پروپاگاندای آمریکایی در برابر هژمونی ایرانی

گفت‌وگو با فواد ایزدی درباره انتقال قدرت از غرب به شرق

پروپاگاندای آمریکایی در برابر هژمونی ایرانی

 دکتر فواد ایزدی، فارغ‌التحصیل ارتباطات‌جمعی از دانشگاه ایالتی لوییزیانا، هم‌اکنون به‌عنوان یکی از اعضای هیات‌علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران فعالیت دارد.

این کارشناس مسائل بین‌الملل تاکنون سمت‌های اجرایی چون نماینده دفتر هم‌اندیشی اساتید و نخبگان نهاد نمایندگی مقام‌معظم‌رهبری، نماینده هیات‌اجرایی جذب دانشکده مطالعات جهان در گروه مطالعات آمریکا، عضو حقیقی شورای اندیشه‌ورزان شبکه جام‌جم و... را عهده‌دار بوده‌است. از کتب تالیفی او می‌توان به «دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران»، «منبع‌شناسی تروریسم و صلح» و تالیفات مشترکی چون «فقر در ایالات متحده آمریکا»، «بنیاد ملی برای دموکراسی»، «راهکارها و راهبردهای  آمریکا برای امنیت سایبر» و... اشاره کرد. ایزدی در تحلیل تحولات جهانی و تاثیرگرفتن دنیای رسانه از تغییر در ساختار قدرت‌های جهانی و انتقال آن به شبکه‌ها و ائتلاف‌ها در یک جهان چندقطبی سخن می‌گوید و با تشریح اسناد منتشرشده از وزارت‌دفاع انگلیس و نهادهای اطلاعاتی و مراکز آماری آمریکایی از افول قدرت آمریکا برای‌مان گفت و تبعات آن در سیاست‌خارجی اسرائیلی‌ها و کشورهای منطقه. در بخشی دیگر از سخنانش به انتقاد از سبک‌وسیاق تبلیغات رسانه‌ای در کشورمان پرداخت و به ارائه راهکارهایی جهت رسیدن به سبکی بومی و ایرانی ــ اسلامی اشاره داشت. 

اگر رسانه بخواهد در عرصه تحلیل رخدادهای بین‌المللی پیشرو و حادثه‌ساز باشد، در قدم اول باید با بهره‌گیری از دانش تحلیلی پژوهشگران سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، خود را مجهز به افق و دورنمایی از تحولات جهانی کند. در فرصت دست‌داده می‌خواهیم اجمالا تصویری از رخدادهای جهانی برای‌مان داشته باشید.
 دنیا در حال تغییر است و وضعیتی که ما اکنون شاهد آن هستیم شاید کمتر در دهه‌های گذشته تجربه شده‌است. سؤال این است که دنیا در حال حرکت به چه سمتی است؟جایگاه آمریکا چیست؟ کشورهای دیگر چه وضعیتی دارند و وضعیت ما چگونه خواهد بود؟ «نشنال اینتلیجنس کنسل» به‌عنوان یکی از 17نهاد اطلاعاتی آمریکا به‌دنبال یافتن جواب همین سؤال‌هاست. این نهاد کمتر شهرت دارد، به این دلیل که کار ویژه‌ای انجام می‌دهد. این نهاد با صرف بودجه چندصدمیلیونی هر سه‌ چهار سال یک‌بار بعد از انجام یک کار پژوهشی، متنی حدود 167 صفحه تولید می‌کند. در مقدمه آن آمده‌است که مثلا برای تنظیم این متون به 150 کشور مختلف سفر و با 2000 کارشناس صحبت کرده‌ایم. در قسمت ابتدایی یکی از این متون، برآیندی از روندهای جهانی در سال ۲۰۳۰ ارائه داده و اعتراف می‌کند که در آن زمان، آمریکا هیچ نوع قدرت هژمونی ندارد و جایگاهش را از دست می‌دهد. کشور دیگری هم توان پرکردن این جای خالی را نخواهد داشت. 
 در جواب این سؤال که وضعیت جهان چه خواهد شد؟ باید گفت ساختار قدرت تغییر می‌کند و به شبکه‌ها و ائتلاف‌ها در یک جهان چندقطبی منتقل می‌شود. درواقع دنیا در حال چند‌قطبی‌شدن است. البته نه به دلیلی که آمریکایی‌ها می‌گویند. نقل به مضمون می‌کنم که حضرت‌آقا چند سال پیش در مورد پیچ تاریخی و بحث چندقطبی‌شدن دنیا فرمودند: «دفعه قبل که این پیچ تاریخی طی شد، سر جهان اسلام بی‌کلاه ماند. این‌بار نباید چنین اتفاقی حادث شود.» بعد از جنگ جهانی دوم دنیای دوقطبی را داشتیم. پس از آن شوروی فروپاشید و دنیا تک‌قطبی شد. اکنون دوباره در حال چندقطبی‌شدن است. این چند‌قطبی‌شدن در همه جای دنیا تبعاتی خواهد داشت و برای ما هم همین‌طور است اما این‌دفعه جهان اسلام باید مسیری خلاف دفعات قبل را بپیماید. 
دومین متنی که می‌خواهم براساس آن صحبت ‌کنم، متعلق به وزارت‌دفاع انگلیس است. انگلیسی‌ها نیز به‌صورت مرتب متون مشابهی با عنوان «Global Strategic Trends» یعنی چرخش‌های راهبردی جهانی تولید می‌کنند. متن مورد نظر من درباره مولتای‌پولاریتی یا همان چندقطبی صحبت می‌کند و به وجود چهار شاخص در جهان آینده اشاره دارد که یکی از آنها بحث شبکه‌ها یا همان نت‌ورکز است. در دنیای دوقطبی، جمهوری اسلامی با هر دو قطب یعنی آمریکا و شوروی درگیری مشخصی داشت. در دوره تک‌قطبی همچنان حالت درگیری با آمریکا برای ما وجود داشته اما اکنون که دنیا درحال چندقطبی‌شدن است جمهوری اسلامی باید روشن کند که آیا می‌خواهد درگیری با آمریکا را با قطب‌های دیگر نیز داشته باشد یا این‌که قصد دارد روابط خوبی با آنها برقرار نماید. در صحنه بین‌الملل، اتفاق‌های تازه‌ای در حال وقوع است و انتخاب‌های جدیدی وجود دارد. اگر قرار است قرن پانزدهم خورشیدی، قرن شکوفایی تمدن نوین اسلامی باشد و جایگاه جهان اسلام و جمهوری اسلامی دردنیا ارتقا یابد و جهان اسلام به یکی از قطب‌های جدید در عرصه بین‌الملل تبدیل شود این بحث‌ها اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. این مسأله که موضع ما با قطب‌های دیگر جهان چه‌ خواهد بود، بسیار حائز اهمیت است. 
سند سوم، متنی که در ماه فوریه سال ۲۰۲۲ توسط «آفیس آف دایرکت آف نشنال اینتلیجنس» آمریکا تهیه شد. تمام این متن‌ها در ژانویه و فوریه هر سال به سنا ارائه می‌شود. در ابتدای این متن نیز به این نکته اشاره می‌شود که دنیا در حال تغییر و تحول است. به‌دلیل تغییر محاسبات قدرت که در دنیا ایجاد شده، بازیگران نیز در حال بازبینی جایگاه خود هستند و در کشور ما نیز این اتفاق در حال وقوع است. کشورهای مختلف جایگاه و توانمندی‌های خود را در جهانی که به‌شدت به ‌سمت چند  ‌قطبی‌شدن می‌رود، بازبینی می‌کنند. اکنون دنیا در حال اجماع روی این موضوع است. دو سال پیش در کنفرانس امنیتی مونیخ نیز این بحث مطرح شد. سبک مشخصی که این کنفرانس‌ها دارند به این ترتیب که در طول سال روی متنی کار می‌کنند و زمان برگزاری کنفرانس، این متن را ارائه می‌دهند. افرادی که در کنفرانس حضور دارند نیز درباره متن نظر می‌دهند. یعنی برگزار کنندگان کنفرانس کارشان را با یک متن پایه آغاز می‌کنند. دو سال قبل عنوان این کنفرانس و متن پایه آن «وِست لِس نس» بود. کلمه مذکور نه یک کلمه انگلیسی که یک کلمه ابداعی است. حداقل تا دو سال پیش در دیکشنری‌ها این کلمه وجود نداشت. در انگلیسی کلمه ویت لِس نس را داریم که به معنی بی‌وزنی است و وِست لِس نس به معنی بی‌غربی است؛ یعنی در مهم‌ترین کنفرانس امنیتی دنیا که در کشوری غربی و اروپایی چون آلمان برگزار شده، گفته می‌شود که جهان به سمت حالت بی‌غربی می‌رود و مقصود آن همان چندقطبی شدن دنیاست. در بخشی از متن کنفرانس بحث انتقال قدرت به شرق در آن به‌ شدت برجسته است. 

 تحولات اخیر سیاسی جهان، از افول  آمریکا نشات می‌گیرد؟
دقیقا. اشاره به افول آمریکا در فرمایشات حضرت آقا هم زیاد شنیده می‌شود. استادان نیز در این باره کتاب نوشته‌اند. چارلز کوپچین، استاد دانشگاه جورج تاون کتابی دارد با عنوان جهانی که متعلق به هیچ‌کس نیست او هم از این پیچ تاریخی حرف می‌زند. من در داخل آمریکا کارشناسی را نمی‌شناسم که در این حوزه کار کند و معتقد به این موضوع نباشد. یعنی چه جمهوری‌خواه، چه دموکرات و چه افراد بی‌طرف روی این موضوع اجماع دارند. حقیقت این است که اگر نتوانیم قدرت را مدیریت کنیم، از دست خواهد رفت. در آمریکا نهادهایی ایجاد شد که چهار قدرت نظامی، اقتصادی، سیاسی و قدرت نرم که منتج از آن سه قدرت است را مدیریت می‌کرد. با این‌ حال آمریکا در این حوزه‌ها دچار چالش شد، پس به تدریج افول کرد. مهم‌ترین شخصیتی که در طول یکی دو دهه گذشته آمریکا را در حوزه نظامی دچار چالش کرد حاج قاسم سلیمانی بود. آمریکایی‌ها درمنطقه میلیاردها دلار هزینه کردند. به گفته ترامپ خرج‌شان هفت یا هشت تریلیون دلار بوده، اما کاری از پیش نبردند. آمریکا در افغانستان، عراق، لبنان، سوریه وحتی یمن که ضعیف‌ترین کشور بود، کاری از پیش نبرد. حاج قاسم، کلید سرعت گرفتن افول آمریکایی‌ها در منطقه را زد و به همین دلیل مورد غضب آنها قرار گرفت. 

 در ادامه، تبعات افول آمریکا را برای‌مان تحلیل بفرمایید. 

زمانی که جایگاه نظامی کشوری دچار چالش می‌شود، قدرت‌های دیگر به این نتیجه می‌رسند که شاید بتوانند کاری کنند و معادلات جهانی را تغییر دهند. یکی از تحلیل‌های نظامی در مورد دلیل حمله روسیه به اوکراین این است که آمریکا از افغانستان فرار کرد. چالش نظامی آمریکا، در حوزه اقتصاد نیز به این کشور ضربه زد. بدهی آمریکا و کسری بودجه‌‌ای که دارد سالانه یک تا دو تریلیون دلار است. کاهش قدرت آمریکا در حوزه نظامی منجر شده به این که گاهی در منطقه هم حرفش را نخوانند. یکی از دلایلی که نیروی قدس جمهوری اسلامی در منطقه توانمندی پیدا کرد همین ضعف آمریکا بود. از زمان تشکیل دولت عثمانی، ایران در عراق دچار مشکل بود و نمی‌توانست عتبات را مدیریت کند. با فروپاشی عثمانی، فرانسه و انگلیس جایگزین شدند. آنها که افول کردند آمریکایی‌ها جایگزین شدند، اگر ما امروز توانستیم به عراق راه پیدا کنیم به دلیل افول آمریکاست. آمریکا جایگاه خود را در منطقه از دست داد و جمهوری اسلامی با استفاده از این فرصت، خلأ موجود را پر کرد. از این جهت می‌توان گفت که افول در حوزه نظامی، در حوزه اقتصادی هم به آمریکایی‌ها ضربه زد.  چرا  امروز در آمریکا دعوا بین سیاستمدارها زیاد است؟یک زمانی پول زیاد بود، سفره‌ای باز بود و همه از آن استفاده می‌کردند اما امروز پول کم شده و سر تصاحب این منابع دعواست. برای همین شاهد ایجاد انسداد سیاسی هستیم و آقای بایدن در کنگره دموکرات هم نمی‌تواند کاری ازپیش ببرد. 
به طور کل افولی اتفاق افتاد و ما هم از این فرصت استفاده کردیم و ضربه زدیم و افول تسریع شد. یعنی در این موضوع، نوعی حالت چرخش میان حوزه‌های نظامی و اقتصادی و سیاسی وجود دارد و به هم کمک می‌کند. بعضی ازخبرهای مرتبط با این موضوع نیز گاهی رسانه‌ای می‌شود مثلا در سازمان ملل رای می‌گیرند، پنج کشور از آمریکا حمایت می‌کنند و در مقابل 190 کشور رای مخالف می‌دهند. در حالی که دو سه دهه پیش اگرآمریکایی‌ها اراده می‌کردند بسیاری از کارها را در سازمان ملل انجام می‌دادند. این موضوع افول سیاسی آمریکا را نشان می‌دهد. 

 در ادامه این افول، طبیعی ‌است که قدرت نرم هم دستخوش ماهیت شود، در این زمینه هم سندی منتشر شده؟
نظرسنجی‌های متعددی در این زمینه وجود دارد که بعضی از آنها توسط یک مرکز نظرسنجی آمریکایی به نام پیو ارائه می‌شود. در این نظرسنجی‌ها روندهای جهانی نگاه به آمریکا همواره در حال پایین رفتن است. حتی امروز جریان غربگرا در کشور ما هم زیاد مایل به حمایت از آمریکا نیست، معمولا این گروه در جهان با تاخیر مردد می‌شود، اما اکنون تردید حتی به آنها هم رسیده‌است. 

 وضعیت نهادهای قدرت در آمریکا چگونه است؟
 شاخص پنجم قدرت در آمریکا که نهادها هستند نیز دچار چالش شده‌اند. نشانه‌اش ماجرای حمله مردم به کنگره آمریکا که یکی از نهادهای اصلی این کشور است. ازاین جهت بحث افول واقعی است و برای کشوری مثل ما که از کودتای ۲۸ مرداد تا به امروز چوب آمریکا را خورده، این موضوع اهمیت دارد. 

 آیا این افول می‌تواند سرنوشت آمریکا را به سرنوشت شوروی گره بزند؟
 بین افول و فروپاشی تفاوت اساسی وجود دارد. من معتقد نیستم که آمریکا در آستانه فروپاشی و تبدیل شدن به یک کشور معمولی است. در قرن16میلادی پرتغالی‌ها ابرقدرت دنیا بودند. در قرن17اسپانیایی‌ها و در قرن18فرانسوی‌ها؛ در قرن19 انگلیسی‌ها ابرقدرت شدند و پس از افول در قرن بیستم جای خود را به آمریکایی‌ها دادند. اکنون نوبت آمریکا است تا افول کند و روند تاریخ را تکمیل کند. چون زندگی ما در دوران ابرقدرتی آمریکا سپری شده، گاهی درک این موضوع که دنیا درحال تغییراست، سخت می‌شود. 

 البته عنصر تبلیغات هم در حفظ یک قرن هژمونی آمریکا بی‌تاثیر نبوده‌است. 
تبلیغات همواره یکی از ابزارهای آمریکا در حوزه سیاست خارجی است. طبق اسناد منتشرشده، آنها زمانی که درباره ایران کار می‌کنند و ازخود می‌پرسند که باید چه کنند؟ به اولین جوابی که می‌رسند «پروپاگاندا» است. متن دیگری که شما را به آن ارجاع می‌دهم، توسط وزارت خارجه آمریکا منتشر شده و در بالای آن عبارت «یافته‌های رئیس‌جمهور» مشاهده می‌شود. در جلسه ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ نیز نتیجه این شد که باید در مورد انقلاب اسلامی پروپاگاندا و تبلیغات شود تا محاسبات مردم و نخبگان تغییر یابد. از روز اول این موضوع جزو پروژه‌های آمریکا بوده و یکی از مراکزی که باید با آن مقابله کند، رسانه است. در دهه اول انقلاب، کشورهای سوسیالیستی و اروپای شرقی که سبک تبلیغاتی مختص به خود را داشتند به الگوی ما تبدیل شدند، در این حوزه هم کمبودهایی وجود داشت و به‌ نظر می‌رسد افرادی که در صداوسیما و دیگر نهادهای تبلیغاتی ما شروع به کار کردند، متاثر از آن تفکر بودند و همان سبک را اجرا ‌کردند. در واقع ایدئولوژی‌ آنها مارکسیستی بود و به همین دلیل اگر کسی دقت می‌کرد، می‌توانست شباهت تلویزیون ما به تلویزیون‌های اروپای شرقی را ببیند. در دهه دوم انقلاب هم به نظر می‌رسد در زمینه تبلیغ و رسانه، مسیر به همان ترتیب ادامه یافت. یعنی آن تغییر مسیری که ما پس از پشت‌سر گذاشتن دهه اول انقلاب در حوزه اقتصاد داشتیم در امر تبلیغات و رسانه ایجاد نشد. دلیل آن را باید فعالان حوزه رسانه توضیح دهند. ذیل بحث جهاد تبیین، می‌توانیم این مسائل را عمیق‌تر بررسی کنیم. ما به یک سبک بومی برای تبلیغ نیاز داریم. ممکن سبک اروپای شرقی و کشورهای کمونیستی نکات مثبتی داشته باشد اما سبک‌های دیگر را هم باید درنظر داشت. البته گاهی این اتفاق درصداوسیما افتاده اما عرض من بسیار ریشه‌ای‌تر از این موارد است. 
 
برای رسیدن به سبک بومی ایرانی-اسلامی در حوزه تبلیغ، اندیشه رسانه‌ای چه کسانی را توصیه می‌کنید؟
50 سال پیش شهید مطهری سخنانی درمورد تبلیغات مطرح کرد و شاخص‌های تبلیغ را توضیح داد. اگر عرایض من جرقه‌ای در ذهن دوستان‌مان در صداوسیما ایجاد نمود، پیشنهاد می‌کنم سخنرانی‌هایی که ایشان با موضوع عنصر تبلیغ در نهضت حسینی دارد را مطالعه کنید. خواهش من این است که از سخنرانی‌های شهید مطهری و پیشنهادات ایشان درمورد تبلیغات چارت و نمودار تهیه کنید و از نکات مورد نظر ایشان برای طراحی یک سبک بومی در تبلیغات استفاده نمایید. تعاریف و راهکارهایی که ایشان ارائه می‌دهد، می‌تواند کلید پیدایش سبک تبلیغی بومی مورد نیاز ما باشد. برای من که رشته تحصیلی ارتباطات را برگزیدم، سخنرانی‌های 50 سال قبل شهید مطهری یادآور گفته‌های نظریه‌پردازهای غربی علم ارتباطات، مثل آقای گرونیج بود که البته دو دهه بعد از شهید مطهری نظریاتش را ارائه داد. باید به چنین گفته‌هایی بیشتر توجه شود چرا که دعوای اصلی ما از روز اول انقلاب، دعوای تبلیغاتی است و آمریکایی‌ها از دولت کارتر تاکنون در این حوزه تمرکز کرده‌اند. هیچ رسانه‌ای در دنیا نیست که ایدئولوژیک نباشد. اتفاقا آمریکایی‌ها در حوزه رسانه ایدئولوژیک‌ترین آدم‌های دنیا هستند. در حوزه تبلیغات، سیاست و امور نظامی هم این‌گونه هستند؛ در تمام امور قصد دارند مفهومی را منتقل کنند. سؤال این است که این مفهوم چطور باید منتقل شود؟ این امر در سیستم اروپای شرقی و کمونیستی متفاوت است. در آنجا سبک مرسوم بود که می‌گفتند حرف حق این است و رسالت رسانه، دفاع از آن است. یعنی رسانه به جایگاه دفاع از مفهومی تبدیل می‌شد که مدنظر سیستم حکومت است. همان‌طور که ما در جمهوری اسلامی لازم می‌دانیم که از طریق رسانه به ترویج اسلام توجه کنیم. آنها می‌گفتند کار رسانه ما ترویج مارکسیسم است. این یک سبک است که مورد استفاده قرار می‌گیرد. یک وقت دغدغه و توجیه رسانه، حکومت است و یک وقت هم دغدغه مردم مطرح است. در سخنرانی شهید مطهری که ذکر آن رفت، یکی از مطالبی که گفته می‌شود، این است که پیامبران برای مخاطبان خود این نکته را ثابت کرده‌اند که دغدغه آنها را دارند. در حقیقت تبلیغ همان تبلیغ است و خیلی فرق نمی‌کند اما مسأله نوع نگاه مخاطب به مبلغ است. این هم بازجزو همان مباحثی است که شهید مطهری به آن اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که مخاطب چه نگاهی نسبت به مبلغ باید داشته باشد و بالعکس. اکنون از نظر مردم ما این نگاه وجود دارد که رسانه ما به عنوان مبلغ، سیستم حکومتی را توجیه می‌کند. عرض من نظام و کل سیستم حکومتی است و نه فقط دولت. خواهش من این است که به تمام مسائل ریشه‌ای نگاه کنیم. به نظر من در این حوزه هیچ سبک مقدسی وجود ندارد که بخواهیم به آن پایبند باشیم. می‌توان این وظیفه‌ را برعهده عده‌ای گذاشت تا کل سیستم را بررسی کنند و ببینند از ریشه چه کار باید کرد. سبک فعلی نهادینه شده و به مدت 40 سال بدون تغییر مانده‌است. شاید در نهایت این بررسی‌ها به این نتیجه برسیم که80 درصد آن درست بوده‌است. قصد من این نیست که زحمات دوستان فعال در صداوسیما و رسانه‌ها را زیرسؤال ببرم اما به نظرم نیاز است مقداری ریشه‌ای‌تر کار کنیم. همان نکته‌ای که شهیدمطهری به آن اشاره کرد؛ یعنی مخاطب بگوید صداوسیما دغدغه من را دارد. همان کاری که پیامبران موفق به انجام آن شدند. آخرین دستاوردهای علمی حوزه‌ ارتباطات به ما می‌گوید رسانه باید طوری عمل کند که مخاطب احساس کند فرستنده پیام فقط دغدغه کار خودش را ندارد و دغدغه او را هم دارد. 

 در ادامه بحث افول قدرت آمریکا و چند قطبی شدن جهان، یک سؤال باقی ماند و آن وضعیت حال و آینده اسرائیل است. 
اسرائیل و کشورهای عربی متوجه شده‌اند آمریکا کشور رو به افولی است و دیگر از آنها حمایت نخواهدکرد؛ بنابر این اقدام به طراحی سامانه‌ها، قراردادها و ارتباطات جدیدی با یکدیگر کردند. وعده‌هایی که بعد از توافق‌نامه 2020 «ابراهیم» داده می‌شد، دیگر کاملا فراموش شده و شما می‌توانید این موضوع را در مصاحبه مطبوعاتی بعد از زیارت قبر بن گوریون، مشاهده کنید. اتفاق مهم دیگر این است که ما شاهد یک تغییر دموگرافیک در آمریکا هستیم. برآورد اداره سرشماری آمریکا(United States Census Bureau) به عنوان یک نهاد رسمی دولتی، این است که تا سال ۲۰۴۵جمعیت سفیدپوست در آمریکا از اکثریت می‌افتد و اکثریت جمعیت، رنگین‌پوست می‌شود. یکی دیگر از نکات تغییر دنیا همین است. این تغییر دموگرافی در آمریکا تبعاتی خواهدداشت. بخشی از مشکلاتی که آمریکا برای جهان ایجاد می‌کند به عقبه نژادپرستی آنها برمی‌گردد. ممکن است در مجامع حاکمیتی‌شان چند چهره سیاهپوست هم ببینیم اما مردم‌شان به رغم تمام ظاهرسازی‌ها، نژادپرستی حاکم را پذیرفته‌اند، به همین دلیل وقتی ترامپ می‌گوید مرزها را می‌بندم و مهاجرت را محدود می‌کنم، با این که می‌دانند فردی فاسد است، به او رای می‌دهند. اگر ترامپ دوباره هم رئیس‌جمهور آمریکا شود، این روند قابل اصلاح نیست. 
 
بین تبعات تغییر دموگرافی در آمریکا و حمایت از اسرائیل رابطه‌ای تعریف می‌شود؟
زمانی که شما این شرایط را در آمریکا دارید، دفاع از اسرائیل در حزب دموکرات سخت می‌شود. حتی جریان چپ حزب دموکرات معتقد است دولت بایدن نباید به اسرائیل پول هنگفت بدهد. خانم کاملا هریس، معاون رئیس‌جمهورآمریکا با این‌که همسرش یهودی است، در توییت‌ها و بحث‌های خود حتی یک جمله در حمایت از اسرائیل نمی‌گوید. چون خودش رنگین‌پوست است و به دلایل سیاسی و انتخاباتی نمی‌خواهد رابطه‌اش با جریان چپ را دچار چالش کند. آنچه می‌گویم، تحلیل من نیست و به آقای جان مرشایمر(دانشمند علوم سیاسی آمریکایی‌) تعلق دارد. به اعتقاد او حمایت از اسرائیل در حزب دموکرات آمریکا به‌ تدریج کم خواهدشد و این موضوع در آمریکا، به بحث میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات تبدیل می‌شود و بعدها ممکن است برای اسرائیل مشکلاتی ایجاد کند. به این دلیل است که تاکنون حمایت گسترده و همه‌جانبه بود ولی از این پس چنین نیست. همچنان که سازمان عفو بین‌الملل که عقبه انگلیسی دارد و نهادی چپگراست، گزارشی طولانی تهیه کرد و براساس آن حکومت اسرائیل را«آپارتاید» نامید. 
یکی از کارهایی که صداوسیما می‌تواند انجام دهد این است که گزارش این سازمان را مطالعه کند و با تحلیل کارشناسان بگوید که براساس چه داده‌هایی حکومت اسرائیل آپارتاید است. در محیط‌های دانشگاهی ما این ذهنیت برای دانشجو وجود دارد که می‌گویند فلسطینی‌ها خودشان زمین‌های‌شان را به اسرائیل فروختند و حالا طلبکارند. دفاع از آپارتاید مربوط به آفریقای جنوبی بود. تغییر دموگرافیک آمریکا به این سمت می‌رود که رنگین‌پوستان اغلب به دموکرات‌ها گرایش می‌یابند. دفاع از یک حکومت آپارتاید برای جریان دموکرات در آمریکا هزینه خواهدداشت و کار راحتی نخواهدبود. 
نکته دوم بحث دموگرافی در سزمین‌های اشغالی است. شکر خدا جمعیت فلسطینی‌ها خوب است و روز به روز تعدادشان از اسرائیلی‌ها بیشتر می‌شود. البته منظور من مهاجران نیست، افرادی را که در خود فلسطین زندگی می‌کنند، عرض می‌کنم. بر اساس آمار فعلی، جمعیت افرادی که داخل فلسطین حضور دارند، چه سرزمین‌های سال ۱۹۴۸و چه سال ۱۹۶۸ اکنون حدود 100هزار نفر بیشتر از اسرائیل است. 

 تغییرات دموگرافی برای اسرائیلی‌ها هم اتفاق افتاده‌است؟
 بله. در سرزمین‌های اشغالی تعداد فرزندان سکولار  کم است و مذهبی‌ها فرزندان بیشتری دارند. مرشایمر و کارشناسان دموگرافی اسرائیل معتقدند بر اثر تغییرات دموگرافیک اسرائیل، بعد از این، جمعیت تندروی ارتدوکس برنده انتخابات شهرداری می‌شوند و شهرداران اسرائیل از این جمعیت هستند. اکنون در بسیاری از شهرهای اسرائیل سکولارها برنده انتخابات شهرداری هستند اما اگر ارتدوکس‌ها و تندروها قدرت بیشتری بگیرند، تندروی بیشتری هم خواهندکرد و این مسأله سکولارها را خسته و دلزده می‌کند. بیشتر مردم اسرائیل بیش از یک گذرنامه دارند. بنابراین اگر سکولارها کنترل شهرداری‌ها را از دست بدهند و تندروی بیشتری ببینند، ممکن است از اسرائیل خارج شوند. بخشی از این مهاجرت معکوس هم اکنون آغاز شده‌است و ضربه‌ای برای اسرائیل خواهدبود.  با نکاتی که عرض کردم، می‌بینیم اسرائیل با چالش‌های جدی مواجه است و این نمایش‌هایی که برگزار می‌کند، مشکل را حل نخواهدکرد. اگر مسئولان اسرائیلی متوجه موضوع باشند هم عملا نمی‌توانند کاری کنند؛ چون به پیروزی در انتخابات علاقه دارند و اگر بخواهند این قبیل مشکلات را حل کنند، در انتخابات بعدی با مشکل مواجه خواهندشد. از این جهت به‌ نظر من، آینده روشن است. البته نهادهای نظامی ما باید هوشمند باشند اما در درازمدت آن پیش‌بینی 25 ساله محقق می‌شود. امروز افکارعمومی ملت‌های عرب نمی‌پذیرد سران عرب و وزرای خارجه‌شان به زیارت قبر بن گوریون بروند. رهبر معظم انقلاب نیز همواره اشاره داشته‌اند که اگر جهان عرب بیدار شود، داستان اسرائیل تمام است. دنیا در حال تغییر است و در مناطق مختلف دنیا به این تحول و چرخش تاریخی توجه می‌شود؛ اما راهکارهایی که برای مواجه شدن با این تغییر ارائه می‌شود، ریشه‌ای نیست. 

مریم فلاح -
 نویسنده و پژوهشگر