غم بزرگ، کار بزرگ

مروری بر عملکرد تیم فوتبال شهرداری بم در لیگ‌برتر فوتبال زنان

غم بزرگ، کار بزرگ

این روزها کرونا سایه‌اش به قدری بر زندگی و فوتبال ما سنگینی کرده است که شاید یادآوری خروج دوباره تیم‌ملی فوتبال زنان ایران از رنکینگ فیفا، میان غم‌های بزرگ و گرفتاری‌ها مهم به نظر نرسد. اما وقتی خاطرات و فراز و نشیب‌های زندگی را مرور می‌کنیم از امید آدمی در این دنیای وانفسا شگفت‌زده می‌شویم. خاطرات آن سال را که «مرد‌گانش عاشق‌‌ترینِ زند‌گان بودند» یادتان هست؟ ١٣٨٢، سال زلزله. کدام یک از ما یادمان هست که میان آن رفتگان بی‌بازگشت، در آوارهای بم، شهر قنات و خشت و درختان خرما، یک تیم فوتبال دختران هم به خواب ابدی رفت؟ سخت است یک‌باره چشم باز کنی و ببینی شاگردانی که سال‌ها در مستطیل سبز با آنها دویده‌ای تا به آرزوهای دخترانه‌‌شان در فوتبال مردانه ایران برسند، در یک جمعه سرد دی ماه، زیر خروارها آوار مدفون شدند. مسیر مربیگری برای مرضیه جعفری همین‌قدر ناهمواری‌ و دشواری داشت. پس از وقوع زلزله بم، زمانی که بسیاری در شوک عاطفی و سوگ عزیزان‌شان مانده بودند و می‌خواستند دنیا را نگه دارند تا پیاده شوند، او هم یکی از همان معدود افرادی شد که غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کرد. می‌گوید: «با آن زلزله، زندگی در بم زیر و رو شد. بازیکنانم جان خود را از دست دادند. روزهای سخت و غیر‌قابل وصفی بود. روزهایی که انگار اندوه پایان نداشت... بعد از گذشت یک سال تصمیم گرفتم به احترام خاطره عزیزانی که از دست دادیم و تلاش‌های‌شان در فوتبال، کار را دوباره شروع کنم. انرژی‌ام را جمع کردم و سراغ دخترانی رفتم که با شرایط پیچیده روحی توانی برای باز ایستادن نداشتند. ما باید از سوگ گذر می‌کردیم. باید از بار روانی منفی آن فاجعه به تدریج کاسته می‌شد و چه ابزاری بهتر از ورزش؟ کم‌کم بازیکنان دور هم جمع شدند و تیم جدید تشکیل شد. غم را با در کنار هم بودن و نشاط فوتبال کم کردیم اما یاد آنها که از میان‌مان رفتند تا همیشه با ما خواهد بود.» بله! همان‌طور که مولانا می‌فرماید: «کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست» ... و حالا در خبرها می‌خوانیم که دختران دیگری از بم، خودشان را جمع و جور کرده‌اند و پس از هفت قهرمانی این فصل هم با یک پیروزی پرگل به صدر جدول هفته نهم لیگ‌برتر فوتبال زنان در گروه خود رسیده‌اند و باید تا سه‌شنبه ٢١ بهمن صبر کنند که در صورت برد یا تساوی با ذوب‌آهن اصفهان، به دور بعدی رقابت‌ها صعود کنند. اینها در‌واقع نمونه‌ای از دختران امیدوار فوتبال ایران‌اند و در لیگی توپ می‌زنند که تیم‌ملی آن از رنکینگ فیفا حذف شده است. در طول ١٢ سال برگزاری لیگ‌برتر فوتبال زنان ایران، از نقش مرضیه جعفری و شاگردانش با کارنامه‌ای پربار نمی‌توان بدون تأمل گذشت. در پایان هفته نهم رقابت‌های لیگ کوثر او به پرسش‌های جام‌جم پاسخ می‌دهد.


 در لیگ کرونایی امسال و با تغییراتی مثل جدا شدن زهرا قنبری از تیم‌تان، شهرداری‌بم را در این ٩ هفته چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما امسال در حالی شروع کردیم که بازیکنان به دلیل محدودیت‌های کرونا حدود هشت ماه تمرین نداشتند. البته چاره‌ای هم نبود. اولویت، سلامتی دخترانم بود و هنوز هم هست. حدود ده روز پیش از مسابقات، تمرینات تیمی را از سر گرفتیم. ما در مجموع جوانان و بزرگسالان ١٢ بازیکن بومی داریم و نقل‌و‌انتقالاتی هم داشتیم. بله، زهرا قنبری که بازیکن با‌کیفیت و تأثیرگذاری است از تیم‌مان جدا شد اما یکی از خاصیت‌های لیگ همین آمدن‌ و رفتن‌هاست و هر کدام از بازیکنان اهمیت و اثربخشی خاص خود را دارند. واقعا از دخترانم تشکر می‌کنم که با وجود کرونا و تغییرات، انسجام لازم را به دست آورده‌ و با هماهنگی، عملکردشان روز به روز بهتر شده است.
 سطح فنی بازی‌ها چه تفاوتی با سال‌های قبل دارد؟
ما موافق برگزاری لیگ به‌صورت گروهی و پلی‌آف نبودیم، با این شیوه قهرمان واقعی مشخص نمی‌شود ولی به دلیل شرایط کرونایی چاره‌ای نداشتیم. همین حالا هم با برگزاری رقابت‌ها ریسک بزرگی را پذیرفته‌ایم. پروتکل‌های بهداشتی باید کاملا رعایت شود، سلامتی بازیکنان همیشه یک اولویت است.
 حمایت شهرداری بم از تیم چطور است؟
‌باشگاه در حد توانش کمک می‌کند اما به هر حال ما هم مشکلات اسپانسرینگ داریم. البته اخیرا حمایت فرمانداری را هم جلب کرده‌ایم.
 مرضیه جعفری را به‌عنوان یکی بانوان موفق‌ در فوتبال می‌شناسیم. مربیگری چطور و از کجا برای شما آغاز شد؟
من در یک خانواده ورزشی متولد شدم. از سال ٧٧ هم به عنوان بازیکن فوتسال و مربی‌ کارم را در زادگاهم، شروع کردم. اما پیش از اینها، فوتبال یکی از تفریحات ما در اوقات فراغت بود. پدرم مربی فوتبال بم و برادرم بازیکن بودند. از نوجوانی همراه پدرم کنار زمین حضور داشتم. مدیریت پدرم خیلی خوب بود. به نظرم این مدیریت و ژن مربیگری را از او دارم. حتی این ویژگی را در دخترم هم می‌بینم. من همیشه هم مورد حمایت خانواده بودم. بعد از ازدواج هم همسرم به جمع حامیانم در خانواده پیوست. من خیلی برای مربیگری و تیم‌ تلاش می‌کردم. تا سال ٨٢ و زلزله بم که هر چه ساخته بودیم یک شبه از دست رفت. فقط کسانی که در زندگی شکست‌های بزرگی را تجربه کرده‌اند و دوباره ایستاده‌اند، شاید بدانند  بر ما چه گذشت.