در این روزهای کرونایی، مهمان خانه یک زوج نابینا شدیم
زندگی با چشمان بسته
شاید اگر چشمهایمان را ببندیم و فقط حرفهایشان را بشنویم، متوجه نشویم که با یک زوج نابینا روبهرو هستیم؛ زوجی که آنقدر از دستاوردهای مختلفشان در تکتک روزهای زندگیشان میگویند و آنها را میشمارند که شک میکنیم که نکند نابینایی و کمبینایی، آنقدر که ما فکرش را میکردیم تاثیری در موفقیت ندارد، اما انگار موفقیت را میشود با محدودیت هم به دست آورد، این را وقتی فهمیدیم که امیر سرمدی و همسرش از تمام راهحلهایشان برای یک زندگی عادی گفتند تا اینکه کرونا آمد و باری به دوششان که تازه آن را سبک کرده بودند، اضافه کرد. حالا کرونا به علاوه همه محدودیتهایی که برای تمام اقشار جامعه به وجود آورده ، بار اضافهای بر دوش نابینایان، اما سنگینتر از دیگران گذاشته است.
آقای سرمدی از 13 سالگی به بعد، دیگر هیچ رنگی از رنگهای دنیا را ندیده و از شر همه این ندیدنها، به شنیدن پناه برده است:« شبکیه چشم من به خاطر زایمان زودرس ناقص تشکیل شده بود و در 13سالگی، همان بینایی محدودم را هم به طور کامل از دست دادم. وقتی این اتفاق افتاد، به رادیو پناه بردم و زندگی را از طریق صدا دنبال میکردم. برای همین هم به حوزه خبر و از آن مهمتر، ورزش علاقهمند شدم.» حالا او از کسی که شنونده برنامههای رادیویی بوده است، به تولید کننده برنامههای رادیویی ویژه نابینایان تبدیل شده است.
اینطور که معلوم است، زندگی خانم و آقای سرمدی، شبیه زندگی خیلی از آدمها، تنها با کمی وضوح دید کمتر است.
مسابقات شطرنج قهرمانی کشوری همانا و آشنا شدن خانم شطرنجباز با خبرنگار ورزشی هم همانا:«من برای پوشش خبری این مسابقات به بابلسر رفته بودم که همسرم را به عنوان نماینده لرستان در این مسابقات دیدم. بعد از آن هم آشناییمان به انجمن نابینایان کشیده شد و حالا هم که آرمان و باران، ثمره این عشق پنج سالهمان هستند»؛ بارانی که در آغوش خانم سرمدی و با چشمهای درشت و زیبایش، دنیا را با کیفیت و وضوح بالا میبیند و آرمانی که عشق به ورزش را احتمالا از پدر و مادرش یاد گرفته است و یک لحظه هم در و دیوارهای خانه را از شوتهایش راحت نمیگذارد. اما خانم سرمدی بر خلاف همسرش، دیدش از 10 دهم، یک دهم و اصطلاحا کمبیناست و حالا ترکیب خبرنگار ورزشی و خانم شطرنجباز، یک تیم ورزشی را تشکیل داده است که خانم در شنا و شطرنج مدال میگیرد و آقا هم قلههای ایران را یکییکی فتح میکند؛ نزدیکترینش هم همین قله دماوند. شاید این خلاصهترین توضیحی است که میشود از زندگی فعال و هدفمند خانم و آقای سرمدی تعریف کرد.
جهتیابی سخت این روزها
حالا آقای سرمدی به واسطه همه توانمندیهایی که دارد، در عرصههای مختلفی مشغول به کار است؛ اما هرکدام از آنها از اسفند سال گذشته و با ورود ویروس کرونا، به شکلهای مختلف غیرحضوری شدهاند:«چند ماه است که تقریبا دورکار هستیم و شاید تنها هفتهای یکیدو بار و آن هم بنا بر ضرورت و برای شرکت در جلسات حضوری سرکار میرویم.» اما این دلیلی برای اینکه با چالشهای پیش آمده توسط کرونا روبهرو نشده باشند نیست؛ چالشهایی که هرچقدر برای همه مردم جامعه محدودیت و دردسر درست کرده ، برای نابینایان دغدغه اضافه شدهای بر انباشت دغدغههای قبلیشان بوده است.
آنها از جهتیابی خاص مخصوص به خودشان در طول این سالها میگویند که پوشیدن ماسکی که همه را کلافه کرده، آن را دچار اختلال کرده است:«راستش من هنوز ارتباط علمی دقیقی بین بینی و پیدا کردن راه و مسیر پیش روی نابینایان را نمیدانم اما در تمام این سالها که همهجا با عصا رفتهام و خیلی وقت است که در رفت و آمد استقلال کامل دارم، متوجه این شدهام که ماسکزدن من را در جهتیابی دچار مشکل میکند.»
مشکلی که البته به نظر نمیرسد راهحلی داشته باشد و فعلا چارهای برای ماسک نزدن وجود ندارد. اما همین جهتیابی که از اساسیترین دغدغههای همیشگی نابینایان در همه روزهای زندگیشان بوده و همچنان هست، یکی از مشکلهایی شده که کرونا با خودش آورده است:« مثلا همهجا میگویند در خیابان و معابر به سطوح دست نزنید، اما مگر میشود دست نزد؟ مگر میشود جایی را نگیریم و از پلهای بالا برویم یا از جوی آبی رد شویم؟ گرفتن سطوح اتفاقی است که برای ما به شکل ناخودآگاه میافتد تا راهمان را تشخیص بدهیم و جهت را گم نکنیم. اگر هم دستکش بپوشیم که در حس لامسه دچار مشکل میشویم.»
حالا یکی از اساسیترین توصیههای بهداشتی در اولین روزهای شیوع ویروس کرونا، تبدیل به بزرگترین مشکل خانواده سرمدی و همه نابینایان شده است: «موضوعی هیچکس در هیچ رسانهای به آن اشاره نکرد.» که شاید اگر این اتفاق افتاده بود، شهرداری، نهادهای مردمی و حتی هرکسی به صورت خودمختار، به ضدعفونی معابر و سطوح با فکر به نابینایان بیشتر از همیشه توجه میکرد؛ اتفاقی که شنیدن خبرش برای آنها تنها دلخوشیشان بوده است که شاید آن میلهای که دستمان را به آن میگیریم، روز قبل ضدعفونی شده باشد.
فاصلهگذاریهای دیدنی
اتحادیه جهانی نابینایان هر سال و به مناسبت روز جهانی نابینایان، بیانیهای صادر میکند و از دولتها میخواهد که برای رفاه زندگی این قشر از افراد جامعه، اقدامات متفاوتی انجام دهند؛ بیانیهای که امسال با یک پسزمینه کرونایی منتشر شده است و پیش از رسیدن این روز، از تمام نابینایان سراسر دنیا عذرخواهی کرده و از آنها پرسیده که در شرایط شیوع کرونا، با چه چالشهایی روبهرو هستید؟ نتیجه این نظرسنجی، مقالهای تحت عنوان درسهایی از کرونا از منظر نابینایان شده است که اکثر آنها اعلام کرده بودند که در هیچکدام از پروتکلهای بهداشتی، شرایطی برای نابینایان لحاظ نشده است.
امیر سرمدی هم آن را تایید میکند و درباره نمونههایی که در این حدودا 9 ماه با آن برخورد داشته، میگوید: «مصداقش میدانید چیست؟ اینکه در خیلی از مکانهای عمومی برای ایستادن در صف، علامتگذاریهایی مشخص شده که فاصله اجتماعی ایمن را تعیین میکند اما کاملا بصری است و افراد نابینا دقیقا نمیدانند که این فاصلهها در چه نقاطی مشخص شده است؟»
موضوعی که در دسترسیپذیری نابینایان به مبلمان شهری هم همیشه وجود داشته و حالا در موضوع کرونا هم همچنان تکرار شده است. مثلا حتما به خطهای زردرنگ برجسته خیابانها دقت کردهاید؛ خطهایی که گاهی راه رفتن روی آنها برای ما سخت است اما همان، راه را نشان نابینایان میدهد.
اما خانم و آقای سرمدی از بعضی از این خطوط هم گله میکنند:« باورتان میشود که بعضی از این خطوط که برای نابینایان شکل گرفته ، به یک دیوار، به یک ستون یا به یک تیر چراغ میخورد و بعد از آن مانع، این خطوط دوباره ادامه پیدا میکند؟ انگار پیمانکار اصلا نمیداند که فلسفه این خطها چه بوده است و برای چه قشری کاربرد دارد!»
ماجرایی که در علامتها و نشانهگذاریهای این روزها هم ادامهدار شده است:« اگر قرار بود این نشانهها برای افراد نابینا هم کارآمد باشد، باید کمی برجستگی داشته باشد تا برای ما هم قابل استفاده باشد.» این موضوعی است که نهتنها در کشور ما که تقریبا در هیچ کشوری به آن توجه نشده است.
برعکس همشیه
«تا دلتان بخواهد با چالش روبهرو هستیم.» این را خانم و آقای سرمدی وقتی میگویند که میخواهند برایمان تعریف کنند برای اینکه به سطوح وسایل حمل و نقل عمومی دست نزنند و در نشانههای مشخصشده برای فاصلهگذاری اجتماعی گم نشوند، مجبور به استفاده از تاکسیهای اینترنتی هستند.
تاکسیهایی که اگر از هزینههای اضافهشده به زندگی همه مردم مانند ماسک و مواد ضدعفونیکننده بگذریم، خودش وزنه قابل توجهی برای هزینههای سنگین زندگی محسوب میشود:« آن هم برای قشری که اکثرا با مشکل نداشتن شغل روبهرو هستند. »
کاش فقط بالا رفتن تعداد استفاده از این تاکسیها دغدغه نابینایان بود؛ اما واقعا همهاش همین نیست:« قیمت این تاکسیها هم به شدت زیاد شده، اما جالبی ماجرا این است که سال گذشته برخی از این شرکتهای تاکسی اینترنتی، قراردادهایی را با شورای شهر داشتند که تا سقف مشخصی به نابینایان و این قشر دارای معلولیت تخفیف میداد، اما در این روزها و درست از ابتدای همهگیری کرونا که نیاز به تردد با این تاکسیها بیشتر شده و هزینهها هم بالاتر رفته است، آن تخفیف همیشگی و قدیمی برداشته شده است.» و در بحرانیترین شرایط، همهچیز برعکس اتفاقی که باید بیفتد، پیش میرود.