نسخه Pdf

رفیق‌کشی برای 300هزار تومان

رفیق‌کشی برای 300هزار تومان

دریکی از شهرهای غربی کشور افسر جنایی بودم. بیشتر قتل‌ها، با انگیزه نزاع یا خانوادگی بود و همین باعت می‌شد خیلی زود قاتل را شناسایی و دستگیر کنیم. یک روز گرم تابستان بعد از کار زیاد و رفتن سر‌دو صحنه فوت مشکوک، ساعت ۱۷ به خانه رسیدم تا کمی از گرمای چله تابستان فرار کرده و ساعتی استراحت کنم. هنوز چشمانم گرم خواب نشده بود که تلفن ویژه قتل زنگ خورد. آن سوی خط مامور کلانتری مرکزی شهر بود.

الو جناب سروان یک قتلی در یکی از خیابان‌های محله رخ داده و پسر نوجوانی با ضربه‌های چاقو کشته شده است.آدرس را گرفتم و سریع لباس پوشیدم و راهی محل قتل شدم. محله شلوغی بود و چند ده متر قبل از افتادن جسد هم آدم‌ها ایستاده بودند ودرباره قتل پچ‌پچ می‌کردند. ماشین را دورتر پارک کردم و از لا‌به‌لای جمعیت جلو رفتم‌. افسر کلانتری مرا که دید، راه را برایم باز کرد.‌جسد پسر نوجوانی کنار درخت افتاده و خون زیادی از او رفته بود. روی جسد را با ملحفه پوشانده بودند. از افسر کلانتری خواستم محل را خلوت‌تر کنند چرا که با آن جمعیت و سر و صدا امکان بررسی صحنه وجود نداشت. تا رسیدن تیم تشخیص هویت و بازپرس جنایی، محل تقریبا خلوت شد.‌پزشک قانونی ملحفه روی جسد را کنار زد و بعد از بررسی اولیه گفت پنج‌ضربه چاقو خورده که ضربه به قلب جانش را گرفته است. نوع ورود چاقو و محل ضربه نشان می‌دهد قاتل احتمالا ناشی بوده و فقط می‌خواسته ضربه بزند. دقایقی بعد خانواده پسر ۱۷ ساله سر رسیدند و شیون‌کنان سکوت محل جنایت را شکستند. هر دقیقه به تعداد اعضای خانواده مقتول افزوده می‌شد و تقریبا کنترل صحنه سخت بود. از بازپرس خواستم اجازه دهد در این شرایط جسد زودتر به پزشکی قانونی برود. در آن شرایط فقط می‌خواستم اتفاق تلخی نیفتد.‌با انتقال جسد، از پدر پسر ۱۷ ساله به نام سینا تحقیق را شروع کردم تا بدانم چه اتفاقی افتاده که اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد. از تحقیق خانواده‌اش چیزی دستم را نگرفت.می‌خواستیم صحنه را ترک کنیم که افسر کلانتری پیشم آمد و گفت جناب سروان یک پسر جوان می‌گوید صحنه جنایت را دیده است. از او خواستم پسر جوان را نزد من بیاورد تا تحقیق کنم. 
پسر ۱۹ساله گفت: من دیدم که سینا را دوستش مرتضی با چاقو زد. آنها با هم چندسالی است که دوست هستند و من دیدم که مرتضی بعد از دعوا با چاقو چند ضربه زد و فرار کرد. 
با شناسایی مرتضی با هماهنگی بازپرس مقابل خانه‌اش رفتیم اما خانواده‌اش مدعی شدند از او خبر ندارند و صبح که از خانه رفته بیرون، نیامده. صحبت‌های خانواده‌اش نشان می‌داد از وقوع قتل بی‌خبر هستند. یکی از همکاران را در نزدیکی خانه‌اش مستقر کردیم تا اگر شبانه آمد دستگیرش کنیم اما هیچ ردی از او به‌دست نیامد.‌یک هفته از قتل پسر۱۷ساله گذشته بود و هیچ ردی از او نداشتیم و انگار پسر۱۶ساله آب شده و به زیر زمین رفته بود. اگر کسی نمی‌دانست مرتضی۱۶ساله است فکر می‌کرد با یک قاتل حرفه‌ای روبه‌رو است. بعد از دو ماه که چند شهر استان را به‌دنبال او رفتیم و ردی به‌دست‌نیاوردیم، قاتل با دوستش تماس گرفت و گفت در تهران است. با ماموران پلیس آگاهی تهران هماهنگ کردم که موضوع را بررسی کنند که همکارم تماس گر‌فت و گفت مخفیگاه مرتضی را در حاشیه شهر تهران شناسایی کرده است. سریع نیابت قضایی گرفتم و با سه همکارم راهی تهران شدیم. صبح روز بعد به پلیس آگاهی تهران رفتیم تا هماهنگی دستگیری قاتل فراری را انجام دهیم. همکارم گفت پسر نوجوان ساعت ۶ عصر به مخفیگاهش می‌رود و تصمیم گرفتیم که شبانه او را در خواب غافلگیر و دستگیر کنیم چون کم‌سن بود و می‌ترسیدیم حین دستگیری به خودش آسیب بزند. دو همکار اداره قتل پلیس تهران همراه ما شدند و ساعت 3 بامداد وارد خانه شدیم و پسر نوجوان را دستگیر کردیم.‌ مرتضی شوکه شده بود و حرف نمی‌زد. یک لیوان آب به او دادم و آرامش کردم.‌صبح کارهای قضایی را انجام دادیم و به سمت شهر محل خدمتم حرکت کردیم. شب ساعت یک رسیدیم و قاتل را تحویل بازداشتگاه دادم. آنچه برایم جالب بود سکوت قاتل بود، حتی یک کلمه هم حرف نزد.صبح کمی دیرتر به اداره رفتم و مرتضی را ازبازداشتگاه آوردند.ازاو خواستم که در مورد جنایت صحبت کند. او این بار با خونسردی شروع به اعتراف کرد و گفت: من و سینا دوستان بسیار صمیمی بودیم تا این‌که سه ماه قبل ۳۰۰ هزار تومان به او قرض دادم و خواستم سر موعد پولم را برگرداند. به او زنگ زدم که وقت دادن پول است و من آن را لازم دارم اما او مهلت یک هفته‌ای خواست که قبول کردم. با گذشت یک هفته زنگ زدم که باز هم دست به‌سرم کرد که عصبانی شدم. روز قبل از جنایت با او در فضای مجازی دعوایم شد که چراپولم را نمی‌دهد،قرار دعوا گذاشتیم و گفتم یا پولم را می‌دهد یا با او درگیر می‌شوم. آن روز در یک کوچه خلوت قرار گذاشتیم. از ندادن پول و فحاشی‌هایی که در مجازی به من کرده بود شاکی بودم. وقتی سر قرار آمد از او خواستم پولم را بدهد که گفت پولت راخوردم ونمی‌دهم و حالا می‌خواهی چکار کنی؟ خونم به جوش آمد و با چاقو همراهم چند ضربه به او زدم که روی زمین افتاد.شبانه فرار کردم وبه تهران آمدم وبعد ازچند روزچرخیدن در شهر و خوابیدن در پارک‌ها یک کار اطراف تهران پیدا کردم که جای خواب داشت و به آنجا رفتم تا دستگیر شدم. دو روز بعد پسر نوجوان را سر صحنه جنایت بردم و صحنه را بازسازی کرد. بعد از تکمیل تحقیقات، مرتضی را تحویل کانون اصلاح و تربیت دادم اما هنوز برایم سؤال است که چرا باید یک نوجوان به خاطر ۳۰۰ هزار تومان مرتکب جنایتی این‌چنینی شود و خود و خانواده‌اش را درگیر کند.
ضمیمه قاب کوچک