موفقیت  از خانواده شروع می‌شود

گفت‌وگو با سریع‌ترین دختر و قوی‌ترین پسر ایران

موفقیت از خانواده شروع می‌شود

 دو اتفاق باعث شد امروز درباره نقش خانواده و به‌خصوص مادران در موفقیت فرزندان و تبدیل آنها به قهرمان یا یک فرد موفق بروم و این‌که بچه‌ها به هر مسیری که بروند -چه راه خوب و چه بیراهه -انگشت اشاره را باید به سمت پدر و مادرها گرفت. باز هم تاکید می‌کنم مادران چون بیشتر از پدران به بچه‌ها نزدیک هستند. کتاب گفت‌وگو با توران میرهادی را می‌خوانم. او در این کتاب درباره مادرش صحبت کرده. مادرش آلمانی بوده که بعد از ازدواج به ایران می‌آید. مجسمه‌ساز بوده اما بعد از این‌که مادر می‌شود، مجسمه‌سازی را رها می‌کند و زمانی که توران بزرگ می‌شود از او می‌پرسد که چرا این هنر را ادامه ندادی، می‌گوید: خدا به من فرزند داد که جان و روح داشتند و من باید به آنها رسیدگی می‌کردم. زمانی که برای ساخت مجسمه بی‌جان صرف می‌کردم را اختصاص به فرزندانم دادم که جان داشتند و تلاش کردم زیباترین و بهترین انسان‌ها را از آنها بسازم.
این نگاه مادر به فرزند و چنین خوب به حس و حال مادری نگاه کردن، شاید هنری است که همه مادران باید بیاموزند. هنر مادر بودن و این‌که مادر می‌تواند انسان‌هایی بسازد که در ردیف بهترین‌ها قرار گیرند یا با سهل‌انگاری فرزندانی تربیت کند که هم زندگی خودشان را نابود کنند و هم جامعه را مخدوش. نمونه این مادران را در سریال « شکارچی ذهن» زیاد می‌بینیم.سریالی که بر اساس روان‌شناسی جنایت ساخته شده.چند مامور اف‌بی‌آی با قاتلان زنجیره‌ای و پرخطر گفت‌وگو می‌کنند تا ریشه خشونت وسنگدلی این قاتلان را پیدا کنند.بیشتر آنها به رفتارهای اشتباه مادران خود اشاره می‌کنند که چگونه در کودکی به روان و ذهن آنها آسیب زده و بدون این‌که خود بدانند فرزندی قاتل و خشن تحویل جامعه داده‌اند.
کتاب میرهادی و سریال شکارچی ذهن مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که شاید شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی را دشوار کند اما آنچه قلب را سخت و روح را بیمار می‌کند، نه نان است و نه آب.رابطه است و در اولین مرحله رابطه‌ای است که والدین با فرزندان خود برقرار کرده از آنها حمایت یا آنها را ذلیل می‌کنند.باورهایی است که در ذهن بچه‌ها نهادینه می‌کنند و آنها زندگی آینده خود را بر اساس آن باورها برنامه‌ریزی می‌کنند.
 مریم طوسی: مادرم پا به پای من دوید
مریم طوسی دهه شصتی است و قهرمان دوی سرعت و در ایران به دختر باد شهرت دارد.او درباره نقش پدر و مادرش در موفقیتش می‌گوید: پدرم در جوانی والیبالیست بود و مشوق خوبی برای رشته ورزشی‌ای بود که انتخاب کردم.دو برادر بزرگتر از خودم دارم اما زمانی که والدین و برادرانم متوجه علاقه‌ام به دو و میدانی شدند، همه‌جوره حمایتم کردند. مادرم خانه‌دار بود و باید حواسش به بقیه اعضای خانواده هم بود اما پا به پای من آمد.از همان اولی که تمریناتم را شروع کردم کارهایش را طوری برنامه‌ریزی می‌کرد که بتواند مرا برای تمرین ببرد و برگرداند و در طول زمان تمرین منتظرم بماند.یادم هست خانه ما در غرب تهران بود و زمین تمرینم در شرق.مادرم ماشین نداشت.ظهر با ظرف غذا می‌آمد مدرسه دنبالم. ناهارم را می‌خوردم و با تاکسی و اتوبوس می‌رفتیم شرق تهران. گاهی دو ساعتی توی راه بودیم، شب پدرم می‌آمد دنبالمان به خانه برمی‌گشتیم اما هیچ‌وقت نه پدرم شاکی بود و نه مادرم. وقتی بزرگ‌تر شدم و برای تمرین به اردو می‌رفتم، اگر امکان داشت مادرم می‌آمد و کنارم می‌ماند. وقتی مسابقات خارجی می‌رفتم اگر محدودیتی نبود با هزینه شخصی می‌آمد و باز هم کنارم بود. این همه حمایت به من اعتماد به نفس بی‌نظیری داد. دغدغه‌ای نداشتم جز این‌که قهرمان شوم. پدر و مادرم حتی یک‌بار هم سر ورزش حرفه‌ای که انتخاب کرده بودم با هم مخالفتی نداشتند. این توافق باعث شد باور کنم آنها در همه شرایط حامی‌ام هستند. آنها خسته نمی‌شدند و این باور به خودم را بیشتر می‌کرد که من‌هم باید مانند آنها خستگی‌ناپذیر باشم.
به طوسی می‌گویم، برخی می‌گویند مادران آرزوهای دست‌نیافته خودشان را در فرزندان‌شان جست‌وجو می‌کنند، مادر شما چنین حسی را نسبت به شما داشت، می‌گوید: نه ! هیچ‌وقت پدر یا مادرم چیزی را به زور به من تحمیل نکردند، مرا مجبور نکردند که دو‌و‌میدانی و دوی سرعت را انتخاب کنم و تحت فشارم نگذاشتند که قهرمان شوم.آنها فقط در من ایجاد انگیزه می‌کردند و عملا نشان می‌دادند که صد در صد حامی‌ام هستند.تنها چیزی که از آنها می‌شنیدم این بود که کار و حرفه‌ای که انتخاب می‌کنی را به صورت کامل و به بهترین شکل انجام بده.راه را نشانم می‌دادند و بعد اختیار به خودم واگذار می‌کردند. همه اینها باعث شد تا از همان بچگی اعتماد به نفسم قوی شود.بهترین حامی بودند اما هرگز ایده یا کاری را به من تحمیل نکردند.


علی داوودی: به عشق مادرم درس می‌خوانم
علی داوودی متولد 1378 و جوان است.این که یک متولد آخرهای دهه 70 نام جوان‌ترین قهرمان جهان را به‌نام خود ثبت کرده باشد، نه تنها در خودش و خانواده‌اش حس خوبی ایجاد می‌کند بلکه در ما هم که ایرانی هستیم حس غرور را برمی‌انگیزد.خیلی از هم‌سن و سال‌های علی هنوز دانشجو هستند و شاید برنامه منسجمی برای آینده نداشته باشند اما علی داوودی هم درس می‌خواند و هم تمرین می‌کند تا در المپیک بتواند مدال طلایش را حفظ کند و با خودش هم رقابت کرده و رکوردش را جابه‌جا کند.در رشته تربیت بدنی درس می‌خواند و به‌زودی لیسانسش را خواهد گرفت.می‌گوید: من ورزشکارم و شاید در ظاهر باید تمرین کنم و بدنم را روی فرم نگه دارم اما باورم این است که تحصیل در رشته ورزشی در موفقیتم تاثیرگذار است. پدرم نظامی بود و مادرم معلم. در خمین متولد شدم اما به تهران مهاجرت کردیم و من با تشویق‌های پدر و برادرم وارد رشته وزنه‌برداری در رشته فوق سنگین شدم.مادرم دوست داشت درس بخوانم و تمرکزم روی تحصیل باشد اما من به ورزش علاقه‌مند شدم اما درس را رها نکردم تا مادرم به من امیدوارتر باشد. داوودی از نظم و انضباط می‌گوید و این‌که سال‌هاست در ساعتی مشخص بیدار می‌شود، تمرین می‌کند، غذاهای مشخصی می‌خورد، استراحت می‌کند، می‌خوابد و فردا دوباره همین برنامه را از سر می‌گیرد.فرق نمی‌کند که در خانه باشد یا در اردو. باید طبق برنامه‌ریزی مربیان زندگی‌اش را جلو ببرد تا موفق شود.می‌گوید: این راهی است که خودم انتخاب کرده‌ام.هر‌راهی هزینه‌ای دارد و هزینه قهرمانی چشم بستن به خوشی‌ها و تفریحات روزانه است.من توصیه‌ای به هم‌سن و سال‌های خودم ندارم چون هر کسی راه خودش را خودش پیدا می‌کند و تصمیم می‌گیرد که از چه چیزهایی در زندگی‌اش لذت ببرد.خانواده‌ام به من راهی را نشان دادند که به آن علاقه‌مند شده و ادامه‌اش دادم.برادرم یکی از بهترین مربیانم است و الان هم مثل زمانی که شروع کردم دلم به حمایت پدر و مادرم گرم است.