بـايد  سنتی تازه ساخت

گفت و گو با حسين صفا که امروز و فردا 2 کتاب شعر ؛ یکی غزل و دیگری شعرهای بی‌وزن با نام‌های «آه به خط بريل» و «اين دست بی‌صدا» از او منتشر می‌شود

بـايد سنتی تازه ساخت

تا امروز شعر حسین صفا را می‌توان در میان مهم‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران جای داد. چنین ادعایی در میان نام‌های شاخص ادبیات فارسی، نه گزاره‌ای برای تمجید از مصاحبه‌شونده بلکه نکته‌ای است قابل اثبات که صفحات بسیاری می‌توان درباره آن نوشت. در پیش‌درآمد مصاحبه، بیشتر نوشتن از این بحث نه ممکن است و نه درست. پیش از این در یادداشتی درباره مجموعه شعر منجنیق، بیشتر در این خصوص نوشته‌ام. نحیف بودن نقد ادبی و مهجور ماندن شعر در دهه‌های اخیر سبب شده گاهی تمیز سره از ناسره و تشخیص اصل از بدل دچار مشکل شود. برای همین، گاهی لازم است خود مولف به میدان بیاید و بیشتر درباره اثرش و منظر خود در جهان سخن بگوید. به سراغ شاعر تنهایی رفته‌ایم که بیشتر از حرف زدن، کتاب چاپ می‌کند و بیشتر از چاپ کتاب، می‌خواند. نه حلقه شعری دارد و نه میزبان افتخاری جلسه‌ای می‌شود. صفا در جایی اشاره می‌کند: «بزرگ‌ترین خصلت شعر، مهجور بودنش است.» در زمانه سرعت و نور و رنگ، پرداختن به کلمات، آن هم کلمات نوشته شده بر صفحه کتاب و نه در صفحات مجازی، جز در تنهایی قابل حصول نیست. به گفته نیما در حرف‌های همسایه: «آن‌که کار تازه‌ای می‌کند، تنهاست». من فکر می‌کنم کتاب‌هایی همچون نرگس، وصیت و صبحانه و منجنیق، ممکن نمی‌شدند مگر به صورت سرریزی از کمتر حرف زدن‌ها و در تنهایی خواندن‌های شاعر. تا چند روز دیگر یا شاید هنگام خواندن این مصاحبه، دو اثر تازه از حسین صفا به نام‌های «آه به خط بریل» و «این دست بی‌صدا» روانه بازار نشر خواهد شد. به بهانه این اتفاق، با او به گفت‌وگو نشستیم که بخشی از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 اگر برای مخاطب طیفی را در نظر بگیریم که یک سر آن خریداران کتاب و سر دیگر آن لایک‌های مجازی باشد، رابطه هنر با مخاطب در نگاه حسین صفا چگونه شکل‌بندی شده است؟
چند و چون رابطه بین هنر و مخاطب را باید از هنر یا از مخاطب بپرسید. من هنرمندم. شاعرم؛ اما اگر منظور سوالتان رابطه من با مخاطب است، جوابی مشخص برای این سوال دارم؛ من با هنرم رابطه دارم. مخاطب من هنر من است. هنر هم بی‌شک مخاطب دارد. مخاطب هنر کسی است که هنر هم مخاطب اوست. از میان خریداران کتاب‌های من، احتمالا عده‌ای مخاطب کتاب‌های من هستند و باقی صرفا خریدارند.همین‌طور از میان کسانی که در فضای مجازی یا هر جای دیگر، شعرهای مرا دنبال می‌کنند، عده‌ای مخاطب شعرهای من هستند و باقی دنبال‌کننده‌اند.
تجربه شیوه‌های گوناگون شعری از نخستین مجموعه شعر شما تا به امروز ادامه داشته و فارغ از کیفیت غزل‌ها، شعرهای سپید یا اشعار محاوره‌ای، هم‌راستا با هم به پیش آمده است.
موضوع قالب‌های شعری و فرم‌های مختلف در شعر حسین صفا چگونه بروز و ظهور پیدا می‌کند؟
مگر می‌شود وقتی درباره شعرهای من حرف می‌زنید از کیفیت آنها فارغ باشید؟ این از این. من شعر نوشتن را با شعر منثور شروع کردم و خیلی زود شعر موزون (با وزن عروضی) هم به‌سراغم آمد؛ و تا الان 26 سال است بر همین روالم. قالب، امری جنبی است. مرزبندی و ارزیابی براساس قالب، چیزی مطلقا قلابی است. شعر من در خودش بروز و ظهور پیدا می‌کند و با خودش قالب را هم بروز می‌دهد. این جدا کن سوا کن کردن‌ها از جانب کسانی صورت می‌گیرد که یا قرار است چیزی را قالب کنند یا قرار است چیزی به آنها غالب شود.
 فارغ از زاویه‌ای که از آن به جهان شعری نظر می‌کنیم کمتر کسی تاثیر فرم بر محتوا را انکار می‌کند. قالب نه همه؛ اما نوعی فرم است. چطور می‌شود فرم را چیزی جنبی دانست. منظور برتری یا رتبه بندی انواع شعر گفتن نیست بلکه سخن از تاثیر این تفاوت‌ها بر نوع شعر ارائه شده است. وقتی کسی می‌گوید در دنیای امروز غزل گفتن بازگشت به سنت است،
فارغ از موافقت یا مخالفت با او، متوجه می‌شویم  فرم - که نوعی از آن را قالب شعری می‌گویند - اهمیت دارد. نظر شما در این خصوص چیست؟
من معمولا علاقه‌ای به بیان کردن منظورم ندارم. چون بیان‌کردن منظور؛ منظوری دیگر ایجاد می‌کند و این منظور دیگر ایجاب می‌کند که آدم توضیحی دیگر بدهد و بعد دوباره منظوری دیگر و... اما به‌ناچار کمی توضیح می‌دهم؛ قالب یک چیز جنبی و فرعی است، وقتی اصلش بدانیم. اگر شما شیوه‌ها را براساس قالب‌ها دسته‌بندی می‌کنید، قالب یک‌چیز جنبی است. من در شاعری فقط یک شیوه دارم. می‌نویسم و از پیش نمی‌دانم قالب و فرم و محتوای اثرم چه خواهد بود. ضمنا قالب نوعی فرم نیست.
و اما؛ اگر شعر نوشتن در قالبی که قدمت دارد بازگشت به سنت محسوب می‌شود، پس پرداختن به شعر نیز که قدیمی‌تر از قالب است، باید بازگشت به سنت قلمداد شود. (ناگفته نماند که قدمت شعر به پیش از سنت مورد نظر ما برمی‌گردد). غزلی هم که من می‌نویسم تفاوت‌های اساسی با غزل رایج دارد. به‌هر حال بعضی‌ها می‌دانند که نباید در تکرار سنت به هدر رفت بلکه با عبور از سنت باید سنتی تازه ساخت. من هم مثل آن بعضی‌ها مشغول انجام این کارم. حالا این سنت ممکن است متعلق به هزار سال پیش باشد و ممکن است مربوط باشد به 10 سال پیش. به‌هر حال اگر تمام اجزای شعر مولفه‌های اصلی شعر نباشند، تمام آن اجزا جنبی‌اند.
 موقعیت شعر فارسی در آستانه ورود به قرن جدید را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ دانه‌درشت‌های شعر صد سال اخیر که در غربال تاریخ شعر باقی مانده‌اند را چه کسانی می‌دانید و فکر می‌کنید جهان شعر فارسی در قرن جدید چه چشم‌اندازی خواهد داشت؟
شعر فارسی در آستانه قرن جدید همان سرنوشتی را دارد که از آغاز تاکنون داشته. در آینده هم چیزی عوض نخواهد شد. دانه‌درشت‌ها هم همان‌هایی‌اند که هوش خوب و سرگذشت بدی داشته‌اند. این خوب است که به اسم و سرنوشت کسانی بپردازیم که سرگذشت خوبی نداشته یا ندارند و به خاطر دانه‌درشت بودنشان در جامعه کوچولوها کمتر دیده و فهمیده شده‌اند؛ اما آیا اکثریت مردم یک روز پرتقال‌فروش را پیدا می‌کنند؟ گمان نمی‌کنم.
 برخی مهجور ماندن شعر در میان دیگر هنرها را به پایین آمدن سطح آثار ارائه شده شاعران مرتبط می‌دانند و برخی دیگر معتقدند که فارغ از سطح آثار منتشر شده، محصول شعر در میان هنرهایی همچون موسیقی، نقاشی و... و حتی صنعت سینما کنار گذاشته شده است. مهجوریت و غربت امروز شعر را مربوط به کدام‌یک از این فرض‌ها می‌دانید و اگر هیچ‌کدام را قبول ندارید علت آن را در چه چیزی می‌بینید؟
شعر مهجور نمانده است. شعر همیشه مهجور بوده است و خواهد بود. بزرگ‌ترین خصلت شعر مهجور بودنش است. این خصلت است که شعر را تافته‌ای جدا بافته کرده است. شعر کاری به دنیای امروز و دیروز و فردا و پس‌فردا ندارد. شعر با دنیای خودش کار دارد. با جوهر خودش کار دارد. اصلا به همین دلیل با بعضی‌ها محشور است و از خیلی‌ها مهجور. اگر اهل امروز و دیروز و اینجور مقایسه‌ها هستید، شعر از شما مهجور است. اهل گیشه را با اهل همیشه
مقایسه نکنید.
 فاصله شما از محافل، رسانه‌ها و جشنواره‌ها هم به این مهجوریت مرتبط است یا دلایل دیگری دارد؟
بله کاملا به این مهجوریت مرتبط است.
 به‌زودی شاهد انتشار دو مجموعه شعر از حسین صفا یعنی آه به خط بریل (اشعار آزاد) و این دست بی‌صدا (غزل) خواهیم بود. پیش از انتشار، کمی درباره فضای این دو مجموعه بگویید.
کار خاصی نکرده‌ام. فقط چون پیشتر رفته‌ام، شعرم نیز پیشرفته‌تر شده. بالغ‌تر شده. نمی‌دانم چرا هر بار که از پیشرفت حرف می‌زنم یاد پسرفت هم می‌افتم. یاد آن شاعر مشهور و محبوب دل‌ها می‌افتم که نوشته‌های 90 سالگی‌اش از نوشته‌های 12 سالگی‌اش عقب‌ترند. عقب بودن و به عقب‌تر رفتن و از عقب جلو زدن هم هنری است برای خودش. همه آدم‌ها برای اشتباه کردن یک عمر فرصت دارند و بعضی از آدم‌ها از این فرصت نهایت استفاده را می‌کنند.
 در زبان شعر شما ترکیبی از زبان محاوره، زبان معیار و حتی زبان کهن وجود دارد. منطق شما در انتخاب زبان چیست؟ اگر روشن‌تر بگویم ممکن است برخی زبان شما را به چندگانگی متهم کنند. پاسخ شما به این دسته چیست؟
من زبان شعرم را انتخاب نکرده‌ام، زبان شعر من به مرور شکل گرفته و این شکل‌گیری همچنان ادامه خواهد داشت. قطعا تحصیلکردگانِ شعر متوجه کیفیت زبان شعر من می‌شوند.