بدهی‌های یک کاراکتر سرسخت

بدهی‌های یک کاراکتر سرسخت

جاناتان بنکز 75 ساله از جمله هنرمندان کهنه‌کار دنیای تلویزیون است که نقش سختی را در سریال با سال تماس بگیربازی کرده است. او متولد واشنگتن است و می‌گوید بزرگ‌شدن در این شهر کمک زیادی کرد تا بتواند نقش‌اش را  بهتر بازی کند.

بسیاری از تماشاگران عقیده دارند کاراکتر شما در سریال هم سنگ کاراکتر سال گودمن است.
جدی؟! خیلی خوشحالم کردید. از شنیدنش خوشحال شدم!

کاراکتر شما از آن دست شخصیت‌هایی است که در نگاه اول، شاید تماشاگران نتوانند به‌راحتی آن را هضم کنند.
این‌طور فکر نمی‌کنم. با پیشرفت داستان و ماجراها، او هم راحت‌تر درک می‌شود و می‌توان جنبه‌های متفاوتی از او را روی صفحه تلویزیون دید.
 
بخش حیرت‌انگیز در رابطه با کاراکتر مایک و نوعی که شما آن را بازی می‌کنید، این است که واقعا دوست‌داشتنی است.
این را به‌عنوان یک مزیت در نظر می‌گیرم!
 
چگونه با نقش کنار آمدید؟
بازی در هر نقشی، حال‌و‌هوای خاص خودش را دارد و باید آن فضای لازم را برای نزدیکی با آن پیدا و کشف کنید. اینجا پدربزرگی هستم که باید به صورت همزمان هم در قالب یک مرد خانواده قرار بگیرم و هم مراقب حرفه اصلی‌ام باشم که شاید تناسب چندانی با مرد خانواده بودن نداشته باشد. خودم این شخصیت را خیلی دوست دارم. می‌دانید، جداشدن از کسانی که از دنیای جنایت می‌آیند و تبدیل‌شدن به یک آدم تازه، چیزی است که فضای زیادی برای کار باز می‌کند و راه را برای خلق یک کاراکتر جذاب و ایفای یک نقش خوب فراهم می‌کند.این مسأله که مایک به نوه‌هایش عشق می‌ورزد و آنها زندگی‌اش هستند، کمک زیادی به خلق تغییرات در رفتار و شخصیتش می‌کند. او خودش را به‌خاطر مرگ پسرش مقصر می‌داند و حالا می‌خواهد جبران کند.
 
همین تناقض در کاراکتر مایک است که تماشاچی راکمی گیج می‌کند.این واقعیتی است که همه آدم‌ها تا حد زیادی پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی هستند. اما شما این پیچیدگی را به گونه‌ای جلوی دوربین بازی و خلق می‌کنید که باعث می‌شود تا بیننده شیفته‌تان شود.
خب، فکر کنم قبل از هر‌چیز دلیلش این است که من خودم عاشق این کاراکتر هستم و آن را با عشق بازی کردم. او شخصیتی درهم شکسته است و همین نکته باعث توجه بیشتر بیننده به او می‌شود. تصورش را بکنید که نیمه‌های شب ناگهان از خواب می‌پرید و خودتان را بابت کارهایی که کرده‌اید سرزنش می‌کنید. همین صداقت چیزی است که باعث جلب توجه بیننده شده و او را به سمت این کاراکتر می‌کشاند. مسأله جالب توجه در کاراکتر من و این است که تلاش دارد تا دست به تغییرات در زمینه‌هایی بزند که ظاهرا راهی برای این‌که بتوانی آنها را تغییر بدهی وجود ندارد.

نوع به تصویرکشیدن شخصیت مایک توسط شما به نوعی استوار ومزاحم‌گونه است واین مسأله یک‌جور تعادل با کاراکتر سال که آتشی‌مزاج است به‌وجود می‌آورد. برای خیلی‌ها این پرسش مطرح است که چگونه سر صحنه فیلمبرداری به چنین چیزی رسیدید.
بابی (باب اودنکرک) همیشه چیزی برای ارائه و حرکت به جلو در آستین دارد و همین نکته، کمک می‌کند تا بازی‌ها در جلوی دوربین به‌خوبی انجام شود. حضور او در مقابل من، یک کمک بسیار خوب بود. می‌دانید او قرار است کتابی بنویسد؟ او هر روز یک کار می‌کند که متفاوت از کار روز قبلش است. امروز این کار، فردا آن کار! همیشه خدا کاری دارد که برای آن روز می‌خواهد انجام دهد. این انرژی طبیعتا باعث خلق انرژی متقابل در شما هم می‌شود.
 
وقتی بازی در سریال را شروع کردید، می‌دانستید اتفاقاتی که قرار است برای کاراکتر مایک رخ دهد چه تأثیراتی بر بازی‌تان برای این نقش خواهد گذاشت؟ منظورم این است که کار بازی‌تان را راحت‌تر می‌کرد یا سخت‌تر؟
نوع نزدیک شدنم به نقش این بود که تصور می‌کردم مایک هیچ ایده‌ای درباره این که قرار است چه اتفاقاتی رخ بدهد، ندارد و ذهنش به نوعی صاف و سفید است. شاید راحت‌ترین کار این بود که فکر کنم مایک قرار نیست هیچ کار مهمی انجام دهد. اما من یک نقطه عزیمت داشتم و آن هم این بود که مرگ پسرش می‌تواند تأثیرات بسیار زیادی بر تصمیمات آینده‌اش بگذارد. با مرگ پسر، روح و روان مایک هم می‌رود و او خودش را آدمی گمشده و از‌دست‌رفته احساس می‌کند. فکر کنم مایک این احساس را با خود حمل می‌کند که در پایان داستان، قرار است در گوشه و کنار جایی بمیرد و این نوعی تسکین برای اوست. او زنده مانده است زیرا احساس می‌کند بدهی‌هایی به پسرش دارد که باید آنها را صاف کند. مهم‌ترین بدهی این است که از نوه‌هایش مراقبت کند.
 
کارنامه کاری‌تان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
می‌دانم که هستم، از کجا آمده‌ام، چه کرده‌ام و چه کارهایی قرار است بکنم.