نسخه Pdf

 وسوسه مرد سبزی‌فروش

وسوسه مرد سبزی‌فروش

تا کلاس پنجم درس خواندم و بعد از آن درس را رها کرده، دنبال کار رفتم. بعد از سربازی ازدواج کردم اما زندگی‌ام دوام نیاورد و سه سال بعد جدا شدیم. چند سال بعد دوباره ازدواج کردم درحالی که به تریاک معتاد شده بودم.

بریم سراصل ماجرا، روز قتل یک لحظه وسوسه شیطانی از من قاتل ساخت. قاتلی سنگدل که یکی از پرونده‌های جنایی را در مشهد رقم زد. در محله مغازه سبزی‌فروشی داشتم. یک روز که همسرم و بچه‌ها به مهمانی رفته بودند با دیدن دختربچه افغان، وسوسه آزارشیطانی او به جانم افتاد. انگار شیطانی دروجودم رفته بود و اختیاری از خودم نداشتم. دختربچه را صدا کردم، او هم به سمت مغازه آمد و در را پشت سرش بستم. دچار وحشت شده بود و خواست رهایش کنم اما عقلم آن‌موقع قفل کرده بود. دختربچه را آزار جنسی دادم. آن شب موادمصرف کرده بودم و ندا را مانند یک زن زیبا دیدم. وسوسه به جانم افتاد و او را مورد آزار واذیت قرار دادم. قصد داشتم او را رها کنم اما ندا گفت ماجرا را به مادرش می‌گوید و همین مسأله باعث شد او را به قتل برسانم. باید جنازه او را از مغازه بیرون می‌بردم. به همین خاطر جسد دختربچه را داخل کیسه گونی گذاشتم و در کوچه‌ای خلوت رها کردم؛ زنبیل نان و کفش‌هایش را هم بالای پشت‌بام انداختم. پشیمان شده بودم اما نمی‌دانستم چه کنم، فقط آرزو می‌کردم که زنده شود! بعد از رهاکردن جسد به خانه مادرزنم رفتم، چون همسر و فرزندانم آنجا بودند. فردای آن روز وقتی همراه همسرم به خانه برگشتیم، ماموران دستگیرم کردند. همه‌چیز لو رفته بود. به همین خاطر به قتل اعتراف کردم و پس از محاکمه، حکم اعدام گرفتم. این حکم در دیوان‌عالی کشور تایید شد. با درخواست اولیای دم، حکم قصاص در زندان مشهد اجرا و پرونده زندگی‌ام برای همیشه بسته شد.
ضمیمه قفسه کتاب