نسخه Pdf

پهلوانی به سبک اصغرآقا

روایتی از زندگی شهید منافی‌زاده

پهلوانی به سبک اصغرآقا

معلم بود و اهل جنوب شهر. همین حالا هم ورزشگاهی در نازی‌آباد به نام اوست که یادآور پهلوانی‌های این شهید است. بسیاری از کسانی که او را می‌شناختند، نمی‌دانستند که ملی‌پوش کشتی و نایب‌قهرمان کشتی فرنگی بوده. همین‌قدر خاکی و مرامش از همان ابتدا پهلوانی بود. شهید اصغر منافی زاده، روزگاری معلم تربیت بدنی یکی از مدارس جنوب تهران بود.

تلاش می‌کرد با نوجوان‌های محله خانی‌آباد و نازی‌آباد ارتباط خوبی برقرار کند. همان گوش شنوایی بود که نوجوان‌های ورزشکار به آن نیاز داشتند. برای خیلی‌های‌شان هم پدر بود و هم معلم. از مرام او یاد می‌گرفتند و به منش پهلوانی‌اش اقتدا می‌کردند. خودش سال‌ها طعم محرومیت را چشیده بود و به همین دلیل هم نوجوان‌های آن منطقه را خوب درک می‌کرد. همسرش می‌گوید همیشه بخشی از حقوق معلمی‌اش را برای لوازم ورزشی نوجوانان عاشق کشتی می‌گذاشت. اگر باخبر می‌شد که یکی از همین علاقه‌مندان به کشتی، شرایط پرداخت هزینه کلاس آموزشی را ندارد، بلافاصله آستین بالا می‌زد و تلاش می‌کرد او را وارد زمین کشتی کند. کنارشان می‌ایستاد تا وارد کشتی شوند و دوبنده پهلوانی به تن کنند. اخلاق پهلوانی را یادشان می‌داد و از هر کدام‌شان یک کشتی‌گیر اخلاق‌مدار می‌ساخت. 
اما رفتن شهید منافی‌زاده به جبهه اتفاقی بود. سال63 هنوز آموزش هم ندیده بود که متوجه می‌شود گروهی در حال عزیمت به سمت جبهه هستند. با اصرار می‌خواهد که همراهی‌شان کند. می‌گوید رانندگی می‌داند و در بخش ترابری می‌تواند مفید باشد. به هزار ضرب و زور راضی می‌شوند و او را برای آموزش می‌برند. اول به بخش ترابری می‌رود و بعد به عملیات اعزام می‌شود و در عملیات بدر در جزیره مجنون برای همیشه جاویدان می‌شود. شب قبل از عملیاتی که او شهید شد، عراقی‌ها به حضور رزمنده‌ها شک کرده بودند. هرچند هنوز متوجه نشده بودند عملیات از کجا آغاز می‌شود. با قایق‌های موتوری بین نیزار می‌رفتند. خمپاره از هر سو شلیک می‌شد. انگار که بارانی از خمپاره باریدن گرفته باشد. یکی از همین خمپاره‌ها به جلوی قایق اصغر منافی‌زاده می‌خورد و نیمی از بدنش را با خود می‌برد. قصه این پهلوان اینجا تمام نشد اما دنیای جسمانی‌اش به پایان رسید، در اسفند همان سالی که به جبهه اعزام شد و در 29‌سالگی به شهادت رسید. 
منافی‌زاده متولد 22 تیر 1334بود. بعد از گرفتن دیپلم به‌عنوان معلم در یکی از مدارس تهران مشغول به خدمت شد. سال 59 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری بود که در کنار دیگر شاگردانش، تلاش کرد درس پهلوانی را به او بیاموزد. سال‌ها در کسوت معلمی، خوی پهلوانی را به شاگردانش آموزش می‌داد و بعدتر به جبهه رفت و در جزیره مجنون جاودان شد. تا مدت‌ها کسی نمی‌دانست که نایب‌قهرمانی کشتی را در پرونده خود دارد. همدوره قهرمانانی مثل محمد بنا در دهه50و60شمسی بود. تمام هم و غمش را بر این گذاشته بود که نوجوان‌های عشق کشتی را به آرزوی‌شان برساند. نه فقط کشتی که مرام پهلوانی را به آنها می‌آموخت و تلاش می‌کرد مثل پدری دلسوز و معلمی شنوا، کنارشان باشد و به قد کشیدن‌شان کمک کند.