نسخه Pdf

دل لرزه‌ها

دل لرزه‌ها

خدا برای هیچ کس نخواهد. مرد و زن و کوچک و بزرگ، مسلمان و غیرمسلمان و اهل هر کشوری هم که باشد.

زلزله از آن چیزهایی است که هیچ‌کس با شنیدن خبرش خوشحال نمی‌شود. صلا انگار کلمه‌اش هم یک بار عجیبی در خودش دارد که تا می‌شنویم؛ ته دلمان می‌لرزد. البته ممکن است ترس این‌که نکند برای خودمان هم اتفاق بیفتد دلیل این دل لرزه‌ها باشد؛ ولی واقعیتش این است که اگر وجدان و عاطفه کسی نمرده باشد، طاقت شنیدن این خبر را برای هیچ انسانی ندارد.اما از برخی که در اتمسفر زلزله قرار داشته‌اند و خدا را شکر جان سالم به‌در برده اند، حرف‌های عجیبی می شود شنید. برای من یک سوال که از تعدادی از آنها به خصوص نوجوان‌هایش پرسیده‌ام این بود که چه چیزی با خودشان از خانه خارج کرده‌اند. جواب‌ها هم متفاوت بود. از موبایل گرفته تا طلا و برادر کوچکتر و... . با خودم فکر می‌کنم وقتی آنچه از پایان دنیا تعریف می‌کنند؛ این اندازه شبیه زلزله است، من قرار است با خودم چه چیزی را ببرم؟ تازه اینها که هنگام زلزله ذهن‌شان اجازه داده وسیله‌ای را با خودشان ببرند، امید به آینده‌ای داشته‌اند که قرار است ادامه زندگی‌شان در همین دنیا باشد. حالا اگر بگویند قرار نیست دنیا ادامه پیدا کند چه؟! اصلا مگر می شود چیزی با خود به آن طرف برد؟ با این فکرهاست که دل لرزه‌هایم تمامی ندارند. نه این‌که بترسم، نه. ولی فکرم درگیر شده است که چیزی برای خودم جمع کرده‌ام که ارزشش را داشته باشد؟

زهرا قربانی - دبیر نوجوانه