نسخه Pdf

عشق مشترک

عشق مشترک

من از آن دست آدم‌ها هستم که خیلی چیزها زود برایم خاطره می‌شوند. حالا ممکن است عطری باشد که جایی به مشامم رسیده یا آهنگی باشد که جایی شنیده‌ام.

در مورد ترانه‌ها، احتمالا شما هم با من هم نظرید که خیلی وقت‌ها یک آهنگ، بی‌آن‌که بدانیم چرا، جوری در وجودمان رخنه می‌کند که هربار با شنیدنش مو به تن‌مان سیخ می‌شود و سرما می‌دود زیرپوست‌مان و حالمان دگرگون می‌شود. البته که مطمئنم الان هر کسی از ظن خودش یارمن شده است و یکی یاد ترانه‌های عاشقانه و جاده چالوس برایش زنده شده و دیگری موسیقی‌های غمگین توی ذهنش قطار شده است و آن یکی هم کم مانده با دستش ریتم بگیرد روی میز، ولی من این روزها چندتا موسیقی زیر لب زمزمه می‌کنم که حرف از یک عشق مشترک می‌زنند. یک مفهوم عزیز که خنکی نسیمش برای خیلی‌ها خاطره‌ساز است. از آن دست ترانه‌ها که کافی است موسیقی اولش را بشنویم و هنوز خواننده شروع نکرده هم نوایش بشویم.ترانه‌هایی که از آب و خاک عزیزمان حرف می‌زنند. پر از غرور، پر از افتخار، پر از همه چیزهای قشنگ. مثلا کافی است چشم‌هایمان را ببندیم و محمدنوری برایمان بخواند:«در روح و جان من، می مانی ای وطن/ به زیر پافِتَدان دلی، که بهر تو نلرزد...» یا همراه با بنان بخوانیم:«ای ایران ای مرز پرگهر...» و بعد غرق شویم در خاطره‌هایی خوش که شاید یکی از همین سال‌ها، در ایام دهه فجر برایمان رقم خورده است. حالا من که اهل ادبیات هم هستم، محض ریا هم که شده بد نیست بدانید اشعار کهن و کلاسیک هم می‌خوانم و همین است که علاوه بر آن موسیقی‌ها که عرض شد؛ این رزوها حرف‌های جناب فردوسی هم در گوشم می‌پیچد که: «چو ایران نباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یک تن مباد/ اگر سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم/ دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود.» و این یعنی ته عشق به وطن.

زهرا قربانی - دبیر نوجوانه