نسخه Pdf

رستگاری در ۱۲ دقیقه

بازی Twelve Minutes یکی از متفاوت‌ترین تجربه‌های گیمینگ را ساخته است

رستگاری در ۱۲ دقیقه

در بین نام‌های بزرگی که اکثرا عناوین جهان باز، نقش‌آفرینی‌های کلان و شوترهای آنلاین هستند، بازی‌های کوتاه و متفاوت می‌توانند فرصت خوبی برای درخشیدن داشته باشند. هرچند که موفق شدن در این بین کار راحتی نیست و به نوآوری‌‌های زیادی نیاز دارد اما بازی Twelve Minutes دقیقا در این راه موفق می‌شود. بازی کاستی‌های خودش را دارد و ایده آن هم چندان نوآورانه نیست اما نتیجه نهایی، یک سفر چندساعته جذاب و درگیرکننده در یک لوپ زمانی است.

 فرار از گره‌های زمانی
بازی داستان خودش را در چند خط خلاصه می‌کند؛ یک مرد در حالی که با همسرش شب را در خانه می‌گذراند، متوجه می‌شود که در یک لوپ زمانی گیر کرده است. او وقتی متوجه این موضوع می‌شود که یک پلیس در خانه‌اش را می‌زند و ادعا می‌کند همسر او پدرش را هشت سال پیش کشته و همه چیز از اینجا حالت یک چرخه زمانی به خود می‌گیرد. اما این چرخه زمانی وقتی تکرار می‌شود که بازیکن یا همان شخصیت مرد اصلی کشته یا دستگیر شود یا وقتی که فرصت ۱۲ دقیقه‌ای او برای آن لوپ زمانی تمام شود.
ایده بازی برای یک بازی ویدئویی خاص و منحصربه‌فرد است. سازنده‌ها از این ۱۲ دقیقه استفاده می‌کنند تا یک بازی پازل و در عین حال هیجان‌انگیز را روایت کنند. روایتی که بازیکن را مجاب می‌کند تا تمام اتاق‌های خانه را برای سرنخ‌های مختلف بگردد، به نتایج جدید برسد و در نهایت هر بار بتواند نتیجه نهایی را کمی تغییر دهد و به یک حقیقت جدید برسد. بازی زاویه دوربین تاپ داون یا از بالا دارد. این موضوع باعث شده تا بازیکن اشراف کاملی روی تمام اتاق‌های خانه و جزئیات مختلف هر آیتم بازی داشته باشد. درست مثل ادونچرهای کلاسیک، بازی با حالت اشاره و کلیکی هر بار پرده جدیدی از رازهای پشت پرده برمی‌دارد.
 کوتاه اما ساختارشکن
یکی از نکات مثبت بازی، طراحی هوشمندانه لوپ‌های زمانی است. با توجه به این که بازی پس از گذشت ۱۲ دقیقه ریست می‌شود، بازیکن باید زمان خودش را به‌خوبی مدیریت کند. دفعات اول ممکن است بازی حتی با اختلاف چند ثانیه ریست شود اما در لوپ‌های بعدی، سرعت بعضی موارد بالاتر می‌رود تا بازیکن در یک لوپ خاص گیر نیفتد. مثلا یکی از کارهایی که بازی برای اطمینان‌حاصل‌کردن از این موضوع انجام می‌دهد،
کوتاه کردن مکالمات است. شخصیت اصلی با هر بار ریست شدن زمان، نکات بیشتری برای قانع کردن همسرش می‌داند تا او را راضی کند که در یک لوپ زمانی گیر افتاده است. این باعث می‌شود تا هر بار، این بخش از مکالمات را سریع‌تر به نتیجه برساند و همسرش را قانع کند.
یکی از نقاط قوت بازی به عنوان یک اثر ادونچر، سرنخ‌هایی است که در هر لوپ قرار گرفته است. هرچند که بازی صرفا به این سرنخ‌ها توجه نمی‌کند و بخش مهمی از اطلاعات، در لابه‌لای مکالمات با شخصیت‌ها قرار گرفته است. شخصیت اصلی باید با همسرش صحبت کند تا سرنخ‌های جدیدی را چه برای فهمیدن اطلاعات جدید و چه پیدا کردن آیتم‌ها به دست آورد. اینجاست که صداپیشگی قدرتمند بازی به کمکش می‌آید.
تیم صداپیشگی Twelve Minutes یکی از قوی‌ترین نقاط آن به عنوان یک اثر مستقل است. جیمز مک آووی نقش شخصیت اصلی بازی را بازی می‌کند و دیزی ریدلی نقش همسر مهربان او را دارد. به عنوان یک بازی که کاملا از بالا روایت می‌شود و اغلب با چهره شخصیت‌ها کاری ندارد، بازی تمام تلاش خودش را می‌کند تا احساسات را به‌خوبی از طریق صدا منتقل کند. شخصیت‌ها می‌توانند گاهی عصبانی، خسته یا آرام باشند و این را می‌توان از حالت صدایی که دارند، به‌خوبی متوجه شد. در عین حال ویلم دفو، نقش پلیسی را دارد که در خانه را می‌زند و یکی از بهترین صداگذاری‌های بازی مربوط به اوست.
برای یک بازی مثل Twelve Minutes، تکرارپذیری نقش مهمی را بازی می‌کند. بازی هر چند دقیقه یک‌بار از نو شروع می‌شود و اگر نتواند سرگرم‌کننده بودن خودش را حفظ کند، خیلی زود دل مخاطب را می‌زند. با این حال، بازی
سعی کرده تا سیستم لوپ زمانی خودش را هوشمندانه طراحی کند و با هر بار بازی کردن، پرده از رازهای بیشتری بردارد. همین باعث شده تا Twelve Minutes
نه یک پایان، بلکه چندین پایان متفاوت داشته باشد که ارزش دیدن همه آنها را دارد. بازی Twelve Minutes در حال حاضر برای پی‌سی، اکس‌باکس وان، اکس‌باکس سری اکس و اس در دسترس قرار دارد. بازی از طریق سرویس گیم‌پس نیز برای پی‌سی و کنسول در دسترس است.