نسخه Pdf

بازی هیچ یا پوچ

درباره چیزهای بی ارزش و حتی مخربی که دل مشغولی انسان قرن جدید شده‌اند

بازی هیچ یا پوچ

وقتی می‌خواستم این نوشته را بنویسم با خود گفتم، باید دقیقا از چه منظری به قضیه نگاه کرد؟ اصلا چگونه به مخاطب بگویم که می‌خواهم راجع به چه‌چیزی حرف بزنم اما با خود گفتم شاید شما بهتر از من یا هرکس دیگری مفهوم پوچی را متوجه می‌شوید. خب لابد همه شما گل یا پوچ بازی کرده‌اید و می‌فهمید وقتی حریف مشتش را باز می‌کند و درونش چیزی نمی‌بینید، چقدر حال بدی به آدم دست می‌دهد. البته باید توجه کنیم داستان این مشت پوچ روزگار، به همین‌جا ختم نمی‌شود. پوچی در جهان امروز ما معنای بلندی پیدا کرده است‌.

وجود ذهنی!
بچه‌های علوم انسانی وقتی منطق مطالعه می‌کنند، متوجه می‌شوند حمل صفت بر عدم محال است. یعنی ما نمی‌توانیم راجع به چیزی که اصلا وجود ندارد، سخن بگوییم و برای آن صفت قائل شویم. وقتی اینگونه است، به‌راحتی می‌توان متوجه شد که چنین چیزی که اصلا نیست، قادر به اموری مانند سخن گفتن یا راه رفتن یا غذا خوردن هم نیست. در چنین موقعیتی ممکن است شما به عنوان مخاطب بپرسید که پس چگونه ما درخصوص شخصیت‌هایی مانند سیمرغ یا غول یا دیو که اصلا وجود خارجی ندارد، این‌همه داستان، اوصاف، قصه، ترانه و شعر داریم؟ پاسخ این است که اتفاقا این شخصیت‌ها که شما نام بردید، وجود دارد اما نه وجود خارجی بلکه وجود ذهنی! یعنی گرچه روی این کره خاکی سیمرغی وجود نداشته و ندارد اما در زمین ذهن ابوالقاسم‌خان فردوسی برای اولین بار به‌وجود آمده و حال مستحق این همه شاخ و برگ داستانی است. ما به چنین وجودی، می‌گوییم وجود ذهنی! بسیاری از متفکران هم از ابن‌سینا گرفته تا ملاصدرا دراین‌خصوص نظریه‌ها داده‌اند. عده‌ای هم با نظریه وجود ذهنی مخالفت کرده‌اند اما شاید اگر فیلسوفان کلاسیک امروز زنده می‌شدند و اکانت اینستاگرام نصب می‌کردند، نظرات‌شان درخصوص معرفت‌شناسی فلسفی تغییر می‌کرد؛ مخصوصا وقتی کامنت یک سلبریتی معروف را زیر پست بچه‌ای که هنوز به دنیا نیامده، می‌دیدند. البته تا اینجای کار مشکلی ندارد. فاجعه از جایی آغاز می‌شود که کودک متولدنشده که احتمالا هنوز رگ و پی‌اش درست شکل نگرفته، پاسخ کامنت سلبریتی مادرش را می‌دهد! نوزادی که هنوز زاده‌نشده، پیج دارد، پست می‌گذارد و قربان صدقه مادرش می‌رود. مردم لایک می‌کنند و دنبال می‌کنند. نه یک نفر و دو نفر . چندین هزار نفر! هزاران حساب اینستاگرام که جمع شده است تا این وجود ذهنی خانم سلبریتی هر روز بزرگ‌تر شود و کم‌کم منبع درآمدی باشد برای صنعت دیده شدن! دیده شدن تا مرز پوچی!

مرگ من خنده‌دار نیست!
نیاز بود الان یک فیلم به شما نشان دهم. تماشاچیان که تصور می‌کردند این بازیگر ادای حمله قلبی را در‌می‌آورد، به خنده‌های پر سر و صدای‌شان ادامه دادند اما همکارانش متوجه شدند مشکلی وجود دارد و بلافاصله او را از صحنه بیرون بردند. نمایش بدون نقش اصلی ادامه یافت و در حالی که باقی کمدین‌ها سعی در خنداندن مردم داشتند، کارکنان اورژانس در تلاش بودند تامی را نجات دهند. هرچند، با وجود همه‌ تلاش‌هایشان تامی کوپر به زندگی بازنگشت. تامی کوپر زندگی عجیبی داشت، به دنیا که آمد، همه و حتی خانواده‌اش تصور می‌کردند او زنده نمی‌ماند اما نه‌تنها زنده ماند، بلکه بعدا به مردی درشت‌هیکل و بسیار معروف تبدیل شد. تامی کوپر کمدینی بود که ترفندهای متفاوتی داشت. در سال ۱۹۸۴، او مشغول بازی در نمایشی بود که اتفاقا به صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شد. او داشت اشیائی را از زیر لباسش بیرون می‌کشید که ناگهان نقش زمین شد، به صورتی که به‌شدت نفس کم آورده‌ بود. همه وقتی او جان می‌داد، می‌خندیدند و تشویقش می‌کردند. آنها شاید به مرگ می‌خندیدند... نمی‌دانم اگر کوپر آن لحظه می‌توانست سخن بگوید، ممکن بود بگوید: «مرگ من خنده‌دار نیست!»

جشن پوچی
یکی از خاطره‌انگیزترین کارهایی که هر انسانی می‌تواند تجربه کند، تجربه تولد خودش است. یا حتی تجربه تولد گرفتن برای دیگران. کیک، گل، شیرینی، کادو، باز کردن کادو، هدیه، شمع، سن، عمر! اینها مفاهیمی هستند که عقل انسان‌ها به‌خوبی آنها را تشخیص می‌دهد و درک می‌کند. یک بحث همیشگی اما میان دانشمندان بوده که قدرت فهم و درک یک حیوان تا چه حدی است؟ عده‌ای معتقدند حیوانات صرفا از سر غریزه کارهای خود را می‌کنند. یعنی مثلا یک سگ از سر غریزه شکار می‌کند. از سر غریزه تربیت می‌شود یا از سر غریزه هار می‌شود! این نظریه در بسیاری از اوقات مورد ملاحظات جدی قرار گرفته است. مثلا وقتی تصویر پلنگی را می‌بینیم که از خوردن آهوی مادر سر باز می‌زند، آدم حیرت می‌کند. انسان با خودش می‌گوید یعنی ممکن است آن پلنگ معانی جزئی مانند رحم و مروت را درک کند؟! یا وقتی قطراتی موسوم به اشک را گوشه چشم اسب در حال زایمان مشاهده می‌کنیم، با خود می‌گوییم یعنی این اسب می‌فهمد مادر بودن یعنی چه!؟ یا وقتی سگ وفاداری روی سنگ مزار صاحبش مدت‌ها می‌نشیند و از شدت نشستن، دق می‌کند و همان‌جا می‌میرد، آدمیزاد می‌گوید یعنی آن سگ فهمید دلتنگی یعنی چه؟! راستش را بخواهید میزان فهم هر موجودی از هستی، جزو شگفتی‌های جهان ماست. عقل بشر هم خیلی به این چیزها قد نمی‌دهد. دین ما می‌گوید وقتی می‌خواهید حیوان چهارپایی را مجبور به حرکت کنید، به سرش ضربه نزنید. دین چه می‌خواهد بگوید؟ عزت و احترام نهادن به یک الاغ! بله! دقیقا ! الاغ هم چون مخلوق خداست، محترم است اما خب این احترام را آیا آقای الاغ درک می‌کند؟ پاسخش پیچیده است و باید محققان نظر دهند. ا...اعلم. اینها را گفتم که بگویم این‌که بعضی امروز سگ خانگی دارند و به آن سگ محبت می‌کنند، لزوما نمی‌تواند بد باشد اما شاید بهتر باشد برای سگ‌مان جشن تولد نگیریم! یا اگر می‌گیریم، مهمان دعوت نکنیم! یا اگر دعوت می‌کنیم ،برای این مهمانی، تم تولد قرار ندهیم! یا اگر می‌دهیم، تن سگ‌مان لباس نکنیم! یا اگر می‌کنیم، لباس خودمان را دیگر با لباس سگ‌مان ست نکنیم! یا حتی اگر این را هم کردیم، سگ‌مان را «پسرم» خطاب نکنیم! شاید اگر آن سگ قدرت فهمش به قدری بود که همه این ادا و اطوار‌ها را هم می‌فهمید، باز خودش زبان می‌گشود که «بس کنید این مسخره‌بازی‌ها را! کودک بی‌خانمان چند کوچه پایین‌تر شاید مستحق‌تر از من باشد!» کدام مادر، کدام جشن تولد، کدام کیک خانگی! هیچی به هیچی!

پوچ اما واقعی!
«همه‌چیز از زمانی شروع شد که او یک آپارتمان برای خود اجاره کرد. از آن زمان بود که اعتیاد شدیدی به کامپیوتر و بازی Everquest پیدا کرد. هیچ‌چیز نمی‌توانست او را از این بازی جدا کند. این بازی حقیقتا بخشی از وجود او بود. یک بار که به دیدن او رفتم، بسیار مضطرب و نگران بود. انگار چیز خیلی بدی اتفاق افتاده است. با وجود این‌که سعی داشتم او را آرام کنم و به او بفهمانم که هیچ‌یک از اینها واقعی نیست اما، ذره‌ای از اضطراب او کاسته نمی‌شد.»
این جملات مادر یک گیمر است. مادرSean Woolley ، مادری که گویا خیلی نگران فرزندش بوده است. پسری ۲۱ساله که علت مرگش می‌تواند روی بسیاری از تفکرات اندیشمندان اثر بگذارد. وقتی بازیEverquest  منتشر شد، شاید برای بسیاری از بازی‌بازان حکم مواد مخدر را داشت. یک بازی فوق‌العاده اعتیادآور برای دیوانه‌های بازی. Sean Woolley از کسانی بود که این بازی را بیش از حد جدی گرفته بود. سرانجام روزی او با اسلحه به خودش شلیک می‌کند. مادرش علت خودکشی را مرگ یا از بین رفتن یکی از شخصیت‌های داخل بازی می‌داند. بعد از این حادثه آقایJohn Smedley، مدیر ارشد بخش بازی‌های آنلاین کمپانی سونی، مرگ این شخص را کاملا بی‌ارتباط با بازی‌Everquest دانست و هیچ مسئولیتی را در قبال نقش داشتن بازیEverques در مرگ این جوان 21ساله قبول نکرد؛ درحالی که مادر Sean این بازی را یک بازی خطرناک قلمداد کرده بود. درست است که این دنیا چیزی جز بازی و لهو و لعب نیست و مرگ در این دنیا هم همین‌قدر ممکن است الکی و پوچ باشد اما شاید همین الکی الکی‌ها و بازی بازی‌ها خیلی واقعی شود. به قدری پوچ است که واقعی می‌شوند.

قهرمانان پوچی
یک عده دانشمند هستند که راجع به معنای پوچی تحقیق کرده‌اند . «پوچ‌انگاری» ادعا می‌کند انسان‌ها اساسا بی‌معنی و غیرمنطقی هستند و رنج انسان‌ها نتیجه تلاش‌های بیهوده افرادی است که قصد دارند دلیل یا معنی‌ای برای آن در زندگی پیدا کنند. برخی استدلال می‌کنند که از نظر تاریخی بیشتر انسان‌ها یا باور داشتند که زندگی پوچ است و بنابراین مرگ را امری نجات‌بخش تلقی می‌کردند یا این‌که برای زندگی معانی جدید ساختند تا زندگی خود را پر کنند و به آن معنا بخشند اما باید دانست که از نظر بعضی‌ها، راه سومی هم وجود دارد! ما می‌توانیم دریابیم که زندگی پوچ و بی‌معنی است و در هر حال به زندگی ادامه دهیم، کسانی که راه سوم را انتخاب می‌کنند، قهرمانان پوچی نامیده می‌شوند که با طغیان بر پوچی به خلاقیت و آفرینندگی دست می‌یابند. خب! پیشنهاد می‌کنم تا به این جای کار، دیگر خیلی راجع به این موضوع فکر نکنید! چون اسیر می‌شوید! عالم، انسان، جهان، زمان و زمین، تجلی ذات خداوندی است که هیچ نسبتی با پوچی ندارد و شاید این ماییم که باید عینک خود را درخصوص دیدگاه‌مان به جهان عوض کنیم. البته که فهم این معنا از یک جهت آسان نیست و تلاش و مطالعه می‌طلبد و از جهت دیگر هم آسان است. کافی است به آیینه نگاه کنید. آیینه به شما دروغ نمی‌گوید. شما هستید تا جهان را معنادار کنید؛ معنایی که از امید به زندگی ابدی و جهان آخرت سرچشمه می‌گیرد... . وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوَانُ ۚ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ.

خرید و فروش پوچی
در بین آقایان و خانم‌های متفکر، همیشه بحث بوده که آیا پول خرج کردن برای کالایی که ارزش و منفعت عقلایی ندارد، صحیح است یا خیر؟ یعنی چنین معامله‌ای از دیدگاه شریعت، صحیح تلقی می‌شود یا خیر؟ این بحث وقتی شکل گرفته که در مباحثی مانند معاملات، شخصی بخواهد برای چیزی که هیچ منفعت عقلانی ندارد، پول زیادی بپردازد. بسیاری از دانشمندان معتقدند چنین معامله‌ای غلط است و اشکال دارد.  خوب است در این‌باره کمی با «پیرو مانزونی» آشنا شویم! او که بود؟ ظاهرا او در اصل یک هنرمند ایتالیایی متخصص نقاشی‌های معمولی بوده اما یک روز در ژانویه۱۹۵۷ که به تماشای یک نمایشگاه نقاشی‌ در میلان رفته بوده، همه‌چیز تغییر می‌کند. تابلوهای آبی یک نقاش، تاثیر عمیقی روی مانزونی ۲۴ساله می‌گذارد و درک او را از هنر کاملا تغییر می‌دهد. در سال۱۹۵۸ این هنرمند جوان اولین آثار هنری آوانگارد خود را نمایش می‌دهد؛ مجموعه‌ای از تصاویر کاملا سفید! مانزونی آثار هنری غیرمتعارف خود را مثل مجموعه‌ای از تخم‌مرغ‌های پخته‌شده با علامت اثر انگشتش، مجموعه‌ای از بادکنک‌هایی که خودش باد کرده بود و «نفس هنرمند» نام داشت، به نمایش گذاشت. در نهایت او در سال۱۹۶۱ با بهره‌گیری از کارخانه پدرش، مجموعه‌ای از ۳۰قوطی ایجاد کرد که همگی توسط خودش امضا شده بود و روی آن برچسب «مدفوع هنرمند» خورده بود. هر قوطی حاوی ۳۰گرم مدفوع بود که به قیمت طلا در بازار آن زمان ارزش گذاشته شد. وقتی در سال۱۹۶۱ این ایده به ذهن مانزونی رسید که مدفوعش را قوطی کند، احتمالا نمی‌دانسته که روزی این قوطی‌ها به قیمت‌های نجومی فروخته خواهد شد. در سال۲۰۰۷، گالری هنری تیت لندن، یکی از این قوطی‌ها را به قیمت ۳۰هزار دلار خرید. در سال۲۰۰۷ یکی دیگر از قوطی‌ها در حراج میلان به قیمت ۱۰۸هزار دلار به فروش رسید. احمقانه به نظر می‌رسد؟ نه واقعا، این یک معامله سودآور بود، زیرا در حال حاضر قوطی‌های مانزونی حدود ۳۰۰هزار دلار قیمت دارد. سال گذشته یکی از این قوطی‌ها به قیمت ۲۴۲هزار دلار به فروش رفت و طولی نخواهد کشید که قیمت آن به میلیون‌ها دلار برسد. این واقعیت که مردمی برای چنین محصولی پول خرج می‌کنند، می‌تواند ذهن هر متفکری را به‌باد دهد.

سیدسپهر جمعه‌زاده
ضمیمه قفسه کتاب