نسخه Pdf

انسان‌تر شدن!

انسان‌تر شدن!

تقی‌خان که شد (امیر‌کبیر)، پسرک آشپزی بود، تشنه‌ دانش و به دور از دید پدر، کنج مکتب خانه می‌نشست و مشق مولا از بر می‌کرد، آرزوی کسب دانش داشت و علاوه بر رسیدن به آرزویش با تاسیس دارالفنون تمام بچه‌ها را هم به آرزوی‌شان رساند.

پدرش شاید مدام در گوشش می‌خواند: تو در آینده یک چیزی می‌شوی پسر! مشابه این جمله را پدرم خیلی گفته است. می‌دانم هنوز یک چیز خاصی نشده‌ام، هنوز بار نیامده‌ام در اجاق سوزان حیات، اما زندگی اکثر ما آدم‌ها مانند هر داستان کلیشه‌ای قابل حدس است. من عاشق پیش‌بینی کردن هستم، مثلا (گل‌محمد)که در پایان رمان (کلیدر) مُرد، تعجب نکردم. الیزابت در رمان(غرور و تعصب) که در آخر عاشق آقای مغرور رمان می‌شود، کاملا پتانسیل آن را داشت که شور زندگی را در وجود آقای دارسی پیدا کند. حال که نگاهی گذرا به موقعیتم می‌اندازم، ۱۰ سال دیگر واقعا شاید یک چیز خاصی شدم. یک چیزی که پدرم بگوید: دیدی گفتم؟ آینده، یک معلم نویسنده‌ام. شاید در این میان یکی بفهمد چقدر سودای قلم در جانم می‌پرورانم، چقدر دلم می‌‌خواهد بخوانم و خوانده شوم. ۱۰ سال دیگر می‌آیم همین‌جا می‌نشینم روی این نیمکت‌های سرد دانشگاه فرهنگیان، این بار اما نه به عنوان دانشجو، شاید به عنوان استاد! ۱۰سال دیگر جشن امضای چندمین کتابم را برگزار می‌کنم و در همین روزنامه‌ جام‌جم که به عنوان یک جوان ناچیز می‌نویسم اسمم را با عنوان کتابم می‌بینم. همه‌ ما پتانسیل (یک چیزی شدن) را داریم.
مهم می‌دانی چیست؟ مهم انسان شدن و انسان ماندن است. قبل از هرچیزی تلاش می‌کنم ۱۰ سال دیگر (انسان‌تر) شوم.
 
مطهره شفقتی - مشهد