نسخه Pdf

معراج آقامرتضی در قتلگاه فکه

معراج آقامرتضی در قتلگاه فکه

امیرسبحان جعفری‌سعادتمند، مستندسازی است که وقتی کارنامه هنری او را ورق می‌زنید، برگ‌های فراوانی درباره شهدا و خانواده آنها به چشم می‌خورد که هرکدام از آنها در جای خود دیدنی است. در جایی خود جعفری‌سعادتمند می‌گوید که دغدغه اصلی من سیر و سلوک شهدا و زندگی مادران شهداست و این را در مستند «راه مادری» می‌توان به‌عینه به تماشا نشست. حالا پخش مجموعه مستند «آن» دو هفته‌ای است که پنجشنبه‌ها حوالی ساعت17 شروع شده است؛ مستندی به کارگردانی و تدوین جعفری‌سعادتمند از سفر آخر سیدمرتضی آوینی به قتلگاه فکه که به شهادت او منجر می‌شود. مستندی که سه سال تولید آن طول کشید و سال96 آماده پخش شد اما به‌دلایلی تا الان به‌صورت کامل روی آنتن نرفته  است.

نمی‌خواهی برای ما کاری انجام دهی؟
سال ۹۳ بود که می‌خواستم برای شهید محمدحسین یوسف‌الهی کاری تهیه کنم و آن زمان هنوز حاج‌قاسم زنده بودند و من طی مشورت با ایشان تصمیم به ساخت کاری برای این شهید را داشتم؛ شهیدی که هم‌اکنون کنار حاج‌قاسم دفن شده و حاجی خیلی به ایشان ارادت داشتند. من کارهای تحقیقاتی خود را در کرمان انجام دادم و راهی تهران شدم تا کارهای پیش‌تولید را انجام دهم و در حال و هوای خودم بودم و شاید باور کردنش برای شما مشکل باشد، یک ندایی از طرف شهید آوینی به من رسید که فلانی نمی‌خواهی برای ما یک کاری تهیه کنی؟! همین... .
من هر وقت برای شهید یوسف‌الهی می‌خواستم کاری تولید کنم این شهید بزرگوار من را به کار دیگری رجوع می‌دادند. زمانی که آقای مرتضی شعبانی ریاست مرکز روایت‌فتح را عهده‌دار بود، به این مرکز مراجعه کردم؛ به ایشان گفتم اگر امکانش باشد من می‌خواهم یک کار کوتاهی برای حاج‌مرتضی تولید کنم. اتفاقا نزدیک سالگرد حاجی هم بود و از آنها خواستم که راش‌های سفر آخر آقامرتضی را در اختیار من قرار دهند. بعد از شهادت آقامرتضی، علی شاه‌حاتمی، مجتبی راعی و کیومرث پوراحمد اینها همه بچه‌هایی بودند که آقامرتضی را خیلی دوست داشتند و می‌خواستند تا بعد از شهادت او یک کاری برای ایشان تهیه کنند و حتی شات لیست‌های این کار را نیز تهیه کرده بودند تا سفر آخر حاجی را تدوین کنند اما همان سفر آخری که سیدمرتضی به شهادت رسید همه راش‌های آن دست‌نخورده باقی مانده بود. در هر صورت همه این عزیزان نتوانسته بودند که این کار را تدوین کنند.

دوربین پشت صحنه‌ای که به داد ما رسید 
خلاصه این‌که من خواستم تا این راش‌ها را تدوین کنم و اتفاقی به یک دوربین دومی برخورد کردم که متعلق به آقای اصغر بختیاری، مدیر تولید روایت بود. ایشان پشت‌صحنه سفر آخر حاجی را گرفته بود. با دوربین m9000 که می‌توانست hvhs بگیرد اما ایشان vhs گرفته بود و جالب اینجاست که صدای شاهد هم نداشت. این دوربین آمده بود و کارگردانی آقامرتضی را گرفته بود اتفاقا خیلی هم خوب گرفته بود و احساس می‌کردی که یک کارگردان قدرتمند این کار را با محوریت آقامرتضی ضبط کرده است. به دلیل سختی کار از سال ۹۳ به مدت سه سال تدوین طول کشید. من به‌سختی و با مشقت فراوان اصطلاحا مچ کات این کار را پیدا کردم تا اتصال دوربین یک به ۲ و ۲ به یک را انجام دهیم.
این مستند از خرمشهر شروع می‌شود و به فکه می‌رسد. اتفاقی که می‌افتد و در تصاویر مشخص بود این بود که حال روحی آقامرتضی هر روز دگرگون می‌شد و این دگرگونی احوال را در تصاویر شما به دقت می‌توانستید مشاهده کنید که در پشت‌صحنه آقامرتضی یک وقتی سرشان پایین است، توجهی به مصاحبه ندارند، مقدادری حال‌‌شان گرفته است و تمام این احوالات را دوربین پشت‌صحنه به‌خوبی ضبط کرده است. اتفاقا یک دوربین عکاسی نیز در صحنه بوده که همه این تصاویر را عکاسی کرده است و اینها همه شات‌های خوبی بود که اگر در کنار هم قرار می‌گرفت و جلو می‌رفت اصطلاحا فیلم را جلو می‌برد و ما می‌توانستیم اثری از آقامرتضی آوینی ببینیم که این اثر، محوریت اولش خود آقامرتضی است. چون اگر خود آقامرتضی می‌خواست این کار را تدوین کند قطعا خودش را از کار حذف و نهایتا از همان بچه‌های فکه روایت می‌کرد. حالا ما در این کار هم روایت آقامرتضی را در بخش اول کار خود قرار دادیم و بعد در مسیر دوم بچه‌هایی را که روایت‌های والفجر مقدماتی و والفجر۱ را می‌گویند در محوریت کار خود گذاشتیم.
 
علاقه آقامرتضی به سکانس پلان
آقامرتضی به سکانس پلان خیلی اعتقاد داشت و معتقد بود که کار حتی‌الامکان کات نخورد. چون در این سکانس پلان یک انرژی وجود دارد که وقتی شما آن را قطع می‌کنید، وقتی دوباره بخواهد این حس شکل بگیرد و به نقطه اوج خود برسد خیلی طول می‌کشد. در تدوین این کار من خیلی سعی کردم آن چیزی بشود که خود آقامرتضی به آن علاقه داشته است و سعی کردیم کمترین دخل‌وتصرف را در این کار داشته باشیم. یعنی یک ریتم کند برای آن انتخاب کنیم که مخاطب بتواند آن صحنه را ببیند و فرصتی به او بدهیم که بتواند در لانگ‌شات این قاب را تماشا و با موضوع ارتباط برقرار کند.
 
مقدمه‌ای که با حاج‌نادر آغاز می‌شود
در این مجموعه مستند مصطفی سیفی به‌عنوان تصویربردار ما را همراهی کرده است. احمد خلیل‌ابد دوربین دوم ما بود. کارگردانی، تدوین و طراحی صحنه این کار در استودیو انجام شده و طراحی تیتراژ بر عهده خودم بوده است. شروع این کار با قصه‌ای که مرحوم نادر طالب‌زاده در استودیو روایت می‌کند آغاز می‌شود. در قسمت پنجم قتلگاه فکه شروع می‌شود و آنجا مرحوم طالب‌زاده صحبت می‌کنند که اصلا چه اتفاقی افتاد که آقامرتضی سراغ ماجرای فکه می‌رود چون که به‌ظاهر این عملیات تماما شکست بوده و همه بچه‌ها در آنجا از تشنگی شهید شدند و در چرایی این کار گفته می‌شود که آقامرتضی فکه و گودال قتلگاه را برای این کار انتخاب کرده بود.

 چرا «آن»
وقتی شما یک فیلم مستند یا سینمایی تماشا می‌کنید اصطلاحا آن فیلم یک «آن»‌ی دارد که همان لحظه خاص، آن فیلم را بالا برده است. جالب اینجاست مخاطب از آن لحظه‌ای که وارد ماجرای فکه می‌شود، نه‌تنها کارگردان، نه‌تنها فیلمبردار و نه‌تنها عواملی که در آنجا در حال روایتگری هستند، بلکه کل فیلم یک «آن» می‌شود. یعنی ۴۰ دقیقه شما «آن» دارید و این خیلی غریب است.

قتلگاه فکه
فینال این مستند با شهادت آقامرتضی تمام می‌شود و دوربین 2 همه اینها را به تصویر کشیده است. سه سال تولید این کار طول کشید و چهار قسمت اولیه این کار که مربوط به خرمشهر بود ابتدا به آنتن رسید اما من اصرار داشتم که ماجرای فکه پخش نشود مگر این‌که همه قسمت‌ها با همدیگر پخش شود تا نهایتا پخش همه این کار به شبکه مستند و این ایام رسیده است. این‌که چرا آقامرتضی برای تولید این مستند، سقوط خرمشهر و فکه را که هر دو با شکست ما مربوط می‌شده انتخاب کرده شاید برای مخاطبان جالب باشد؛ آقامرتضی معتقد بود اگر شما می‌خواهید بفهمید که انسان به لحاظ روحی چه جایگاه و مقامی پیدا می‌کند در خوشحالی سراغ او نروید و ببینید در زمان شکست چه احوالاتی برای او رقم خورده است. ببینید در این به‌ظاهر شکست‌ها انسان‌ها چه ارتقایی پیدا می‌کنند و چه روحیه‌ای دارند. درواقع بزرگ‌ترین تراژدی دوران دفاع‌مقدس همین قتلگاه فکه در والفجر مقدماتی و والفجر یک بوده است.

مصطفی پورکیانی - روزنامه‌نگار