تجربه نبرد با سالک در تلخترین روزهای بم
شیوع سالک در زلزله دی۸۲ در بم بسیار تاسفبرانگیز بود. زیرا نخالهها و آوارهای بهجا مانده از زلزله میزان مبتلایان را پنج برابر کرد، تا جایی که میزان مبتلایان به سالک در شهر 50 هزار نفری بم به 20 هزار نفر رسیده بود.
سال ۸۴ برای درمان بیماران مبتلا به سالک داوطلبانه عازم بم شدم. قرار بود سه ماه در بم بمانم اما به یکسال و دو ماه رسید. زیرا انبوه بیماران مبتلا اجازه بازگشت از بم و تنها گذاشتن مردم را به من نمیداد. روزانه گاهی تا ۳۰۰ بیمار را ویزیت میکردم و هر روز یک مدرسه را برای آموزش نحوه مبارزه با سالک و بیماریابی انتخاب و در آن حضور مییافتم. اعتقاد عمیق داشتم درمان باید در کنار آموزش مردم و بهخصوص دانشآموزان باشد تا سفرای سلامت و کشف بیماران در خانهها باشند؛ لذا به آموزش در مدارس سرعت بیشتری بخشیدیم و نتیجه آن شد که اعضای مبتلا به سالک حتی با زخم کوچک توسط دانشآموزان آموزشیافته شناسایی میشدند و درمان آنها بهسرعت و در ابتدای بیماری آغاز شد. این موفقیت بزرگی در درمان اولیه بیماران و در کنترل و محدود کردن مخزن بیماری بود. متاسفانه از آنجا که زخم سالک درد، خارش و سوزش ندارد از سوی بیمار و اطرافیان بیمار مورد توجه قرار نمیگیرد. زمانی مجبور به مراجعه میشوند که زخم سالک بسیار پیشرفت کرده و در عمق نیز لایههای عمقیتر را درگیر کرده است که قطعا منجر به بدشکلی محل زخم و انزوای بیمار در زندگی اجتماعی او میشود. به همین علت موفقترین اقدام اصولی در مقابل سالک در گام اول، تلاش برای مبتلا نشدن به سالک است و در گام دوم، درمان اولیه و سریع سالک هنگام بروز اولین جوش یا ضایعه است که با کمترین اقدام درمانی معالجه شده و کمترین جوشگاه و حتی بدون هیچ آثاری درمان کامل میشود؛ به همین علت آموزش مردم ساکن مناطق اندمیک و اپیدمیک سالک بسیار مهم و باارزش است.
متاسفانه تاکنون واکسنی برای سالک کشف نشده است. سختترین لحظات کارم آنجایی بود که روزهای مکرر با گریه مادران از زخم صورت فرزندانشان مواجه بودم و هم از گریه کودکان در زمان تزریق دردناک صورت، گاهی با گریه خودم همراه میشد. زندگی همچنان در کانکس بود و شبی بدون کابوس گریه کودکان به صبح برایم بهسر نمیآمد. اما افتخار بزرگ برایم همین است که بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی در رشته تخصصی پوست، بهجای برافراشتن تابلوی مطب خصوصی و تزریق ژل و بوتاکس، عازم بم شدم تا به مداوای زخم سالک کودکان بمی بپردازم و تجربهای بزرگ در آگاهسازی مردم بم برای مبارزه با سالک کسب کنم. خدای بزرگ بسیار یاریام کرد تا فقط نسخهنویس نباشم؛ هم طبیب بودم و هم معلم. حتی گاهی کوچهها و خیابانها را سمپاشی میکردم تا کار و خدمتی برای نجات مردم بم از بیماری سالک نمانده باشد که انجام نداده باشم. حساسسازی و آگاه کردن مردم بسیار مهم و ارزنده است، زیرا عموم اقشار جامعه همراه و همدل میشوند. همانند آنچه اکنون در مبارزه با کرونا شاهدیم و همه هموطنان عزیز حساس شدهاند و دستورالعملهای بهداشتی را رعایت میکنند.
با برگزاری نمایشگاه سالک زخمهای بیماران بمی را برای همه بمیها از روز اول زخم تا روزهای تاسفبار عدمدرمان و وخیمترشدن آن را در نگاه و نظر مردم آوردیم و همانجا بود که یکپارچه تمام مردم و مسؤولان دانستند چه حادثه مهمی در بم در حال نابودی سیمای کودکانشان است؛ کودکانی که در جوانی بهدلیل بدشکلی صورت عزلتنشین خواهند بود. آنجا بود که آینده زخمهای سالک برای بمیها بیان و آشکار شد. مردمی که حسرت عزیزان از دست رفته و ویرانههای منزل و محل کسبوکار را بر جان و دل داشتند به مصیبت دیگری در آینده آگاه شدند. در چنین شرایطی مردم صبور، مهربان و متین شهر بم یکپارچه نابودی سالک را درخواست کردند و به یاری خداوند متعال وقتی در سالهای ۹۲ و ۹۶ به این شهر برای ادامه درمان بعد از حدود 10 سال سفر کردم، تعداد بیماران بسیار اندک شده بود. تمام در و دیوار بم و خیابانهایش برایم در مدت ۱۴ ماه سالهای ۸۴ و ۸۵ که آنجا خدمت میکردم سراسر خاطره است. صدای گریه و آه و ناله کودکان آن سالها همچنان در گوشم میپیچد.