چند جستوجوی اینترنتی
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
نشنال جئوگرافیك یك گزارش خوب از دریاچه ارومیه در سایتش منتشر كرده و ضمیمهاش یك گزارش تصویری حرفهای است كه آدم میتواند ساعتها به هرکدام از عكسهایش خیره شود و پلك نزند. وسط اینهمه زیبایی بصری، عكسها و روایت جذاب گزارش متنی، چند كلیدواژه ذهنم را درگیر میكند. وقتی یك پایگاه معتبر از كم شدن آب و خشك شدن یك دریاچه در حد «همانطور كه میدانید» یاد میكند، یعنی ماجرا جدی است و مخاطب این گزارش كه اغلب ایرانی هم نیست، بهطور پیشفرض با ماجرای خشك شدن دریاچه ارومیه آشناست. فكر نمیكردم غمهایمان اینقدر جهانی باشد. گوگل را باز میكنم و به انگلیسی جستوجو میكنم:
خشك شدن دریاچه ارومیه
گوگل ارث از چند سال نقشه هواییاش تایملپس درست كرده و چند سال دریاچه ارومیه را در 37ثانیه به تصویر كشیده است. ویدئوی پربازدیدی است. سه سال پیش هم آپلود شده. اینکه من ایرانی هنوز آن را ندیدهام و از سه سال پیش تا الان اینهمه بین مخاطبان در سراسر جهاندیده شده، حدسم از جهانی بودن غمهایمان را به واقعیت نزدیكتر میكند.
در نوار جستوجوی گوگل به انگلیسی مینویسم:
آینده دریاچه ارومیه چیست؟
آن بالا برایم مینویسد آیا منظورم از «آینده»،«ویژگی» بوده است؟ «ویژگی دریاچه ارومیه چیست؟» احساس میكنم من و گوگل زبان هم را نمیفهمیم. بیخیال جستوجوی انگلیسی میشوم و اینبار فارسی مینویسم:
سرانجام دریاچه ارومیه چه خواهد بود؟
چند هزار صفحه محتوا را برایم ردیف كرده است. از مقالات علمی و بحثهای توییتری گرفته تا سخنرانی مسؤولان در فلان سمینار و بهمان مناظره. رد بحثها را كه میگیرم ،میفهمم احیای دریاچه ارومیه یكی از وعدههای گلدرشت دولت اول آقای روحانی بوده و اصلا ستادی هم به همین نام داریم.
كلمات جستوجو را عوض میكنم:
ستاد احیای دریاچه ارومیه
مطالب بسیاری را برایم آورده كه خیلیهایش بوی رپرتاژ میدهد. شما كه دارید این نوشته را میخوانید و احتمالا از فضای خبرنگاری و رسانه دور هستید، شاید ندانید رپرتاژ چیست. حتما هم نمیدانید هزینه رپرتاژ در خبرگزاریها و سایتهای مختلف خبری چهقدر است. همان بهتر كه ندانید.
سایت خود ستاد را باز میكنم. سایت پروپیمانی است. از قالبها و ماژولهای پیشفرض سیستمهای مدیریت محتوا استفادهشده است. پیش خودم میگویم برای اینیکی كه پول زیادی ندادهاند، البته بعید نیست همین را همگروهی بهعنوان طراحی سایت برای ستاد فاكتور كرده باشند. نمیدانم چرا اینقدر حسابگر شدهام. شاید از بعد دیدن خبرهای ستاد در سایتهایی كه میدانم پولیاند، اینطور حسابوکتاب میكنم كه رسانه ستاد احیای دریاچه ارومیه چهقدر هزینه دارد.
از قالب سایت كه بگذریم، انصافا محتوای چاقی دارد و صرفا یك روابط عمومی نیست. محتوای تولیدی زیاد دارد. چه بازنشر آنهایی كه همان سایتها و روزنامهها برایشان نوشته بودند و چه محتواهای تولیدی خودشان. حتی یكی دو مستند بلند و ویدئوكلیپ مستند هم چشمم را میگیرد. حالا كه دستم در كار است و در خرج ماندهام حسابوکتاب میكنم كه هزینه ساخت یك مستند معمولی حدود 60دقیقهای از دریاچه ارومیه و حواشی آن، چیزی حدود 120میلیون تومان است. حالا این را میشود هرقدر كه تیغ قرارداد میبرد برای ستاد فاكتور كرد.
رسانه ستاد میگوید، دولت آقای روحانی فقط شعار نداده و عملكرد خوبی داشته. میگوید طی هشت سال، یک متر به تراز دریاچه اضافهشده است.
جای دیگر، مسؤولی میگوید ما از ابتدای دولت اول آقای روحانی تا حالا 50درصد مشكل را حل كردهایم و حالا نگران دولت بعدی هستیم.
باز حسابوکتاب میكنم. یک متر، 50درصد. یعنی صد درصد میشود دو متر. یعنی كل مشكل دریاچه ارومیه این بوده كه ترازش دو متر ازآنچه باید باشد، پایینتر آمده بود! با خودم فكر میكنم مسؤولان وقتی میخواهند آمار بدهند، بد نیست دستکم باهم هماهنگ باشند.
وقتی خبر واژگونی اتوبوس خبرنگاران را در ارومیه میشنوم هنوز عبارات دریاچه ارومیه از تاریخچه جستوجوی گوگلم پاك نشده. چند عبارت جستوجوی «اجاره خانه» و «قیمت آپارتمان فلان جا چقدر است؟» آمده بالا اما آن پایین فهرست هنوز عبارت «ستاد احیای دریاچه ارومیه» هست. در نوار جستوجوی گوگل مینویسم:
واژگونی اتوبوس خبرنگاران
چیزی كه دستگیرم میشود این است كه ماجرا ازاینقرار بوده كه 20نفر از خبرنگاران رسانههای مختلف به دعوت ستاد احیای دریاچه ارومیه راهی میشوند كه فلان طرح و فلان پروژه ستاد را پوشش بدهند. یاد رپرتاژها و مستندهای ستاد میافتم. با این خرجها و هزینهها حتما باید برای این 20خبرنگار سنگ تمام بگذارند. پرواز با بهترین شركت هواپیمایی و اقامت در بهترین هتل و جابهجایی با بهترین اتوبوس و...
علت واژگونی اتوبوس را نقص فنی ترمز عنوان كردهاند.عبارت «عنوان كردن» از لحاظ زبانی و معنایی غلط است اما در ادبیات اخبار ما استفاده میشود. مثل همه عبارات غلطی كه مصطلح شده و در اخبار استفاده میشود. مثل همینکه علت واژگونی «نقص فنی ترمز» بوده است. انگار باید یقه ترمز را گرفت كه چرا نقص داشتی.
اسم دو خبرنگاری كه جانشان را ازدستدادهاند در نوار جستوجوی گوگل مینویسم:
مهشاد كریمی و ریحانه یاسینی
عكسهای معصومشان است با چشمهایی كه آینده را روشن میدیدند و حالا با «نقص فنی ترمز» برای همیشه بستهشدهاند. یك ویدئو و چند عكس هم از بازدید رئیس سازمان محیطزیست از خبرنگارهای داغدیده هست. پیراهن سفید پوشیده. با خودم میگویم حتما سریع آمدهاند در موقعیت و پیراهن مشكیاش اتو نداشته. با پاهایی باز و حالتی شاهانه كه هیچ ردی از زبان بدن فردی كه برای همدردی آمده، ندارد مقابل خبرنگارها نشسته است. زبان بدنش تبدیلشده به زخمزبان بدن. با خودم میگویم حتما بنده خدا مشكلی دارد كه نمیتواند طور دیگری بنشیند. فوری در نوار گوگل جستوجو میكنم:
عكس عیسی كلانتری
در قسمت عكسهای گوگل عكسهایش را در موقعیتهای مختلف میبینم؛ در دیدارهای رسمی و نشستهای خبری. انگار بلد است طوری بنشیند كه به مخاطبش توهین نشود. حتی بالاتر در عكسی كه كنار مرحوم آقای هاشمی نشسته، طوری با خضوع نشسته كه زبان بدنش دارد از لفظ «شما» بهجای «تو» استفاده میكند. انگار برای زبان بدن بستگی دارد كه با چه كسی صحبت كند.
همه پنجرههای گوگل را میبندم. پردهها را هم میكشم!