مروری متفاوت بر قصه‌های پدری

پدر در ادبیات داستانی به شکل‌های مختلف بازتاب داشته و تصاویر متفاوتی از این نقش را در داستان‌ها شاهد بوده‌ایم

مروری متفاوت بر قصه‌های پدری

یک مرتبه جایی جمله‌ای خواندم که در ذهنم ماند، «مادر مثل مداد تمام می‌شود و متوجه تمام شدنش می‌شوی ولی پدر مثل خودکار همیشه هست ولی ناگهان دیگر نمی‌نویسد» البته این جمله نقل به مضمون آن چیزی بود که خوانده بودم ولی منظور این بود که پدرها حضورشان طوری است که کسی خیلی متوجه تمام شدن و ذره‌ذره رفتنش نمی‌شود و وقتی به خودمان می‌آییم که دیگر نیستند. اصلا نوشتن از پدرها خیلی کار سختی است. همین حالا هم برای جفت و جور کردن این یادداشت باید دست به دامن کلمات شد تا بتوان آن‌طور که حقیقت امر است نوشت و به قول معروف «حق مطلب را ادا کرد». بابا! کلمه غریبی است. از اولین کلماتی است که بچه یاد می‌گیرد و در طول زندگی‌اش میلیون‌ها بار تکرار می‌کند ولی حتی وقتی خودش پدر شود هم به کنه آن نمی‌رسد و متوجه نمی‌شود که پدر چیست؟ قرار نیست برای پدرها مرثیه‌سرایی کنم فقط خواستم یادآوری کنم بابا را نه کسی متوجه می‌شود و نه کسی می‌تواند به‌درستی آنچه متوجه شده را توصیف کند. به بهانه روز میلاد حضرت امیرالمومنین علی(ع) که در تقویم به روز پدر نیز شناخته می‌شود، می‌خواهیم با هم از کتاب‌هایی حرف بزنیم که درباره پدر یا با محوریت پدر نوشته شده است. کتاب‌هایی که در آنها پدر حضور دارد و فقط شخصیتی نیست که امر و نهی می‌کند یا مخالف رفتار بچه‌هاست، بلکه نویسنده مقداری فراتر رفته و تصویری از پدر را برابر دید مخاطبش ساخته است. در مرور آثار آنچه به دست آمد حاوی نکته جالب بود که در ادبیات هم پدر درست فهم نشده و اغلب همان اختلاف‌های پدر و پسری دستمایه روایت بوده است. اختلاف‌هایی که امروز آن را نتیجه اختلاف میان نسل‌ها می‌دانند و اصلی‌ترین محل ظهورش نیز میان پدر و پسر است. هرچند بعید نیست آثاری باشد که در آن از تنهایی پدر حرف زده یا از رنج او سخن گفته باشند ولی آن‌قدر کم هستند که به چشم نیامده‌اند. به‌عبارتی باید گفت اهل قلم هم به‌درستی پدر را نشناخته و نتوانسته‌اند او را به تصویر بکشند. این در حالی است که مادر سهم بیشتری در آثار دارد و به‌خاطر وابستگی‌های عاطفی افراد به مادرانشان تصویر بهتر و شفاف‌تری از او در داستان‌ها دیده می‌شود. البته این نکته را باید تذکر داد که آنچه گفته می‌شود مبتنی بر مشاهدات است و احتمال دارد آثاری از چشم نگارنده دور مانده باشد که در آنها تصویری شکوهمند از پدر و جایگاهش به نمایش درآمده باشد. به هر صورت آنچه ما از پدر در ادبیات داستانی به‌خصوص در میان فارسی‌زبانان و نویسنده‌های ایرانی می‌بینیم، تصویری سیاه و سفید و حتی مخدوش است و کمتر به وجوه دیگر شخصیت پدر اشاره دارد. آنچه در ادامه قرار است بخوانید در نوع خود آثار متفاوتی محسوب می‌شوند، زیرا نویسنده‌های مختلفی با سلایق گوناگون از روسیه و ترکیه تا افغانستان و ایران در میان آنها قرار دارد و به چشم می‌آید.

پدر معنوی
«بابا لنگ دراز» عنوان موفق‌ترین اثر جین وبستر است. اثری که در ابتدا به‌صورت پاورقی در نشریه‌ای منتشر می‌شد تا این‌که در سال  1912 به‌صورت کتابی مستقل منتشر شد. این اثر که یکی از آثار ماندگار در قالب نامه‌نگاری است از زبان دختری (جودی آبوت) در نامه‌هایی به یک مرد خیر بازگو می‌شود و جهان او و اتفاقات را بازتاب می‌دهد. او این مرد را ندیده و با عنوان بابا لنگ‌دراز از او یاد می‌کند.
این رمان در زمان خودش توانست تاثیر بسیاری بر وضعیت نگهداری ایتام در این کشور بگذارد و توجه بسیاری را به این مقوله جلب کرد. فیلم‌ها و انیمه‌هایی که از روی این اثر اقتباس شده به قدری معروفند که گاهی از متن اصلی بیشتر دیده شده‌اند، با این حال ما در این کتاب با شخصیت یک پدرخوانده روبه‌رو هستیم که به امورات یک دختر یتیم رسیدگی می‌کند، در این اثر که از محبوب‌ترین آثار ادبیات داستانی نوجوان است، خواننده در مقاطع بسیاری با جودی همذا‌ت‌پنداری و همراهی می‌کند.



پدرسالار...
جوامع پدرسالار همواره در تاریخ وجود دارند. از معایب این جوامع این است که سایر وجوه پدر دیده و روایت نمی‌شود و فقط سالار بودن و استیلای او بر دیگران دیده می‌شود. افغانستان یکی از جوامعی است که روحیه پدرسالاری در آن موج می‌زند. محمدحسین محمدی، نویسنده افغان، در آثارش سعی می‌کند این تصویر را به خواننده نشان دهد. «از یاد رفتن» و «سیاسر» که دو عنوان از یک سه‌گانه است روایت زندگی یک روز یک خانواده است که در آن پدر نقش محوری دارد. در داستان اول ما با پدر خانواده همراه می‌شویم و عادات و آداب زندگی او را می‌بینیم و با جهان ذهنی او آشنا می‌شویم و در داستان دوم از زاویه دختر خانواده با ماجرا مواجه شده و دغدغه‌های او و اختلافی که میان پدر و او وجود دارد را می‌خوانیم. پدری در این داستان است  که هر خواننده‌ای را جذب می‌کند زیرا گاهی تلخ و گاهی شیرین است. بد نیست یادآوری کنم که در سومین جلد از این سه‌گانه متوجه می‌شویم که پدر داستان فوت کرده و شرایط غم‌انگیزی برای پسر خانواده رقم می‌خورد. این مجموعه به‌خوبی راوی نقش پدر در خانواده و استحکام آن است.



فیلمش مشهورتر از کتابش
پرینوش صنیعی را شاید نتوان نویسنده مشهوری دانست ولی رمان «پدر آن دیگری» به‌واسطه فیلمی که مرحوم یدا... صمدی از روی آن اقتباس کرده اثر مشهوری است. قصه کتاب حول شخصیت یک پسربچه می‌گذرد که کمتر در کانون توجه خانواده به‌خصوص پدرش قرار می‌گیرد و به همین دلیل او را به شخصیتی گوشه‌گیر و منزوی تبدیل کرده است. مرور جزئی رفتار اعضای خانواده در قبال او مهم‌ترین نکته‌ای است که در این کتاب خود را نشان می‌دهد و هر خواننده‌ای را به مرور رفتار خود با دیگران دعوت می‌کند. هرچند این نکات در فیلمی که صمدی ساخته بازتاب بهتری دارد و در کتاب باید از لابه‌لای کلمات خانم صنیعی آنها را به دشواری بیرون کشید. شاید باید پدر آن دیگری را یک داستان تربیتی نامید که صنیعی دست روی آن گذاشته تا خواننده را به آن توجه دهد. صنیعی در داستانش یک خانواده پنج نفره را ترسیم می‌کند. خانواده‌ای که دو پسر و یک دختر دارند که یکی از دو پسر بیشتر مورد توجه است و همین مساله، زمینه شکاف و دور شدن پسر کوچک‌تر را از خانواده فراهم می‌کند. صنیعی به‌خوبی اهمیت توجه به تک‌تک فرزندان را نشان می‌دهد و با داستانش تاکید می‌کند که مفهوم خانواده در وجود تک‌تک افراد معنا پیدا می‌کند. صنیعی در این اثر به رفتار پدر خانواده در ایجاد این شکاف تاکید می‌کند و به‌خوبی آن را در داستانش بازتاب می‌دهد. 




پدر ژپتو
بدون اغراق اگر بخواهم و بنویسم باید بگویم همه ما هم پینوکیو را می‌شناسیم و هم با پدر ژپتو آشنایی داریم. استاد نجاری که فکر نمی‌کرد یک روزی عروسک دست‌سازش تبدیل به یک موجود زنده شود و او به آن دلبستگی پیدا کند. درباره پدر ژپتو تفسیرهای بسیاری نوشته‌اند و از منظرهای‌ مختلفی تفسیرش کرده‌اند. ولی هر چه هست تصویر یک پدر دوست‌داشتنی است که در این مجموعه داستان‌ها به نمایش در آمده است. پینوکیو اغلب حرف پدر ژپتو را گوش نمی‌کند و بعد پشیمان می‌شود. داستان‌های پندآموز کارلو کلودی که در قامت پینوکیو شکل گرفته نسل‌های بسیاری را با خود همراه کرده و عبرت‌های بسیاری برای مخاطبان خود داشته است.



اسب به زبان آمد
مگر می‌شود بخواهی درباره رابطه پدر و پسر حرف بزنی و از رابطه میان سیدالشهدا(ع) و جوان رشیدش (حضرت علی‌اکبر) سخنی به میان نیاید. سیدمهدی شجاعی در کتاب «پدر، عشق و پسر» از زبان مرکب جناب علی‌اکبر(ع) قصه کربلا را برای مادری که در آن واقعه نبوده بازگو می‌کند. قصه‌ای که همه از چند و چون آن با خبریم ولی شجاعی به شکلی عاشقانه آن را روایت و بازسازی کرده که هرکسی را به حیرت می‎‌اندازد. در این کتاب قصه از کودکی‌ها و شکل‌گیری یک رابطه و عشق و مودت میان این پدر و پسر آغاز می‌شود و در جایی به اسم زمین کربلا و روز عاشورا به پایان می‌رسد. این اثر یکی از آثار پرمخاطب ادبیات آیینی بوده که شجاعی به‌خوبی در آن رابطه پدر و پسر را منعکس کرده‌است. آنچه در این کتاب مخاطبان را شگفت‌زده می‌کند و همواره از آن یاد می‌کنند، زبان شجاعی است. زبانی که تنه به شعر می‌زند ولی شعر نیست و از دیگر‌ سو با نثر عامیانه اختلاف بسیاری دارد. زبانی که به دقت بیانگر حالات شخصیت‌ها و اتفاقات است و شجاعی با وجود این‌که یک آفرینش ادبی انجام داده ولی به خطوط قرمز آفرینش ادبی در این حیطه نیز واقف بوده و سعی کرده دامن اثرش را از این حواشی دور نگه دارد.




یکی از هزار و یکی
روزنامه گاردین رمان «پدران و پسران» را در فهرست 1001 اثری قرار داده که باید پیش از مرگ خواند، حالا ما خیلی به این فهرست‌ها کاری نداریم و بارها در همین ضمیمه درباره این فهرست‌ها حرف زده شده ولی خواستم بگویم  اثر مهمی است ولو این‌که ما آن فهرست را قبول نداشته باشیم. ایوان تورگنیف در این رمان از زاویه پدران و پسران در واقع از زاویه دو نسل سعی کرده به اختلافات اجتماعی بپردازد و آن را نشان دهد. نویسنده این رمان را به‌عنوان پاسخی در برابر جدال بین دو جریان فرهنگی لیبرال و نیهیلیست در روسیه نوشت. او در کتابش لیبرال‌های دهه 30 قرن نوزدهم را پدران و نیهیلیست‌ها را پسران نامیده است. تورگنیف در پدران و پسران موضوع اختلاف دیدگاه میان نسل‌های مختلف و طبقات اجتماعی را دستمایه کرده و در کتاب مناظرات جالبی بین این دو گروه رقم زده است. دکتر مهری آهی در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌اش از این کتاب نوشته، آورده: «در رمان پدران و پسران، تورگنیف درصدد برآمد از تمام تجربیات و مشهودات خویش در این خصوص استفاده کند و سوءتفاهمی که بین گروه‌های مختلف اجتماع و نسل‌های پیر و جوان و نظریه‌های گوناگون ایجاد شده بود، به صورت داستانی شیرین در کتاب خود ضبط کند و طریقی برای ایجاد زندگانی مطبوع و سعادتمند بیابد.» این رمان در یک بستر خانوادگی (همان‌جایی که انتظارش می‌رود) روی می‌دهد و خواننده از همین‌جا وارد جهان داستان ساخته شده تورگنیف می‌شود. شاید بد نباشد این رمان را در فهرست آثاری بگذارید که برای نوروز می‌خواهید بخوانید.




شوخی با یک بابا
احمد اکبرپور و داستان طنز با هم همراه شده‌اند و اگر کسی این دو را از هم جدا ببیند تعجب می‌کند. او در رمان نوجوان «من نوکر بابا نیستم» (البته نوشتن برای نوجوان‌ها هم از آن اتفاقاتی است که با اکبرپور همنشین شده و نمی‌توان گفت خلاف عادت است) از همین زاویه به روایت آنچه بسیاری خشونت علیه کودکان می‌نامند، پرداخته است. قصه با تم طنز از جایی آغاز می‌شود که بسته پول پدر خانواده در یک روستایی در چاه مستراح می‌افتد و او یکی از پسرها را که راوی داستان هم هست وادار می‌کند برای در آوردن آن بسته وارد چاه شود. این داستان که با زبانی طنز و کاریکاتورهایی مکمل متن منتشر شده راوی خشونتی است که از سوی برخی بزرگ‌ترها با عناوین مختلف متوجه کودکان می‌شود. اکبرپور در این داستان قصد دارد خشونت را نشان دهد و برای این کار مراقب است که حدود یک خانواده را از بین نبرد بلکه می‌خواهد تلنگری بزند که چگونه ما ناخواسته مجری خشونت می‌شویم ولو این‌که پدر یک خانواده باشیم. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است.




نوبلیست از پدرش می‌گوید
اورهان پاموک، نویسنده ترک‌تباری است که برنده نوبل ادبیات شده و آثارش در میان مخاطبان فارسی‌زبان ترجمه شده و دارای محبوبیت است. «پدرم» نوعی زندگی‌نامه خودنوشت است. او در این اثر کوتاه بیشتر از پدر خودش حرف می‌زند. از پدری که در دوران کودکی اورهان، او و خانواده را ترک کرده است. پدری که با وجود کاری که کرده هنوز برای اورهان عزیز است. پاموک در این اثر تصویری کاملا شرقی (همچون دیگر آثارش) از خود نشان می‌دهد که به پدر به‌عنوان یک جایگاه خدشه‌ناپذیر نگاه کرده با وجود این‌که پدرش رفتاری داشته که در زندگی آنها اثر گذاشته است. پاموک در اغلب آثارش دنبال نمایش این تصویر شرق است. تقابل میان شرق و غرب و نشان دادن ظرفیت‌های شرق به مخاطبش. او تاکید می‌کند که می‌توان با تکیه بر داشته‌ها با غرب رویارو شد و مغلوب نبود. این اثر که ساختار داستانی ندارد و بیشتر یک ناداستان بلند است روایت‌های پاموک از پدرش را در خود جا داده است. در این کتاب ما با پدری مواجهیم که خانواده را ترک کرده ولی پاموک (به‌عنوان پسر آن فرد) نقش او را در موفقیت‌های زندگی‌اش بازگو کرده و نشان می‌دهد که جایگاه پدرش برایش از چه اهمیتی برخوردار است. روایت‌های این کتاب در مقاطعی تکان‌دهنده است و او با مرور خاطراتش ما را به جهان خودش که پدرش در آن نقش داشته نزدیک می‌کند.