بود؛ تور كنسرتهایی كه آنها را طی یك سال اینجا و آنجای ایران و جهان گسترده بود و حالا پشت دیوار سخت ویروسی عالمگیر متوقف مانده بود. سرانجام شب گذشته، سكوت «شهر خاموش» شكست؛ او دست نوازندههای گروهش را گرفت و با خود به خانهباغ خاطرهانگیز اتحادیه در تهران برد تا نوار تور كنسرتها قطع نشود، ولو با پخش اینترنتی. چندی بعد هم قرار است اصفهان میزبان «شهر خاموش» باشد. گوش جهان دوباره به یكی از خوشتراشترین نواهای هستی تیز شده است. این قرار عاشقی، حالاحالاها ادامه دارد.
چهره هفته [داستینهافمن ]
به بهانه همزمانی روز تولد این بازیگر با روز خبرنگار
بزرگمرد كوچك
سینمای كلاسیك و عصر طلاییهالیوود، زیباییشناسی وسواسگونهای داشت و به ویژه در انتخاب بازیگران و تربیت ستارهها، سختگیری بیش از حدی به خرج میداد و تا درباره زیبارویی و ویژگیهای فیزیكی بازیگران نقشهای اصلی رضایت نمیداد و به جمعبندی نمیرسید، امكانی برای نقشآفرینی آنها نبود. با اینكه قوانین نانوشته این مساله برای بازیگران زن بیشتر و سفت و سختتر بود، اما بازیگران مرد هم با این چالش روبهرو بودند و جذابیت ظاهری و قد و قواره خوب، بیش از استعداد و توان بازیگری به كار میآمد و آنها برای ستارهشدن به این پیشنیازهای مهم احتیاج مبرم داشتند. گری كوپر با آن بلندی قامت و چشمان آبی، یكی از متر و معیارهای ستارهشدن بازیگران مرد بود و بازیگرانی چون كلارك گیبل، جیمز استوارت، گریگوری پك، كری گرانت و... هم با خوشتیپی و
همه چیز تمامیشان به این ویژگی دامن میزدند و كار را برای ستارهشدن دیگر استعدادها سخت میكردند.
اما حتی در آن زمان هم ستارههایی بودند كه بارقه امیدی را در استعدادهایی با چهرههایی نهچندان زیبا و قامتهایی نهچندان بلند بهوجود میآوردند. جیمز كاگنی و ادوارد جی رابینسون به همت استعداد و پشتكار خود، ستارههای اسم و رسمداری شدند و حتی در برخی فیلمهایشان از خجالت رشیدهای خوشچهره هم درمیآمدند.
با سقوط نظام استودیوییهالیوود و تغییر مناسبات صنعت فیلمسازی، سینما هم از آن شكل رویاپرداز اولیه فاصله گرفت و مردم، بیشتر از قبل خود واقعیشان را در فیلمها میدیدند. بهتدریج تحولاتی هم در متر و معیارهای ستارهشدن بهوجود آمد و دیگر تنها زیبایی و قد و قواره بلند، حرف اول را نمیزد. به عنوان مثال این استعداد و قدرت بازیگری داستینهافمن بود كه او را به یكی از ستارههای سینما در دهههای
60 و 70 میلادی و حتی یكی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینما تبدیل كرد و باعث شد ویژگیهای فیزیكی چون قد كوتاه و بینی بزرگ او هم نقش مهمی در ایفای قهرمانهایی آسیبپذیر داشته باشد.
بیشتر شاهنقشهایهافمن ماحصل تركیب ویژگیهای فیزیكی و نبوغ و استعدادش در بازیگری است؛ جوان گوشهگیر فارغالتحصیل، راتسو ریزو در كابوی نیمهشب، جك كراب در بزرگمرد كوچك، دیوید سامنر در سگهای پوشالی، لویی دگا در پاپیون و... را به یاد بیاورید.
هافمن به جز این نقشهای به تماما داستانی، چند بار هم در نقش شخصیتهایی واقعی جلوی دوربین رفته است. چالش بازی در نقشهایی كه مابهازای واقعی دارند، تفاوتهایی با نقشهایی یكسره داستانی دارد و تماشاگر از روی كنجكاوی و به قصد مقایسه سراغ نمونههای حقیقی نقشها میرود و این كار را برای بازیگر سخت میكند. با این حالهافمن در همه نقشهای واقعی كه بازی كرده، به قدری هنر و ویژگیهای خود را به كاراكترها اضافه كرده كه دیگر شباهت و معادلسازی آنها چندان به كار تماشاگر نمیآید و خود نقشها هویت مستقل و یگانهای یافتهاند.
اگرچه این موضوع در نمونههایی چون «شهر گمشده» و «طرح» نیز قابل ردیابی است كههافمن به ترتیب در آن نقش مهیر لانسكی (از چهرههای مافیا) و باب همن (بریج باز آمریكایی) را بازی كرد، اما در سه نمونه شاخصتر و مشهورتر است و جلوه بیشتری دارد؛ یكی كیم پیك، كوه حافظه تصویری دنیا كه مبتلا به سندرم ساوان بود وهافمن نقش ریموند در مرد بارانی را با الهام از او بازی كرد و یكی از دو اسكارش را به خاطر آن گرفت، یكی هم لنی بروس، كمدین آمریكایی كه بهخاطر استندآپهای صریح و بیپردهاش مشهور بود و چند بار دستگیر و محاكمه شد و یكی دیگر هم كارل برنستاین، خبرنگار واشنگتنپست كه همراه همكارش باب وودوارد با چاپ یك گزارش، نقش مهمی در رسوایی واترگیت و استعفای ریچارد نیكسون، رئیس جمهور آمریكا در سال 1974 داشت.
شاید برای اثبات هنرهافمن، همین سه نقشآفرینی مبتنی بر واقعیت هم كفایت كند؛ سرعت و تیزی كلامش در لنی با آن خندههای ویژه، تفاوتی اساسی با آن تودماغی حرف زدن، حیرانی و هوشمندی توامان و كج راه رفتن مرد بارانی دارد و باز این دو به تمامی متفاوت از بازی او در نقش روزنامهنگاری جدی و پیگیر در همه مردان رئیسجمهور است كه سنجیده و با طمانینه حرف میزند و بازی رئالیستی و بدون اغراقی دارد.
هفته دوم مرداد
عكسهای ناصر عكسهای لبنان
هفته پیش همینجا برای بهبود حال خسرو سینایی، كارگردان صاحب سبك سینمای ایران ابراز امیدواری كردیم اما كرونا سمجتر از آن بود كه مردِ آرام سینمای ایران را راحت بگذارد و اول هفته با خبر تلخ درگذشت او آغاز شد. بعد عكسهایی ارزشمند از دوره قاجار در كاخ گلستان گم شد تا اندوه، تنها نماند و با شگفتی همراه شود. همه اینها روز سهشنبه با آن انفجار مهیب در بیروت تكمیل شد تا ما در این صفحه از دو فریم عكس، یكی از 40 سال پیش و یكی از سهشنبهشب لبنان بنویسیم. خبر خوب هم البته داشتیم؛ برگزاری كنسرت «شهر خاموش» كیهان كلهر و پخش آن به صورت آنلاین.
شنبه، 11 مرداد
سینما
درگذشت خسرو سینایی
خسرو سینایی را از دست دادیم؛ همان روز با محمدرضا اصلانی، دوست سالیانِ سینایی گفتوگو كردیم و او گفت كه او را بسیار پیشتر از اینها از دست داده بودیم، چرا كه قدرش را ندانستیم. آقای كارگردان در قطعه هنرمندان، كنارِ گور محمدعلی كشاورز به خاك سپردهشد.
دوشنبه، 13 مرداد
عكس
عكسهای ناصرالدینشاه گم شد!
خبر آمد كه مسؤولان مجموعه فرهنگی تاریخی كاخ موزه گلستان متوجه شدهاند یكی از آلبومهای تاریخی كاخ گلستان كه از آلبومهای غنی این مجموعه و متعلق به دوره ناصری (قاجار) بوده، مفقود شدهاست. خبر را ایسنا منتشر كرد و نوشت كه این آلبوم 100قطعه عكس كوچك را در خود جای دادهبودهاست.
سهشنبه، 14 مرداد
عكس
لبنان و اندوه عكسها
انفجاری مهیب، بندر بیروت در لبنان را داغدار كرد؛ باز هم، عكسها بودند كه راویان اندوه باشند. میثم اسماعیلی درباره آنها نوشتهاست.
چهارشنبه، 15 مرداد
موسیقی
«شهر خاموش» این بار آنلاین و رایگان
اجرای كنسرت شهر خاموش كیهان كلهر و پخش رایگان آن از یوتیوب و صفحه اینستاگرام این آهنگساز قرار بود دوشنبهشب اتفاق بیفتد كه به چهارشنبهشب موكول شد.
سینما
هنوز با كیارستمی
دیروز، پس از گذشت چندهفته از جنجالهای انتشار كتاب پارهنوشتههای عباس كیارستمی، دو خبر در ارتباط با او منتشر شد؛ ابتدا اینكه Far Out فیلم «كلوزآپ» او را در فهرست ۲۵ فیلم برتر غیرانگلیسی زبان تاریخ سینما قرار داده و دیگر اینكه قرار است فیلمی درباره او با عنوان «كیارستمی و عصای گمشده» به كارگردانی محمودرضا ثانی در هفتمین جشنواره بینالمللی مستند «لراپترا» در كشور یونان به نمایش درید. سینمای جهان، هر هفته خبری از كیارستمی دارد.
تیتر خبرها
-
یک روز در حلقه نورندان
-
همنفس برای ایران
-
«شهر خاموش» پس از خداحافظی با خسرو سینایی
-
سناریوهای احتمالی انفجار بیروت
-
به هر تیمی احتمال دارد بروم، جز استقلال!
-
فضیلتخوانی جناب ابوالفضائل!
-
روز روحا...
-
گمانهزنی درباره یک فاجعه
-
غدیر و پویشهایی انسانساز
-
جایگزینی برای گفتمان حقوق بشر آمریکایی
-
بلقیس، وقت چای عراقی معطر است