راه ورود به دنیای خیال‌انگیز ناشنواها

روایت کسی که از دنیای این‌طرفی‌ها به دنیای آن‌طرفی‌ها رفت‌وآمد دارد

راه ورود به دنیای خیال‌انگیز ناشنواها



از دانشگاه آمده بودم بیرون و دنبال یک نشانی می‌گشتم و همین‌طور که خیابان‌های اطراف دانشگاه را بالا و پایین می‌کردم، تابلوی سر در یک ساختمان نگهم داشت؛«کانون ناشنوایان ایران». ویرم گرفت بروم داخل و از در آن ساختمان وارد شدن من شد اولین آشنایی و مواجهه با بچه‌هایی با نیازهای ویژه که هنوز هم رهایم نکرده است. آنجا‌ بود که فهمیدم می‌شود زبان اشاره را مثل هر زبان دیگری یاد گرفت. همین‌قدر که این گزاره برایم جالب بود، کافی بود که شروع کنم به یادگیری زبان اشاره. بعد از این‌که وارد این وادی شدم تازه فهمیدم ‌چقدر سایت و برنامه و اپلیکیشن مختلف هست که در یادگیری زبان اشاره کمک می‌کند.
رفتن به آن کلاس‌ها و بودن در جمع آن آدم‌ها، نگاهم را نسبت به دنیا و انسان‌هایی با نیازهای ویژه تغییر داد. بعد از آن بود که دیگر به هر نشانه‌ای از نیازهای خاص در دور و اطراف طور دیگری نگاه می‌کردم. حتی به رستورانی که در منو خط بریل هم دارد و شاید به چشم کسانی که با بچه‌های دارای نیازهای ویژه سروکار نداشته‌اند، نیاید. همین هم شد جرقه یک ترانه برای این بچه‌ها. به خودم آمدم و دیدم برای بچه‌های دارای نیازهای ویژه ترانه می‌نویسم و این ترانه ‌چقدر به دل خودم می‌نشیند. شروع دل‌نزدیکی من با این بچه‌ها از همین‌جاها بود تا جایی که یک روز قرار شد یک نماآهنگ برای نوجوانان بسازم و به سرم زد چرا این نماآهنگ را با بچه‌های ناشنوا و دارای نیازهای ویژه کار نکنم؟ همه‌چیز خوب پیش رفت و نماآهنگ «مثل نسیم» با دل گرم و روی خوش این بچه‌ها ساخته شد که البته هنوز منتشر نشده است؛ یک نماآهنگ به زبان اشاره.
من بعد از تمام این ارتباط‌ها و بودن در جمع این بچه‌ها فهمیدم این دنیا خیلی جای عجیب و غریب و پررمز و رازی نیست. فقط یک راه ورودی دارد که باید آن را بلد باشی. مثلا راه ورود به دنیای بچه‌های نابینا، خط بریل است و راه ورود به دنیای بچه‌های ناشنوا، زبان اشاره یا به قول خودشان «پیرامید».
 بد نیست که مردم عادی این راه‌های ورودی را یاد بگیرند و این ارتباطی را که کلا قطع شده و از بین رفته است، زنده کنند و برگردانند.
امروز دیگر در بعضی جاهای دنیا مدارس بچه‌های دارای نیاز ویژه و بچه‌های عادی از هم جدا نمی‌شوند و همه این بچه‌ها کنار هم می‌نشینند و مثلا دانش‌آموزی که یک همکلاسی معلول دارد، وقتی در آینده شهردار شد دیگر به‌وضوح می‌داند معلولان در شهر به چه امکاناتی نیاز دارند. حتی اگر مدارس یکی نباشد هم باید فضای همز‌یستی را بین بچه‌های سالم و بچه‌های بانیازهای ویژه به وجود آورد که این‌قدر در دو دنیای متفاوت از هم زندگی نکنند.
اتفاقی که برای من افتاد و باعث شد به ارتباط برقرار کردن با ناشنوایان علاقه‌مند شوم و زبان‌شان را یاد بگیرم،البته این اتفاق به‌طورمعمول برای آدم‌های عادی نمی‌افتد و این تمام چیزی است که این فاصله را به وجود آورده ، فاصله‌ای که نتیجه‌اش شده این‌که در ایران روزنامه به خط بریل وجود ندارد یا کتاب‌های خط بریل با قیمت‌های بسیار زیاد عرضه  و با دست تولید می‌شود.
زبان اشاره جز این‌که راه ارتباط است، یک فیلم بسیار خیال‌انگیز است که آدم‌ها وقتی یاد می‌گیرند، می‌توانند خودشان با این خیال‌انگیزی کیف کنند. انگار کلمه‌ها در زبان اشاره بسیار عمیق‌تر و انسانی‌ترند.