در ستایش بیروت

گفت‌وگو با منصور ضابطیان درباره عروس خاورمیانه

در ستایش بیروت

 هر شهری داستانی دارد و برخی شهرها به دلیل تاریخ و جغرافیای شهر و داستان‌هایش، همراهان بیشتری دارد.هنوز هم مردمان زیادی از صبح نیشابور می‌گویند و شب بغداد.هنوز هم مردمانی تاریخ می‌خوانند تا راز صبح و شب این‌ شهرها را بدانند، هر چند نه نیشابور، نیشابور قدیم و با صبح‌های محسور كننده‌اش و نه بغداد شب‌هایی اساطیری دارد.شهرها اما در حافظه تاریخ می‌مانند و در نوشته‌ها رد خود را به جای می‌گذارند تا مردمان همه دوره‌ها از آنها یاد كنند.شهرها قصه‌های خودشان را دارند و برخی شهر‌ها اما دلرباترند و مانند لبخندی همیشگی بر چهره دنیا همیشه در معرض دیدند و تحسین‌كنندگانشان فراوان،مثل استانبول كه درباره‌اش بسیار می‌نویسند و بیشتر مردم به‌خصوص مردم خاورمیانه یا به این شهر سفر كرده‌اند یا این‌كه برای خود در گوشه‌ای، سفر به این شهر را نوشته‌اند تا همیشه یادشان باشد كه باید روزی روزگاری استانبول را از نزدیك ببینند.برخی شهرها دلربایند و پر از كرشمه و همه نگاه‌ها را به سمت خود می‌كشانند.حتی اگر شده با قطعه‌ای موسیقی یا عكسی یا نوشته‌ای و بیروت یكی از این‌ شهرهاست.شهری كه معروف است به «عروس خاورمیانه»،
 غروب 14 مرداد بر اثر یك انفجار به شهری مخروبه تبدیل شد.بندر بیروت منفجر شده و ما در این نوشته به دلیل آن كاری نداریم فقط می‌دانیم كه دلمان هنوز هم برایم بیروت می‌سوزد و مدام این سوال را از خودمان و دیگران می‌پرسیم، چرا؟ از آن چراهایی كه معمولا جوابی برایش پیدا نمی‌شود و تنها می‌توان به امید روزی بود كه بیروت دوباره زنده شود.
 شهرها دوباره زنده می‌شوند
همان منصور ضابطیان که به بیروت سفر كرده و سفرنامه‌اش به بیروت را هم نوشته ،می‌گوید:شهر‌ها دوباره ساخته می‌شوند، مردم دوباره آنها را می‌سازند هرچند این ساختن زمان می‌برد، شاید سال‌ها.بیروت در طول تاریخ خرابی‌هایی را به خود دیده، اما آباد شده.ذات بشر این است شهرهایی كه خراب می‌شوند  رادوباره می‌سازد.خرابی بیروت از بوسنی كه بیشتر نیست، مگر این شهر دوباره ساخته نشد.مگر همه شهرهایی كه در جنگ‌های جهانی با خاك یكسان شد، ساخته نشد؟
این گفته ضابطیان مرا یاد یك شهر می‌‌اندازد كه بعد از خرابی و انفجار هرگز ساخته نشد و این احتمال هم هست دیگر كسی برای آبادانی آن پا به این منطقه نگذارد. شهر چرنوبیل؛ انفجار در نیروگاه اتمی چرنوبیل این شهر را مخروبه كرد و بسیاری را كشت و آنهایی كه ماندند از این شهر رفتند و چرنوبیل شده منطقه ممنوعه و الان دیگر خزه‌ها و گیاهان روی بقایای این شهر را گرفته‌اند. اما بم هم خراب شد، زلزله این شهر را با خاك یكسان كرد، اما كم كم سرپا ایستاد و یواش یواش ساخته شد.رودبار را هم زلزله با خاك یكسان كرد، اما دوباره ساخته شد. هر شهر قصه‌‌ای دارد، شهرهایی كه خراب می‌شوند به هر دلیلی دوباره ساخته و برخی آبادتر می‌شوند و برخی هم دیگر روزهای اوج خود را تكرار نمی‌كنند.حالا بیروت هم به ویرانه‌ای تبدیل شده و همه اما امیدوارند این شهر دوباره ساخته شود.شاید همین امید است كه مردم زیادی را به توییتر كشاند و هشتگ « من قلبی سلام لبیروت» ترند جهانی شد و به اهالی لبنان و بیروت ثابت كرد كه بیشتر مردم دنیا آرزو می‌كنند این شهر دوباره مثل قبل زنده و پر از زندگی شود.
 آرامش در كنار شلوغی
به ضابطیان می‌گویم، آنهایی كه به بیروت سفر كرده‌اند بر این باورند كه این شهر، شهر زندگی است، شهری زنده كه رد خاطراتش برای همیشه در ذهن می‌ماند.‌بیروت از زاویه نگاه شما چگونه شهری است؟ می‌گوید: بیروت شهر شریف و بسیار خوش‌ آب و هوایی است كه مشابه آن را در خاورمیانه كمتر می‌شود پیدا كرد.بیروت شهر مدرنی است،زمانی كه در بیروت هستی با همه شلوغی‌هایی كه این شهر دارد ( 5/6 میلیون جمعیت دارد و یك‌ونیم میلیون خودرو، یعنی به ازای هر چهار نفر، یك خودرو ) اما ترافیك شلوغی اذیتت نمی‌كند، شهر موسیقی است و دریا.وقتی زیبایی‌های این شهر یادت می‌آید، غمگین می‌شوی كه انفجار بیروت خرابش كرد.
می‌گویم: جنوب بیروت بیشتر مسلمان‌نشین هستند و شمالش مسیحی‌نشین، اما بدون هیچ‌ مشكلی مردمانشان كنار هم زندگی می‌كنند، آیا آب و هوا و جغرافیای شهر بر روحیه مردمش اثر گذاشته كه آنها چنین مهربان كنار هم زندگی می‌كنند؟
  می‌گوید:تجربه شخصی‌ام ثابت كرده شهرهایی كه به دریا متصلند مردمانش مدارای بیشتری دارند.در شهرهای بندری مردم یكدیگر را راحت‌تر تحمل می‌كنند. شاید به خاطر رفت و‌آمدی كه در شهرهای ساحلی انجام می‌شود مردم با هم مهربان‌ترند و راه مدارا با هم را بلدند.مردم لبنان و بیروت بسیار شریفند.جز شرافت چیزی از آنها ندیده‌ام هرچند مثل همه كشورها و شهرهای جهان طبیعی است كه اختلافات سیاسی و بداخلاقی‌های سیاسی هم در لبنان و بیروت وجود داشته‌باشد؛ اما تصورم این است زیاد بر روحیه مردمش تاثیری نداشته.
 امپراتور موسیقی عرب
این نویسنده درباره صفت عروس خاورمیانه كه به بیروت داده‌اند، می‌گوید: اطلاعات دقیقی در این‌باره ندارم اما تا جایی‌كه می‌دانم ردپای فرانسوی‌ها را در این شهر می‌توان دید. دوره‌ای بیروت مستعمره فرانسه بوده و شباهت‌هایی به پاریس دارد. بعضی‌ها از بیروت به‌نام پاریس خاورمیانه هم یاد می‌كنند.بیروت ویژگی‌‌های منحصر به‌فردی دارد كه یكی از آنها ادبیات خاص بیروت است كه در شعرها و ترانه‌ها زیاد آن را می‌بینیم. بیروت امپراتور موسیقی عرب هم هست، همه‌جور موسیقی را در این شهر می‌توان شنید، از موسیقی‌های قدیمی و كلاسیك تا موسیقی‌های جدید. شهر گردشگر‌پذیری هم هست و یكی از مقاصد گردشگری است به این دلیل كه شهری ارزان است و مسافران زیادی از عربستان و كشورهای حاشیه خلیج‌فارس زیاد به بیروت رفت‌و‌آمد دارند، چون هم زبانش عربی است و برای آنها راحت است اما ساختار و فضای شهر به اروپا نزدیك‌تر است.ایرانی‌ها هم سفر به این شهر را دوست دارند؛ چون روادید لازم ندارد و از طرفی امكانات متنوع، بیروت را به شهری جذاب تبدیل كرده كه ایرانی‌ها را وسوسه می‌كند سفری به این شهر داشته‌باشند.
در چند روز گذشته ویدئوها و عكس‌های زیادی از بیروت بعد از انفجار منتشر شده از مراسم عروسی كه به‌هم می‌ریزد تا پیرزنی كه در خانه‌اش كه تقریبا خراب شده، مشغول نواختن پیانوست و تا مردمی كه در كنار هم مشغول تمیز كردن شهر از شیشه‌های شكسته و خرابی‌ها هستند. بیروت تبدیل به شهری خراب شده اما دوباره آباد خواهدشد، مثل همه شهرهایی كه روزی فروریختند و دوباره ساخته شدند. بیروت هم دوباره ساخته خواهدشد.


دانشگاه، كلیسا و تله‌كابین
 ضابطیان درباره رستوران‌ها و كافه‌های بیروت می‌گوید: غذاهای مدیترانه‌ای از نظر ما ایرانی‌ها بسیار خوشمزه‌ است، چون به ذائقه ما نزدیك است. بیروت شهری است در كنار دریای مدیترانه و نكته‌ای كه در غذاهای لبنانی دیده می‌شود، حجم زیاد آنهاست كه ویژه‌اش كرده‌است. مردم بیروت تحت تاثیر زندگی فرانسوی بوده و هستند و فرهنگ كافه‌نشینی در لبنان و بیروت به چشم می‌آید. ضابطیان درباره كلیسا و مجسمه مریم مقدس كه در بالای كوه قرار دارد و دست‌هایش را به سمت شهر باز كرده و شبیه مجسمه مسیح در ریو دوژانیروست و بیشتر مردم با تله‌كابین به این كلیسا رفت و آمد می‌كنند، می‌گوید:‌ نام آن منطقه جونیه است و در نزدیكی بیروت قرار دارد و یكی از دیدنی‌ترین جاهایی است كه در دنیا دیده‌ام. همیشه حسرت كسانی را می‌‌خورم كه در دانشگاه آنجا درس خوا‌نده‌اند. دانشگاهی در این منطقه هست كه به دانشگاه آمریكایی‌ها معروف است و برای رفت و‌ آمد به آن باید از تله‌كابین استفاده كنی و این حس غریبی است.به نظر من اگر الهیه تهران را منتقل كنی به نمك‌آبرود، تبدیل می‌شود به منطقه جونیه بیروت.