نسخه Pdf

پیشنهادهایی برای گل‌شدن خارها

پیشنهادهایی برای گل‌شدن خارها

این عمر لایحتسب ما بدون ذره‌ای رحم و مروت در حال گذر است. چشم روی چشم می‌گذاریم، متوجه می‌شویم باید با این دنیا و تک‌تک خاطرات خوب و بدش خداحافظی کنیم. حالا با یک حساب سرانگشتی درمی‌یابیم این زندگی کوتاه ارزش این‌همه کشش و درگیری را ندارد.

مگر چقدر برایمان وقت مانده که محبت نمی‌کنیم و عشق نمی‌ورزیم؟ چه‌قدر زمان باقیست که فکر و خیال همنوعان ذهن‌مان را درگیر نمی‌کند؟ اگر یادتان باشد همیشه اواخر اسفندماه زمانی بود تا در مدارس و مساجد محل، میز یا دیوار مهربانی برپا کنیم و روز احسان و نیکوکاری را در ذهن خودمان و هم آنها که نیازمندند، به خوشی ثبت کنیم. در فوت و فن این هفته همراه شما هستیم تا به همین مناسبت یاد‌آور شویم همیشه به یاد همدیگر باشیم و احسان و نیکوکاری را هدف همیشگی‌مان قرار دهیم.

همیشگی و کارآمد
اواخر سال وقت خوبی است تا علاوه بر این‌که در خانه تکانی کمکی به مادر می‌کنیم، کمد تکانی هم داشته باشیم. همان‌طور که می‌دانید، می‌توانیم آن لباس‌ها و پوشاکی را که با بلندتر شدن قد و بزرگ‌تر شدن‌ هیکل دیگر به کار نمی‌آید ولی هنوز تمیز و نونوار به قوت خود باقی است به دوستان‌مان در نقاط دیگر شهر یا کشور هدیه کنیم. می‌پرسید چگونه؟ از خانواده و مسجد محل کمک بگیرید. حتما  راه و چاه را نشان‌تان می‌دهند.

گل برای گل
تا الان زیاد پیش آمده که از گلفروشان زحمتکشی که در خیابان‌های شهر می‌بینیم، خرید کرده باشیم. اما این دفعه با خرید دو شاخه گل، یک تیر و دو هدف را زده‌ایم. به این صورت که اولی را به فروشنده‌ گل هدیه می‌کنیم و دومی را برای خانواده یا دوست به ارمغان می‌بریم. گل برای گل و لبخند برای آنها که شدیدا لایقش هستند.

بوی ماه مهر
از الان پول تو جیبی‌هایتان را جمع کنید برای سال بعد. برای آنها که با بوی کاغذ و مداد نو سرخوش می‌شوند اما همیشه نمی‌شود که بشود. برای اول مهر سال بعد اگر یک کودک را هم خوشحال کنیم اثرگزار بوده‌ایم. یک جامدادی، دو سه تا دفتر، چند مداد، پاک‌کن، تراش و تعدادی چسب رنگی برای خوش‌رنگ‌تر شدن دلشان راه دوری نمی‌رود. قول شرف می‌دهم با دیدن لبخند تک‌تک‌شان، اول از همه گل از گل شما را می‌شکفد.

مساعدت
افراد زیادی را می‌شناسیم که آخر سالی خیلی روی کمک ما حساب باز کرده‌اند. آنهایی که به هر دلیلی توانایی جسمی معمول را ندارند. در انجام کارهای روزمره دچار مشکل هستند و الان که به عید نوروز عزیز نزدیک می‌شویم تمیزکردن و تکاندن خانه یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌شان شده است. با پرس و جویی ساده این افراد را شناسایی کنید. دستی به شیشه‌های آشپزخانه و فرش و مبل بکشید و آنها را از شر غبار و آلودگی برهانید. برای آینده‌ خودتان هم عالیست. یک در دنیا صد در آخرت نصیبت. از من به شما نصیحت!

 لبخند بزن هموطن
لازم نیست حتما خرج کنیم! این روزها همه به همین لبخندهای کوچک نیاز داریم. لبخند برای دوستان، خانواده، دبیران و استادان، همکاران، همکلاسی‌ها و حتی انسان‌های کوچه و خیابان. چه آنهایی که در آخرین لحظه به ایستگاه مترو می‌رسند و با شما بحث می‌کنند که چرا برایشان جا خالی نمی‌کنید، چه آنها که برای شما در مترو را نگه می‌دارند تا سوار شوید. ما از دل هیچ کسی خبر نداریم اما می‌دانیم هرکسی یک طوری درگیر است. بیایید به یکدیگر لبخند هدیه کنیم، لبخندهای گاه و بیگاه! لبخندهای دلپذیر و پررنگ و لعاب تا خستگی را از تن بشوید و امید را در قلب تزریق کند. اجازه دهید قفل صدف مرواریدتان به لطف لبخند باز شود نه فریاد!

مامان‌جون، باباجون
دست سرنوشت اجازه نداده تا بسیاری مامان‌جان‌ها و باباجان‌ها در کنار خانواده زندگی کنند. اما آنها هم مثل همه حق دارند لبخند بزنند و شامل حال احسان شوند و به قربان چین‌های کنار چشم‌های‌شان برویم که هرکدام تجربه‌ چند سال زیستن را نشان‌مان می‌دهند. یکی دو کیلو شیرینی کشمشی کم شیرین یا کیک یزدی، از آنها که عزیز و آقاجان‌ها دوستشان دارند تهیه کنیم و آخر سالی کنارشان باشیم. تاکید می‌کنیم کم شیرین باشد تا خدای ناکرده دچار افزایش قند خون نشوند. ما دل‌تکانی می‌کنیم و آنها صاحب چند نوه‌ جدید می‌شوند. شعر بخوانیم و گپ بزنیم و یاد باباجان و مامان‌جان‌های خودمان باشیم. به‌ویژه چونان من که از عزیزان کمی دورتریم.

گرما به جای آتش
می‌سوزد و می‌سوزد و می‌سوزد خیابان، الان که به چهارشنبه سوری نزدیک می‌شویم. چه جای لطف و ایرانی بودن است وقتی به جای ادای درست رسم و آیین نیاکانمان، با آتش بازی‌های غیرمعمول و ترقه‌بازی و شیطنت، چنین شبی را سرشار از اضطراب می‌کنیم. بیایید چند نفری را که می‌شناسیم و حال‌مان با آنها خوب می‌شود کنارمان جمع کنیم، یا نه، اصلا ما به سراغ‌شان برویم و کنارشان جمع شویم! کنار زیرگذرها، نبش چهارراه‌ها و دور میدان اصلی شهر! با یک لیوان چای داغ و پتوی نرم و گرم خانه، ما و آنها با هم گرم می‌شویم و چهارشنبه‌ آخر سال را سور می‌گیریم.

جوان‌های دیروز
هروقت به بن‌بست رسیدم به کتاب‌های قفسه‌ باباجانم پناه بردم. آنجا که روایت زندگی بیشتر رفقای شهید و اسیر و جانبازش نوشته شده است. دروغ چرا، امروز هم مثل همیشه به کتاب‌ها تفال زدم و چاره‌ام را در خواندن زندگی جوان‌های دیروز یافتم. بیشتر کلمات و راه‌ و‌ روش فوت و فن این شماره هم از سخنان کتاب‌های‌شان استنتاج کرده‌ام. از من احسانی برای آنان که بسیار بزرگ بودند و رفتند بر نمی‌آید اما هروقت قصد دارم به خودم لطف کنم و در حق خودم نیکوکار باشم سری به رفقای باباجان و عموی عزیزم می‌زنم که مبادا احساس کنند در این دنیا کسی به یادشان نیست! گل و گلاب فراموش نشود.

طهورا روستا