خاطره بازی با خطرات و مشکلات «در چشم باد»
تلخ و شیرین
از آقای طاهری خواستیم بعد از این همه سال خاطرهبازی کند و از گذشته برایمان بگوید. از تلخیها و شیرینیهای سریال در چشم باد. از بازیگران، پیچیدگیهای تولید و خلاصه هرچه که در ذهنشان پر رنگتر از بقیه است. ایشان هم لطف کرد و دو مورد خیلی خاص را برایمان مرور کرد.
خاطرات بسیار است و هر لوکیشنی که در آن کار کردیم پر از خاطره بود. از شروع ساختوساز و تهیه امکانات و پشتیبانی و تجهیزات تا ورود بازیگرهای جدید تماما باعث شدهبود در طول پروژه خاطرات به یادماندنی باقی بماند. تهیه امکانات و پشتیبانی یکی از دشواریهای کار در این سریال بود که برای تهیه آنها ممکن بود زمان زیادی صرف شود.
یادم میآید برای یافتن یک قطار قدیمی زمان زیادی گذاشتیم چون آقای جوزانی اصرار داشت قطار مدنظرش را که در یک عکس بود پیدا کنیم که بالاخره بعد از گشتن بسیار قطاری شبیه آنچه ایشان میخواست را در یک پارکینگ متروکه در آذربایجان پیدا کردیم.
مجوز گرفته شد و قطار را آوردند تا آن قطار متروکه با همان شکل و شمایل استفاده شود. هواپیمایی که قرار بود به شکل واقعی اعلامیه پخش کند هم جزو کارهای دشواری بود که به خوبی انجام گرفت. پروازها هم باید بهصورت واقعی صورت میگرفت و در جاده ورامین از هواپیماهای تکملخه استفاده میشد و بازیگرها در حد خلبان باید توانایی خود را در مقابل دوربین به معرض نمایش درمیآوردند.
خاطره دیگری که به یاد دارم از بیتا توکلی، بازیگر خردسالی است که در آن زمان نقش کودکی لیلی را بازی میکرد و بعد از آن ستاره صفرآوه نقش بزرگسالی لیلی را عهدهدار شد.
به یاد دارم شهریور 84 بیتا، خانم صفرآوه را در حیاط «خانه سمندون» دید و به سمت او دوید او را در آغوش گرفت و بوسید و از زیباییاش تعریف کرد و بسیار خوشحال بود که بزرگسالیاش را ایشان بازی میکند.
او در آن زمان مسافر بود و به خاطر اینکه مادرش از کما بیرون آمدهبود، تصمیم گرفت برای ادای دین همراه پدر و مادرش به مشهد برود که متاسفانه در راه برگشت از مشهد تصادف سختی میکنند و هر سه جان خود را از دست میدهند. این اتفاق ضربه بسیار سنگینی به ما وارد کرد و از طرف دیگر هنوز کار ما با کودکی لیلی تمام نشدهبود. برای همین هم به مدیر گروه کودک پیشنهاد دادیم به ما کمک کند و در شبکه یک عکسی شبیه ایشان را فراخوان دادیم تا دختر بچههای همسن و سال و شبیه بیتا که علاقه به بازی دارند بیایند تا از بین آنها انتخاب شوند. طبیعتا با فاصله دورتر این نقش را کس دیگری بازی کرد و بینندهها متوجه این تغییرات پیش آمده نشدند.
یادم میآید برای یافتن یک قطار قدیمی زمان زیادی گذاشتیم چون آقای جوزانی اصرار داشت قطار مدنظرش را که در یک عکس بود پیدا کنیم که بالاخره بعد از گشتن بسیار قطاری شبیه آنچه ایشان میخواست را در یک پارکینگ متروکه در آذربایجان پیدا کردیم.
مجوز گرفته شد و قطار را آوردند تا آن قطار متروکه با همان شکل و شمایل استفاده شود. هواپیمایی که قرار بود به شکل واقعی اعلامیه پخش کند هم جزو کارهای دشواری بود که به خوبی انجام گرفت. پروازها هم باید بهصورت واقعی صورت میگرفت و در جاده ورامین از هواپیماهای تکملخه استفاده میشد و بازیگرها در حد خلبان باید توانایی خود را در مقابل دوربین به معرض نمایش درمیآوردند.
خاطره دیگری که به یاد دارم از بیتا توکلی، بازیگر خردسالی است که در آن زمان نقش کودکی لیلی را بازی میکرد و بعد از آن ستاره صفرآوه نقش بزرگسالی لیلی را عهدهدار شد.
به یاد دارم شهریور 84 بیتا، خانم صفرآوه را در حیاط «خانه سمندون» دید و به سمت او دوید او را در آغوش گرفت و بوسید و از زیباییاش تعریف کرد و بسیار خوشحال بود که بزرگسالیاش را ایشان بازی میکند.
او در آن زمان مسافر بود و به خاطر اینکه مادرش از کما بیرون آمدهبود، تصمیم گرفت برای ادای دین همراه پدر و مادرش به مشهد برود که متاسفانه در راه برگشت از مشهد تصادف سختی میکنند و هر سه جان خود را از دست میدهند. این اتفاق ضربه بسیار سنگینی به ما وارد کرد و از طرف دیگر هنوز کار ما با کودکی لیلی تمام نشدهبود. برای همین هم به مدیر گروه کودک پیشنهاد دادیم به ما کمک کند و در شبکه یک عکسی شبیه ایشان را فراخوان دادیم تا دختر بچههای همسن و سال و شبیه بیتا که علاقه به بازی دارند بیایند تا از بین آنها انتخاب شوند. طبیعتا با فاصله دورتر این نقش را کس دیگری بازی کرد و بینندهها متوجه این تغییرات پیش آمده نشدند.