ماجرای عبرت‌آموز  3 پسر و یک پدر

ماجرای عبرت‌آموز 3 پسر و یک پدر

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 در ایالت کالیفرنیا تاجری که املاک و اموال بسیار داشت و صاحب تعدادی شرکت واردات و صادرات و صرافی و پاساژ بود، روزی در ناحیه قفسه سینه و گردن خود احساس درد و متعاقب آن احساس تهوع کرد. وی نخست تصور کرد دچار درد معده شده است، اما وقتی درد به ناحیه فک پایین وی رسید، دانست در آستانه سکته قلبی است. وی بلافاصله سه پسرش را نزد خود خواند و گفت: پسران من، هنگام مرگ من فرا رسیده است. به شما وصیت می‌کنم در هنگام خاکسپاری من مقداری پول روی تابوت من بگذارید. پسران گفتند: وا! چرا؟ مرد تاجر گفت: نپرسید. اما بدانید این لحظه در سرنوشت شما نقش مهمی خواهد داشت. وی پس از رفتن پسران، وکیل خود را فرا خواند و گفت: من در طول حیات نفهمیدم از میان این سه پسر کدامیک شایستگی آن را دارد که وارث دارایی‌های من شود. اما اکنون که در حال مرگ هستم فکری کرده‌ام. به پسرانم وصیت کردم هنگام خاکسپاری مقداری پول روی تابوت من بگذارند. تو در آن لحظه مراقب آنان باش و کسی را که جنم بیشتری از خود نشان داد، به‌عنوان وارث املاک و دارایی‌های من انتخاب کن. ساعتی بعد تاجر دارفانی را وداع کرد و پسران وی همراه سایر بستگان و آشنایان آماده مراسم خاکسپاری شدند. در لحظه خاکسپاری، پسر اول جلو رفت و مبلغ ده‌هزار دلار روی تابوت متوفی گذاشت. پس از او پسر دوم جلو رفت و مبلغ 20‌هزار دلار روی تابوت متوفی گذاشت. پس از او پسر سوم جلو رفت و پول‌ها را از روی تابوت برداشت و یک چک به مبلغ صدهزار دلار روی تابوت متوفی گذاشت. وکیل متوفی چون چنین دید، نزد پسر سوم رفت و گفت: چرا همچین کردی؟ پسر سوم گفت: 70 من، 30 تو، صدایش را در نیاور. وکیل گفت: من درباره علت این کار سوال کردم. پسر سوم گفت:‌ها، علت. اولا بر اساس پروتکل‌های بهداشتی استفاده از اسکناس در این شرایط جالب نیست. ثانیا همراه داشتن این مقدار پول نقد به صلاح مرحوم پدر نیست. اما ایشان می‌توانند هرگاه نیاز شد چک را وصول کنند. به ‌این‌ترتیب وکیل متوفی فهمید آن پسری که به اندازه پدر و بیش از او جلب و ناکس و پدرسوخته است، همین پسر سوم است و طبق وصیت متوفی او را وارث دارایی‌های مرد تاجر کرد و کف دست دو پسر دیگر تف هم نینداخت.