منِ پیشبینی نشده!
همواره پیشنهاد میشود که برای آینده خود برنامهریزی کنیم و بدانیم که به چه سمت و سویی میخواهیم قدم برداریم.
ما نیز از هیچکاری دریغ نمیکنیم و از تمام ابعاد زندگیمان برای آینده برنامه میچینیم. به طوری که دقیقا خبر داریم یکسال و 10 روز دیگر کجا و به چه کاری مشغول هستیم.اما در همین میان، کافیاست، یک قدم کج برداشته شود، یا یک اقدام در یک زمانی متفاوتتر از زمان مقرر انجام میشود، خیال میکنیم تمام برنامهریزیمان بیهوده بوده است.
آنگاه شاید خود را منِ پیشبینی نشده! بخوانیم.
ما تصورمان از برنامهریزی، طبقهبندی کردن تکتک دقایق است؛ بدون هیچ قدم کمتر یا بیشتر!
اما شاید ندانیم که برنامهریزی برای 10 یا ۱۵ سال آینده، دانستن کلیات است.
اینکه در نظر داشته باشیم که در آینده این دستاوردها را باید تیک بزنیم و تلاشمان بر این باشد که آنها را بهدست آوریم.
در این راهی که مقصد برایمان معین است و مسیر پیشرو به طور نسبی مشخص است، اگر یک جا قدمی را به طور متفاوت برداریم، هراسی نسبت به دور شدن از مسیر نیست. این دانستن مسیر پیشرو به طور نسبی به آن میماند که در بیابانی تهی از جمعیت و چراغ و روشنایی، تنها با وجود یک فانوس در دست، مسیر برایمان تا ۵۰ قدمیمان روشن است و به محض هر قدم بعدی، ۵۰ قدم بعدی معین میشود.با این روند، شاید هراسی از متفاوت قدم برداشتنها نباشد.چرا که ممکن است یک قدمی که از نظرمان ناآشنا و غریبه است، در نهایت منجر به سریعتر رسیدن به هدف و همانند یک گام سرنوشتساز باشد. یا به کل مسیر و مقصدی جدید را به رویمان باز کند و ما را به آنچه که برایمان بهتر است، هدایت کند.پس به گمانم نباید از فرصتها یا همان اقدام ناهماهنگ ترسید. شاید آنها همان گامهایی هستند که ۱۰ یا ۱۵ سال آینده، به عنوان نقطه عطفمان یادشود.
سارا یزدانی - خمینیشهر اصفهان
آنگاه شاید خود را منِ پیشبینی نشده! بخوانیم.
ما تصورمان از برنامهریزی، طبقهبندی کردن تکتک دقایق است؛ بدون هیچ قدم کمتر یا بیشتر!
اما شاید ندانیم که برنامهریزی برای 10 یا ۱۵ سال آینده، دانستن کلیات است.
اینکه در نظر داشته باشیم که در آینده این دستاوردها را باید تیک بزنیم و تلاشمان بر این باشد که آنها را بهدست آوریم.
در این راهی که مقصد برایمان معین است و مسیر پیشرو به طور نسبی مشخص است، اگر یک جا قدمی را به طور متفاوت برداریم، هراسی نسبت به دور شدن از مسیر نیست. این دانستن مسیر پیشرو به طور نسبی به آن میماند که در بیابانی تهی از جمعیت و چراغ و روشنایی، تنها با وجود یک فانوس در دست، مسیر برایمان تا ۵۰ قدمیمان روشن است و به محض هر قدم بعدی، ۵۰ قدم بعدی معین میشود.با این روند، شاید هراسی از متفاوت قدم برداشتنها نباشد.چرا که ممکن است یک قدمی که از نظرمان ناآشنا و غریبه است، در نهایت منجر به سریعتر رسیدن به هدف و همانند یک گام سرنوشتساز باشد. یا به کل مسیر و مقصدی جدید را به رویمان باز کند و ما را به آنچه که برایمان بهتر است، هدایت کند.پس به گمانم نباید از فرصتها یا همان اقدام ناهماهنگ ترسید. شاید آنها همان گامهایی هستند که ۱۰ یا ۱۵ سال آینده، به عنوان نقطه عطفمان یادشود.
سارا یزدانی - خمینیشهر اصفهان