ایستگاه سلینجر نگهدارید لطفا!
حالا درست است كه توی همین هفته خبر برگزاری نشست اعصری با سلینجرب را منتشر كردهایم، ولی خب این دلیل نمیشود بعضی از صحبتهای خوشمزه این نشست را اینجا نیاوریم.
حالا اگر طالب هستید بدانید توی این نشست چه خبر بوده و چهها گفته و شنیده شده، بروید و توی رسانههای اصلی، كل نشست را بخوانید. این وسط اما ما با صحبتهای مصطفیخان مستور بیشتر حال كردیم.
در ادامه حرفهای خوشمزهای كه مستور در این نشست زده را بخوانید. دستاندركاران مراسم، مستور را بهعنوان باعث و بانی جلسه و سخنران پشت تریبون دعوت كردند.
مستور هم كه خواسته حق مطلب را ادا كرده باشد اینها را گفته: سلینجر نویسندهای بدون نقص است. گاهی اوقات علقه و ارتباطی بین شما و نویسنده یا هنرمندی خاص بهوجود میآید كه ناگهان شما مجذوب شخص خاصی میشوید و توضیح این مسائل بسیار دشوار است و به علایق و روحیات درونی فرد برمیگردد.
علاقه من به سلینجر هم به همین شكل است. اگر نویسندهها را به ایستگاه قطار و خوانندهها را به مسافران تشبیه كنیم، من در ایستگاه سلینجر پیاده میشوم و علاقهای به امتحان كردن ایستگاههای دیگر ندارم. جناب نویسنده خاص در ادامه با تاكید گفته كه اوقت تلف كردن است كه از لحاظ ذهنی، خودم را حرام كسانی كنم كه در نهایت با من 20درصد قرابت ذهنی دارند.ب قاطعیت را دارید؟!مستور در ادامه گفته: به قول سهراب قبل از آشنایی با سلینجر ادستهای ما در پی چیزی میگشتب. همیشه دنبال نویسندهای میگشتم كه تمام كارهای او را دوست داشته باشم. بعد از دیدن فیلم اپریب داریوش مهرجویی مبهوت ایدههای فیلم بودم و قدرت بلند شدن از روی صندلی را نداشتم. تیتراژ را دنبال كردم تا رسیدم به جمله برداشتی آزاد از افرنی و زوییب نوشته
سلینجر و بعد از آن سراغ كارهای او رفتم. در آن زمان تنها ادلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتمب و اناتوردشتب ترجمه شده بود. اما بعدها كه آثارش ترجمه شد و خواندم، از آن فیلم خیلی بدم آمد و فكر كردم سلینجر حق داشته از اقتباس سینمایی بدش بیاید. به هرحال من گمشده خودم را اینطور پیدا كردم و از قطار در آن ایستگاه پیاده شدم.