خاطره 454
حکیم در دفتر خاطرات خود مینویسد همیشه با گروهی از نوجوانان در مراوده بوده است. آن دسته از نوجوانان را حکیم، غرغرو نامیده است. حکیم بیان میکند از آنها درباره شب یلدایی که گذشت پرسیدم و پاسخ یکی از آنها چنین بود:
«راستش رو بخواین من هیچوقت شب یلدا رو درک نکردم! این همه بند و بساط واسه چیه؟ چون قراره یه دقیقه بیشتر شب طول بکشه؟ همش یه دقیقه؟ این موضوع تنها سودی که میتونس برای من و امثال من داشته باشه این بود که بتونیم حداقل یه شب یه دقیقه بیشتر بخوابیم تا بتونیم صبح بهتر مدرسه رو تحمل کنیم. آخه واسه من دانشآموز که قراره صبح کله سحر برم مدرسه چه فایده داره که تا نصفه شب بشینم تخمه بشکونم و کدو تنبل بخورم ؟! آخه کدو ارزششو داره؟ دیروز توی اخبار میخوندم یه آقای مسئولی گفته ما برای یلدا دچار کمبود آجیل نیستیم. سؤال من از آقای مسئول اینه که مگه اصلا کسی میتونه آجیل بخره؟ اصلا شاید علت اینکه با کمبود مواجه نیستیم اینه که خب کسی نخریده. نخریده و مونده واسه شب یلدا. پسته رو دونهای باید بریم از سایت سفارش بدیم. بادوم هندی کن دیگه شده فیلم هندی! من یه برادر کوچیکتر دارم به بادوم هندی میگه موز کوچولو! قدیما به این آجیلا میگفتن، آجیل مشکل گشا! اما الان خود آجیل برا خودش یه مشکله که باید گشوده باشه! والا با این قیمتش! یه جوک میخوندم چند وقت پیش . اینجوری نوشته بود، سوپری محلمون پوست پسته میفروشه کیلویی ١٠هزار تومن. ازش پرسیدم پوست پسته چه صیغهایه دیگه؟ میگه یکی اینکه قاطی پستهها کنی بذاری جلو مهمون که زیاد نشون بده، دوم اینکه بذاری جلو در خونه قاطی آشغالا که مردم فکرکنن پسته خوردین. منم دیدم راس میگه هفتهشت کیلو خریدم!» حکایت امروز ما هم شده حکایت این جوک بیمزه . هندونه شب یلدا هم خیلی رو مخ منه! آخه وسط زمستون من هندونه از کجا پیدا کنم؟ میگین زیاده؟ باشه! ولی من دنبال هندونه نبودما، دنبال هندونه ارزون بودم! یه کار دیگم که بعضی میکنن و اصلا به دلم نمیچسبه همین گذاشتن درخت کریسمس وسط سفره شب یلداست! بابا خود پاپ توی سفره کریسمس حافظ و فردوسی میذاره بعد شما آدمای نایس فیلتون یاد هندستون کرده؟! چرا قیمهها رو میریزین توی ماستا؟!»
وقتی پاسخ ایشان تمام شد. حکیم از نوجوان دیگری نقل قول میکند و پاسخ او را این چنین بیان میکند که او گفته :« آقا من یه سؤال دارم . مگه مدل لباس هر کسی به عهده خودش نیست ؟ مثلا عربا دوست دارن دشداشه سفید بپوشن. یا در بعضی اقوام مردا پیراهن بییقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دمپاشون جمع شده با قبایی که جلوش با کمربند بسته میشد و کلاه کوتاه و گرد نمدی میپوشیدن. بعضی مردا هم در ایران ژاکتهای پوستی و جلیقههای نمدی میپوشن. در نقاط دیگه میهن عزیزمون از پیراهن گشاد و پرچینی که قد اون تا وسط ساق پا میرسه و آستین اون از دو تکه و یه مرغک تشکیل میشه و مچداره و برای گشادی دامن اون از ترکهای راسته و گود استفاده میکنن. تازه برای دوخت این لباس ۸تا۱۰متر پارچه نیازه و اغلب به رنگ سفیده! خلاصه هر جایی وابسته به سلیقه خودشون لباس مناسب به تن دارن. تو خارج از کشور هم همینطوره حتی! مثلا کیمونو، لباسی بلند و سرتاسری بوده که آستینای بسیار گشاد و بلندی داره که گاه تا مچ پاها ادامه پیدا میکنه. در کشور ژاپن این روزها بیشتر در مراسم خاص و جشنها و موقعیتهای مخصوص، زنان ژاپنی کیمونو میپوشند. بله! تعجب میکنین از این میزان اطلاعات من؟! ایرادی نداره یا مثلا در همین کشور هند، اصلیترین لباس سنتی خانمها، ساری نامیده میشه که شامل یک پارچه بسیار بلند ۴تا ۹متریه که دور تن پیچیده میشه و یه بلوز که بیشتر اوقات به صورت نیم تنه است و آستینای کوتاهی داره. لازمه بیشتر علم و اطلاعات سرشارم رو راجع به پوشش ملل رو کنم یا دیگه ملتفت شدین؟ پس فهمیدیم هر جا پوشش خودشون رو دارن و پوشش واقعا یه امر کاملا شخصیه. به نظرم شما هم با من هم عقیدهاید. اما جالبه بدونین پدر من به هیچ عنوان با من و شما هم عقیده نیست. یعنی ایشون معتقدن آدم باید در همه حال کت و شلوار تنش باشه. توی مهمونی، توی پارک، توی کوه، توی ماشین، توی اتاق، توی پاساژ، توی شهربازی و حتی توی استخر! جالبتر اینه این اعتقاد بابام باید روی ما هم اجرا بشه. مثلا همین مهمونی شب چله. شاید من بخوام با تیشرت و شلوارک بیام مهمونی ! چه عیبی داره؟ مگه همه اقوام لباس مخصوص به خودشون رو نداشتن؟ اما بابام میگه نه! اگه خواستین بابام رو قانع کنین، تشریف ببرین بازار . اونجا فقط یه میوه فروشه که همیشه کت و شلوار تنشه. سلام من رو به پدر برسونین!»و اینگونه حکیم خاطره شماره ۴۵۴ خود را به پایان میبرد.
سیدسپهر جمعهزادهوقتی پاسخ ایشان تمام شد. حکیم از نوجوان دیگری نقل قول میکند و پاسخ او را این چنین بیان میکند که او گفته :« آقا من یه سؤال دارم . مگه مدل لباس هر کسی به عهده خودش نیست ؟ مثلا عربا دوست دارن دشداشه سفید بپوشن. یا در بعضی اقوام مردا پیراهن بییقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دمپاشون جمع شده با قبایی که جلوش با کمربند بسته میشد و کلاه کوتاه و گرد نمدی میپوشیدن. بعضی مردا هم در ایران ژاکتهای پوستی و جلیقههای نمدی میپوشن. در نقاط دیگه میهن عزیزمون از پیراهن گشاد و پرچینی که قد اون تا وسط ساق پا میرسه و آستین اون از دو تکه و یه مرغک تشکیل میشه و مچداره و برای گشادی دامن اون از ترکهای راسته و گود استفاده میکنن. تازه برای دوخت این لباس ۸تا۱۰متر پارچه نیازه و اغلب به رنگ سفیده! خلاصه هر جایی وابسته به سلیقه خودشون لباس مناسب به تن دارن. تو خارج از کشور هم همینطوره حتی! مثلا کیمونو، لباسی بلند و سرتاسری بوده که آستینای بسیار گشاد و بلندی داره که گاه تا مچ پاها ادامه پیدا میکنه. در کشور ژاپن این روزها بیشتر در مراسم خاص و جشنها و موقعیتهای مخصوص، زنان ژاپنی کیمونو میپوشند. بله! تعجب میکنین از این میزان اطلاعات من؟! ایرادی نداره یا مثلا در همین کشور هند، اصلیترین لباس سنتی خانمها، ساری نامیده میشه که شامل یک پارچه بسیار بلند ۴تا ۹متریه که دور تن پیچیده میشه و یه بلوز که بیشتر اوقات به صورت نیم تنه است و آستینای کوتاهی داره. لازمه بیشتر علم و اطلاعات سرشارم رو راجع به پوشش ملل رو کنم یا دیگه ملتفت شدین؟ پس فهمیدیم هر جا پوشش خودشون رو دارن و پوشش واقعا یه امر کاملا شخصیه. به نظرم شما هم با من هم عقیدهاید. اما جالبه بدونین پدر من به هیچ عنوان با من و شما هم عقیده نیست. یعنی ایشون معتقدن آدم باید در همه حال کت و شلوار تنش باشه. توی مهمونی، توی پارک، توی کوه، توی ماشین، توی اتاق، توی پاساژ، توی شهربازی و حتی توی استخر! جالبتر اینه این اعتقاد بابام باید روی ما هم اجرا بشه. مثلا همین مهمونی شب چله. شاید من بخوام با تیشرت و شلوارک بیام مهمونی ! چه عیبی داره؟ مگه همه اقوام لباس مخصوص به خودشون رو نداشتن؟ اما بابام میگه نه! اگه خواستین بابام رو قانع کنین، تشریف ببرین بازار . اونجا فقط یه میوه فروشه که همیشه کت و شلوار تنشه. سلام من رو به پدر برسونین!»و اینگونه حکیم خاطره شماره ۴۵۴ خود را به پایان میبرد.
تیتر خبرها