نسخه Pdf

انگاری افتاده به جونم خوره!

انگاری افتاده به جونم خوره!

همیشه شنیده‌ایم که حدوسط هرچیزی خوب است. این‌بار می‌خواهیم از مفهومی صحبت کنیم که ظاهرا وسط است اما اصلا قابل اعتماد نیست. اساسا در تفکر همه جوامع بشری، با هر اعتقاد و باوری، دو جنبه خیر و شر در مورد موجودات به چشم می‌خورد. یعنی در طول تاریخ همه انسان‌ها قبول داشته‌اند که یک مفهوم یا یک اتفاق یا یک موجود ممکن است سمت تاریکی و شر باشد یا سمت نور و خیر. این یعنی همان تعبیر حق و باطل. حالا آن مفهومی که دقیقا آمده وسط این دو ایستاده است و اصلا هم قابل اعتماد نیست، چیزی است به نام «شبهه». معنی اولیه‌اش یعنی پوشیدگی. چون یک امر است بین درست و غلط که با ذهن آدم کاری می‌کند که نتواند حق را از باطل تفکیک کند. حالا این شبهه دقیقا چیست، از کجا سروکله‌اش پیدا می‌شود و مثل خوره می‌افتد به جان ما، چیزی است که در این پرونده با هم مرور خواهیم کرد.

کارخانه شبیه‌سازی
بیشترین جایی که از کلمه شبهه استفاده می‌شود در اتمسفر امور دینی است. یعنی جایی که به قواعد، روایات یا هرچیزی که به امر دین مربوط می‌شود، تردید وارد شود. به عبارت ساده‌تر، شبهه یعنى هر اشکال، پرسش یا ابهامى که در برداشت‌ها، تحلیل‌ها، تصمیمات و رفتارهاى مرتبط با سعادت فرد یا جامعه منشأ خطا و اشتباه در شناخت حق از باطل بشود. در واقع شبهه، یک ایراد است که خودش را شبیه به حق جلوه می‌دهد و راه شناخت حق از باطل را مشکل می‌کند. مثل خیلی از اقدامات دیگر در عالم، اولین شبهه را هم ابلیس به جان بشر انداخت. همان‌جا که به خدا گفت انسان را از خاک آفریده‌ای و مرا از آتش. آتش هم از خاک برتر است و چرا من باید به چیزی که از من پایین‌تر است سجده کنم؟! آن ماجرا که ختم به خیر نشد و ابلیس از درگاه الهی رانده شد اما او و سپاهش از همان روز تا الان و تا روز قیامت دست‌اندر‌کارند و کارخانه تولید شبهه راه‌انداخته‌اند. آن‌قدر که برخی از انسان‌ها برای جنبه شر، به همان اندازه خیر اعتبار قائل می‌شوند و آن را یک نیروی مستقل می‌دانند. نیرویی که همه تلاشش را می‌کند تا همه چیز را به سمت تاریکی بکشاند.

هر چه می‌خواهد دل تنگت بپرس
حتما هزار بار بیشتر شنیده‌اید که ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است. خب این حرف خودش یک سؤال در ذهن ایجاد می‌کند که پرسش کردن از دین خودش یک نوع شبهه وارد کردن نیست؟ یعنی اگر من تمام وقت درباره درستی و غلطی مسائلی که به نام دین می‌شنوم سؤال کنم یا از چند و چون آن بپرسم، شبهه‌ای به دین وارد کرده‌ام؟ جواب کوتاه این است که خیر. ولی برای توضیح بیشتر باید بدانیم که سؤال با شبهه فرق می‌کند. پرسش در حقیقت جست‌وجوی بشر برای شناخت است و پرسشگر با بیان پرسش و سؤال تلاش می‌کند تا موضوع و مطلبی را بشناسد و آن را درک و فهم کند. در حالی که هدف از شبهه، ایجاد تردید و شک در دل مخاطب است و شبهه‌گر می‌خواهد در بنیادهای اعتقادی و باوری شخص تردید بیندازد. در حقیقت تفاوت شبهه و پرسش را باید در کارکرد و اهداف آن دانست. کارکرد پرسش فهم و شناخت است، در حالی که شبهه برای این طرح می‌شود تا مخاطبان خود را به چالش بکشاند. وقتی شما سؤالی می‌کنید دنبال تفکیک خیر و شر و درست و غلط از هم هستید اما وقتی شبهه‌ای ایجاد می‌شود دنبال درهم آمیختن این دو با هم هستند. اتفاقا سؤال کردن، نه‌تنها ایرادی ندارد بلکه یک جاهایی واجب است. مثلا در مورد اصول دین ما حق نداریم تقلیدی عمل کنیم و در‌باره اموری مثل توحید، نبوت و آخرت باید با سؤال و تحقیق و تفحص به جمع‌بندی برسیم.

خطرناک‌تر از همیشه
گاهی شبهه در کلام ایجاد می‌شود. یعنی فرد با انجام سؤالاتی که غرض‌ورزانه هستند، می‌کوشد ذهن شما را از حقیقت دور کند. قرآن نمونه‌های زیادی را مطرح کرده است. مثلا وقتی حضرت موسی(ع) به مبارزه با ساحران رفت و آنها را شکست داد و ساحران به او ایمان آوردند؛ فرعون برای این‌که فضا را آلوده کند سریع گفت: «آهان. فهمیدم. شما هم از دوستان و شاگردان موسی هستید و او معلم و رئیس شما بوده است و این بازی‌ها را در‌آوردید که ما را فریب بدهید.» اما این‌که یک سؤال در گوشه ذهن ما ایجاد کنند، خیلی سخت است. برای همین خیلی اوقات دشمن وارد روش عملی می‌شود. در شبهه عملی، توطئه سنگینی در نظر است. این نوع ایجاد شبهه، به مراتب خطرناک‌تر از شبهات لفظی است. از جمله نمونه‌های آن، نقشه خطرناکی است که یهودیان براى متزلزل کردن ایمان مسلمانان‏ کشیده بودند. در این ماجرا که بازهم در قرآن آمده است؛ جمعى از یهودیان تصمیم گرفتند مدتی در ظاهر ایمان بیاورند و شبیه مسلمان‌ها عمل کرده و بعد یکهو ابراز پشیمانی کنند و دوباره کافر شوند تا عملا به مسلمانان نشان دهند که اگر دین شما، دین شایسته‌‌ای بود؛ ما از آن خارج نمی‌شدیم!

شر دوست‌داشتنی
رابین هود یک قهرمان افسانه‌ای بود و یک کماندار و شمشیرزن ماهر و البته یک قانون‌شکن. چون یک گروه یاغی را اداره می‌کرد که به کاخ پادشاه ریچارد و بقیه ثروتمندان دستبرد می‌زد و به افراد فقیر کمک می‌رساند. حالا این‌که برای یک هدف مقدس مثل کمک به فقرا، اجازه داریم دست به دزدی که یک عمل شر است بزنیم یا نه؟ سؤالی است که باید به آن خوب فکر کرد. در طول تاریخ، آدمای زیادی با طناب پوسیده افکار شیطانی به قعر چاه تاریکی رفته‌اند و خیلی‌ها هم به‌دنبال کشف حقیقت، مسیر درست را انتخاب کرده‌اند و عاقبت بخیر شدند. حالا نکته اینجاست که آیا خیر و شر آن‌قدر نسبی و در‌هم تنیده هستند که نتوانیم راست و دروغ یا بهتر بگوییم، حق و باطل را از هم تشخیص بدهیم؟! همه تلاش دشمن اتفاقا این است که به ما بگوید خوبی و بدی نسبی است. درست مثل داستان رابین هود.البته دشمن با رسانه‌های خودش مثل هالیوود پا را از این هم فراتر گذاشته است. چراکه اگر تا مدت‌ها شخصیت‌های محبوب و پرطرفدارش مثل بتمن، سوپرمن و هری پاتر بودن که طبیعتا سمت خیر ایستاده‌اند و دنبال راستی و درستی می‌گردند، امروز سراغ کاراکترهایی رفته است که در اصل شر هستند اما به شکلی آنها را نشان می‌دهد که مخاطب‌پسند باشند و در دل هر بیننده‌ای جا باز کنند. این یعنی آغاز در‌هم آمیختگی خیر و شر.

چشم و گوش بسته
زمان خود پیامبران و اهل بیت، اگر عده‌ای بودند که با ایجاد شبهه در ذهن انسان‌ها، تلاش می‌کردند ذهن‌شان را از حق دور کنند، امروز با وجود رسانه‌های جمعی و گسترده، کار دشمن و یاران شیطان راحت‌تر شده است. اصلا رسانه‌های معاند، امروزه رسالت خودشان را از بین بردن هرگونه مرز بین حق و باطل، بلکه جابه‌جایی این دو مفهوم تعریف کرده‌اند. یک وقت فکر نکنیم اینها با ایران به‌عنوان یک کشور قدرتمند در منطقه فقط مشکل سیاسی دارند. نه آنها نمی‌توانند ببیند کشوری که زیر پرچم دین دارد زندگی می‌کند، به موفقیت برسد. تلاش برای بزرگنمایی برخی اتفاقات، سیاه‌نمایی و امنیتی‌سازی از وقایع اجتماعی کشور که امروز توسط این رسانه‌ها صورت می‌گیرد دقیقا همان مسیر شبهه‌افکنی است. از بنیاد‌های جورج سوروس، کارنگی تا ده‌ها اندیشکده غربی در پشت‌پرده رسانه‌های معاند، مدیریت استراتژیک جهت‌دهی پیام‌ها برای ایجاد آشوب و بحران در ایران را به‌عهده دارند. این رسانه‌ها تلاش می‌کنند با استفاده از گرانی، تورم و مسائل زیست‌محیطی، فساد و ناکارآمدی را به مخاطب القا کنند. همه تلاش آنها درهم آمیختن حق و باطل است تا اگر عوامل عملیاتی‌شان مثل داعش وارد کشور شد و در نقطه‌ای مقدس مثل حرم شاهچراغ، آن فاجعه را به‌بار آورد، بازهم عده‌ای باشند که چشم و گوش‌شان را روی حقیقت ببندند.

شاهراه
تا به‌حال شده از یک فرد سیگاری درباره مضرات سیگار سؤال کنید؟ به نظر شما آنها در این مورد چیزی نمی‌دانند؟ قطعا اطلاعات‌شان خوب است و شاید برخی از آنها خیلی چیزها بدانند که بقیه از آن بی‌خبر هستند. پس چرا با وجود این دانش، بازهم به کارشان ادامه می‌دهند؟ مساله درباره تفاوتی است که بین فهم و باور وجود دارد. فهم در اختیار ما نیست؛ ولی باور در اختیار ماست. با فکر کردن، مطالعه یا تحصیل، ما چیزی را می‌فهمیم و نسبت به آن آگاهی پیدا می‌کنیم. پس از آن دیگر نمی‌توانیم بگوییم که من نمی‌خواهم بفهمم. در فهم انسان اراده دخیل نیست اما در باور اراده دخیل است؛ یعنی انسان پس از آن‌که چیزی را فهمید، می‌تواند به آن باور داشته یا نداشته باشد. در مورد نمونه افراد سیگاری، آنها مسأله را فهمیده‌اند اما به آن باور ندارند. چون باور حتما در رفتار آدم تاثیر می‌گذارد. برای این‌که به ویروس درونی «شک‌و‌شبهه» مبتلا نشویم، باید به آنچه فهمیده‌ایم، باور داشته باشیم و به آن عمل کنیم تا عمل در کار نباشد، یقین حاصل نمی‌شود. بهترین راه برای نجات از گزند شبهه این است که به آنچه فهمیدیم، عمل کنیم.

حسین شکیب‌راد - سردبیر نوجوانه