شعرا را مسخره خواهند کرد

22 آبان سالروز درگذشت مهرداد بهار است

شعرا را مسخره خواهند کرد



مهرداد بهار پنجمین فرزند ملک‌الشعرای بهار بود. او پس از دریافت مدرک دکتری از دانشگاه تهران، به علت جلوگیری ساواک نتوانست در دانشگاه استخدام شود و به ناچار به استخدام بانک مرکزی درآمد. بعد از مدتی به‌صورت حق التدریسی به آموزش در دانشگاه تهران پرداخت و چندی بعد هم در رشته اساطیر ایران باستان دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. بهار خاطرات جالب توجهی از پدرش دارد که یکی از آنها را در ادامه با هم می‌خوانیم:
پدرم غالب اوقات که به خانه می‌آمد، می‌نشست و با ما صحبت‌های علمی و ادبی و تاریخی می‌داشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد و همان صحبت‌های او بر مدارج معلومات مادرم و من می‌افزود. خیلی از نوادر و حکایات عرب و شعرهای فارسی و عربی است که من از طفولیت در بین صحبت پدرم شنیده و هنوز فراموش نکرده‌ام. از روزی که ترجمه نوشته‌های ادیب معروف فرانسه «الکساندر دوما» در ایران منتشر شد، پدرم آنها را به دست آورده و شبها شروع می‌کرد به بلند خواندن.
وقتی هم خسته می‌شد به مادرم می‌داد و او هم قدری می‌خواند. بعد از شام خوردن باز هم می‌خواندند و می‌خوابیدند. من تمام حکایات «کنت مونت کریستو» و «سه تفنگدار» را از آن اوقات محفوظ دارم و سایر رمان‌ها از قبیل لویی چهاردهم و کتاب «شیطانه» که به نام «بوسه عذرا» تازه چاپ شده آن زمان و خطی ِ آنها را پدرم پیدا کرده برای ما می‌خواند و همان رمان‌ها بر عوالم اخلاقی ما دخالت‌های مفید کرد که اکنون نیز اثرات آن را من می‌بینم.
پدرم یک وقت به خیال تحصیل زبان فرانسه افتاد و مقصودش تجدید ادبیات ایرانی بود و می‌خواست از نقشه ادبیات فرانسه دستور بگیرد ولی تحصیلاتش تمام نشد و ناقص ماند زیرا معلمی که او را درس می‌داد رفت و در مشهدِ آن زمان معلم فرانسه یافت نمی‌ شد.
 در این اواخر خیلی افسوس می‌خورد از این‌که نتوانسته است زبان فرانسه تحصیل کند‌. پدرم، تاریخ شورش فرانسه و انگلیس را مختصرا گاه‌گاهی برای ما نقل می‌کرد و ترتیب مشروطیت و جمهوریت دول اروپا را هم بر آن اضافه می‌نمود ولی از خود، رأیی نمی‌داد. می‌ترسید؟ شاید می‌ترسید، ... سخن از مشروطیت ایران یا نکوهش از وضع استبدادی نمی‌کرد، فقط گاه گاهی به من می‌گفت:«من نمی‌خواهم تو شاعر شده جای مرا احراز کنی، زیرا می‌دانم که وضع مملکت ایران تغییر کرده و مواجب به کسی نخواهند داد و شعرا را مسخره خواهند کرد و تو از این شعرایی که به گدایی گذران می‌کنند برتر خواهی شد. برو عقب کاسبی که در آن روزگار، محتاج دوست نشوی.»