نسخه Pdf

از این شاخه به اون شاخه

از این شاخه به اون شاخه

اگر بروی سراغ ویکی پدیا و دنبال من بگردی، لابد می‌گوید گیاهی بزرگ و دیرپا هستم و البته یکی از بادوام‌ترین گیاهان که با رشد کردن ساقه یا تنه از برگ‌هایم نگهداری می‌کنم. ولی من خیلی فراتر از این هستم. فقط کافی است داستان چندتا از ما را بخوانی. آن هم به مناسبت‌روز جشن مان، یعنی روز درختکاری.

چرا این‌طوری نگاه می‌کنید؟ مگر تقصیر من بود؟ برای این سفر طولانی که جد بزرگ شما بالاجبار انجام داده، من فقط یک بهانه بودم. خودتان هم می‌دانید که در اصل ماجرا شک است. یعنی ممکن است اصلا پای گندمی چیزی وسط بوده. بعدش هم اسم من روی خودم هست:«شجره ممنوعه». اگر وقتی خدا گفت هرکاری می‌خواهی بکن، هرجا می‌خواهی برو، هرچه می‌خواهی بخور، فقط سراغ من نیا؛ گوش‌شان بدهکار بود، بلیت یکطرفه به دنیای فانی برای آدم و حوا، صادر نمی‌شد. تازه آن وقت‌ها شایعه شده‌بود شیطان وقتی می‌خواسته این بزرگواران را گول بزند، بهشان قول عمرجاودان و تبدیل شدن به فرشته و از این چیزها داده‌است. البته این هم که می‌گویند اجداد شما از بهشت خارج شدند، خودش نکته‌ای است. یعنی شیطان در بهشت وجود داشته و دارد؟ نه. پس شاید آن بهشتی هم که صحبتش را می‌کنیم، با بهشتی که منتظر خوبان عالم است، فرق کند. خلاصه باورکنید یا نه من نقش خاصی در این ماجرا نداشتم. الان هم الکی اصرار نکنید چون هویت خودم را فاش نمی‌کنم. شما فکر کنید یکی از همان گزینه‌های انجیر، انگور، سیب، عناب یا هرچیز دیگر.
 کفش‌هایش را کند و آرام به من نزدیک شد. توی یک دستش عصایی بود و خیره شده‌بود با حالی عجیب. من با او حرف نمی‌زدم. اصلا سابقه نداشت با آدم‌ها وارد گفت‌وگو شوم. این بار هم یک استثنا بود. در حقیقت ندای خدا بود که از طریق من به گوش موسی رسید. آمده‌بود در وادی معرفت. قرار بود حرف‌هایی را بشنود که باری سنگین روی دوشش می‌گذاشت. این وسط یک چیز برایم جالب بود. البته این مطلب در قرآن هم بیان شده. وقتی خدا از موسی درباره این‌که با آن عصای در دستش چه کارهایی انجام می‌دهد، پرسید. موسی گفت:«دام و حیواناتم را با آن جابه‌جا می‌کنم، برگ درختان و میوه‌ها را از درختان می‌چینم و چند کار دیگر هم انجام می‌دهم...» دقت کنید که یک طرف ماجرا پیامبر خداست و طرف دیگر هم خود خدای بزرگ که در آیات قرآن حرف بی‌فایده نیاورده‌است. موسی خیلی دوست داشت با خدا حرف بزند، برای همین به بهانه همکلامی بیشتر، این جمله را گفت که «چند کار دیگر هم با آن انجام می‌دهم...» 

ارادت نوع بشر به ما جالب است. مثلا مردم یک کشور، یکی از ماها را روی پرچم رسمی خودشان قرار می‌دهد. چنانچه لبنانی‌ها سراغ سرو رفته‌اند و کانادایی‌ها سراغ برگ افرا. خب این نوعی احترام به ماست و نشان می‌دهد چقدر برای ما ارزش قائل هستند. خب البته برخی هم هر بلایی بتوانند سرمان می‌آورند. از کندن حروف اول اسم خود و محبوب‌شان گرفته تا بستن طناب به دور دست ما به بهانه تاب خوردن. بعد هم با آب و تاب می‌خوانند: «تاب، تاب، عباسی؛ خدا منو نندازی!» یکی هم نیست بهشان بگوید اتفاقا خدا بندازدت، محکم هم زمین بخوری که دیگر از این کارها با من و دوستان بی‌نوایم نکنی.البته من این را می‌فهمم که بالاخره می‌شود از بدن ما میز و صندلی هم ساخت و مفید بودن ما هم به همین چیزهاست. ولی انصاف نیست برای هر چیز بی خودی بیفتید به جان ما. لااقل به نفس کشیدن خودتان رحم کنید. ما خیرسرمان ریه زمین هستیم.

چندتا جوراب و یکی دو تا لامپ و ریسه و گوی و خلاصه هرچیز زینتی که دم دستش پیدا می‌شد، به من آویزان کرد. بعد دست‌هایش را توی هم گره کرد و از ته دل آرزو کرد. این تصویر برای همه ما کاج‌ها معنی خاصی دارد. خب برای برخی درخت نماد فصل بهار است. مثلا شما که عید به عید یاد من و دوستانم می‌افتید و چند روز مانده به سال نو در گسترش هرچه بیشتر ما در روی زمین تلاش می‌کنید اما آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به ویژه مسیحی‌های‌شان، به من اردات خاصی دارند. درخت سرسبز در فرهنگ‌های مختلف، نماد زندگی جاویدان و حیات پس از مرگ است. این سنت در قرن ۱۶ بین مسیحی‌ها رواج پیدا کرد و مردم ما کاج‌ها را برای مراسم کریسمس به داخل خانه‌های خود بردند. جدیدا چندتا خوشفکر پیدا شده‌اند و برای این‌که هر ساله به بهانه شادی و برآورده شدن آرزوهای مردم و برای این که ما ریشه‌کن نشویم، مدل مصنوعی ما را وارد بازار کرده‌اند. احتمالا به زودی مدل چینی ما هم تولید می‌شود. طبیعتا شما ایرانی‌ها هم که از هر چیزی استقبال می‌کنید ولو این‌که هیچ ربطی به فرهنگتان نداشته‌باشد. پس می‌توانید جشن بی‌ربط کریسمس هم داشته‌باشید. فقط مراقب ما هم باشید بالاغیرتا.

درست است برای برخی درخت‌های خاص در طول تاریخ می‌شود نشانی دقیق داد؛ مخصوصا درخت‌های چندین هزارساله. خب ما هم مثل شما سلبریتی داریم. مثلا «بوآب» یک درخت بزرگ تو خالی و در حقیقت بزرگ‌ترین درخت میان‌تهی جهان است که درست در جنوب دربی (Derby) در غرب استرالیا قرار دارد. یا درخت زندگی در بحرین که یک درخت کهور است و در وسط بیابان رشد می‌کند.اما من جایی هستم که شاید بهتر است به جای این‌که خودم از خودم تعریف کنم، برویم سراغ پرسش و پاسخی که بین پیامبر‌اکرم(ص) و از اصحاب‌شان رخ داد. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) در مورد من یعنی درخت طوبی پرسش شد. حضرت فرمود: «اصلِ این درخت در خانه من است و فرع آن بر اهل بهشت. دقایقی بعد شخص دیگری همین سؤال را پرسید و حضرت فرمود: طوبی در خانه علی(ع) است. حاضران با تعجب علت تفاوت پاسخ را پرسیدند، پیامبر(ص) فرمود: خانه من و علی(ع) در بهشت در یک مکان است.»
ا
​​​​​​​میدوارم وقتی دوباره آدم‌ها به بهشتی که از آن دور شده‌اند برگشتند، قدر نعمت‌های الهی را بهتر بدانند. مثلا همین ما، همین درخت‌های ساده‌ای که شاید در طول روز هزاران مدل‌مان را می‌بینید و توجهی به ما نمی‌کنید. راستی روز ما مبارک! اگر شد شما هم آستین بالا بزنید برای کاشتن یکی مثل ما.

حسین شکیب‌راد