راه دراز انقلاب
امید مهدینژاد
تماشاگر
بعضیها همیشه آنطرف خط هستند. فرقی هم نمیکند خط چه جور خطی باشد. این بعضیها همیشه دامنشان را بالا میگیرند تا تر نشوند. این بعضیها، وقتی همه توی خیابانند و میزنند و میخورند و کشته میشوند، در پیادهرو منتظر میایستند تا ببینند عاقبت ماجرا چه میشود. اگر اوضاع اینوری شد، اینوری میشوند و اگر آنوری شد، آنوری. اما بالاخره روزی میرسد آنها که در خیابان هستند از دست پیادهروییها عاصی میشوند و نظرشان را درباره آنها به زبان میآورند. درست مثل مردان مرد انقلابی که از خیابان به آنها که از پیادهرو ماوقع را تماشا میکردند، میگفتند: «تماشاگر برو چادر به سر کن».
لباس گرم بپوشید
زمستان57 زمستان سختی بود، سرد و پرسوز. اما سوز سرما نمیتوانست آتش خشم مردم را از تک و تا بیندازد. البته چیزی که تحمل سرما را سخت میکرد، بینفتی هم بود. کارکنان صنعت نفت برای قطع شریان حیاتی رژیم دست از کار کشیدند و اعتصاب کردند. تعطیلی موقت صنعت نفت، برخی از مردم را نگران کرده بود. با اینکه چندی بعد مهندس بازرگان از طرف امامخمینی مأموریت یافت به وضعیت تولید نفت رسیدگی کند و کارکنان شرکت نفت هم حاضر شدند به اندازه تولید نفت برای داخل کشور به سر کار برگردند، صفهای طویل مردم که با پیتهای نفت در خیابانها و جلوی نفتفروشیها تشکیل شده بود، طولانیتر و طولانیتر میشد.
جوانان انقلابی وقتی به این صفهای طولانی برمیخوردند این شعار را سر میدادند:
«توی صف ایستادن حالا دیگه حرام است / لباس گرم بپوشید که کار شاه تمام است»
به کوری چشم شاه
مغازهها یکی در میان تعطیل، خیابانها شلوغ و پلوغ و به هم ریخته، مدرسهها تعطیل و...
دانشآموزها باید بچههای خوبی باشند و هرروز صبح یا بعد از ظهر بروند مدرسه و پشت نیمکتها بنشینند و خوب درس بخوانند تا در امتحانات قبول شوند و پسفردا آیندهسازان خوبی برای کشور باشند. بچههای سال57 اما خیلی زودتر بزرگ شده بودند. بچههای 57 فهمیده بودند آینده چندان روشنی در انتظار آیندهسازان فردا نیست. بچههای57 دیگر بچه نبودند که سرشان را پایین بیندازند و درس بخوانند تا آخر سال قبول شوند. آن بچهها میخواستند در امتحان بزرگتری قبول شوند، حتی به قیمت رفوزه شدن در امتحانات مدرسه.
«به کوری چشم شاه / امسال رفوزه میشیم»
آتیش نزن
آتش خشم مردم خشمگین، در عرض یکی دو هفته دامن بسیاری از بانکها و مشروبفروشیها و کابارهها و دفاتر و ادارات دولتی را گرفت. اما خیلی زود معلوم شد اولین کسی که از این آتشسوزیها سود میبرد دستگاه اطلاعاتی و تبلیغاتی رژیم است. امام خمینی نیز در یکی از مصاحبهها مخالفت تلویحیاش را با آتش زدن شهر به مردم رساند. از آن پس این خود مردم بودند که خشمها را مهار میکردند:
«برادر هموطن / کشورو آتیش نزن»
بدون شرح:
«ارتش اینجا تهران است / دشمن نیاوران است»
«ارتش برادر ماست / پس خاک بر سر ماست / ارتش برادر نمیشه / شاه آدم نمیشه»
«برادر ارتشی / اسلحهتو میفروشی؟ / میخوام برم شاهکشی»
«حق با خمینیست / شاه سگ کیست»
«ملت نخواب، ملت نخواب / راهش درازه انقلاب»
تیتر خبرها