نسخه Pdf

 از دانشکده تئاتر شوروی تا قشون میرزا

به بهانه درگذشت حبیب‌ا... عبدالرزاق‌اف، بازیگر فقید پارسی‌زبان

از دانشکده تئاتر شوروی تا قشون میرزا

«پدرت همه عمر جنگید به امید آن‌که جهانی پدید آید که در آن ظلمی به‌جا نباشد... و من به امید ایجاد جهانی برابر و برادر آن‌قدر شلیک کردم و کشتم که حساب از دستم بیرون است». حرف‌های شخصیت «حسام‌آقا»ی سریال در چشم باد روی صدای حبیب‌ا... عبدالرزاق‌اف با زبانی که فارسی است اما کهن‌تر و شیرین‌تر از فارسی ایرانی به نظر می‌رسد، سوار می‌شود و در قالب نامه‌ای به دخترش لیلی، معشوقه بیژن ایرانی، دیالوگ‌هایی را می‌گوید که قرار است در فهم معنای جنگ و کشتن در مهم‌ترین اثر جعفری جوزانی، نقشی سرنوشت‌ساز و مهم داشته باشد. بازیگر سرشناس از اهالی موج‌آفرینان در جریان نوی تئاتر و سینمای تاجیکستان، حالا دو ماهی هست که این دنیا را ترک کرده اما حسام‌آقای او زنده است و حرف‌های مهمش در گوش مخاطبانی که سریال را دیده‌اند هنوز طنین دارد.

همزبانی از حوالی هیمالیا
کمی آن طرف‌تر از جنوب‌شرقی‌ترین گوشه افغانستان، درست در ضلع پایینی کشور ازبک‌ها، سرزمین کوچکی در عرض رشته‌کوه پامیر در ادامه ارتفاعات هیمالیا پهن شده که ما ایرانی‌ها هنوز هم در خودمان، قرابت خاصی با آن می‌یابیم.
آخرین مرز از سرزمین‌هایی که با زبان پارسی به هم متصل می‌شده و می‌شوند در فرهنگ و هنر ایران رسوخ کرده و آنچنان راسخ ایستاده که فقط ماجرای ادبیات کهن فارسی مطرح نیست؛ همین سریال در چشم باد خودمان هم که تازگی‌ها دوباره از تلویزیون پخش شد، از اعماق آخرین نقطه فارسی در دل قاره آسیا، چند شخصیت به‌یاد ماندنی پروپیمان را پیش چشم‌مان تصویر کرد که اگر پیش از این با استعاره‌های معشوقکان سغد و خجند و آمودریا در اشعار قرن هفتم به قبل، این دیار را به‌خاطر می‌آوردیم حالا چهره «لیلی» این سریال و پدر و مادرش در استعاره‌ای ارتقایافته تا مفهوم تمدن ایران بزرگ، تاجیکستان را برایمان شمایل‌نگاری می‌کند.



شکوفایی پس از فروپاشی
گفتم پدر لیلی؛ همان حسام‌آقا؛ حبیب‌ا... عبدالرزاق‌اف، بازیگر بلندآوازه تاجیکستان که در این نقش، فراتر از متن پدر لیلی، با فرامتن بازیگری از دوران الحاق تاجیکستان به اتحاد جماهیر شوروی، مفاهیم عمیق‌تری را باز می‌کرد. 23سالش بود که در سال ۱۹۶۰ از دانشکده دولتی هنر تئاتر مسکو و چهار سال بعد هم از دوره‌های کارگردانی این دانشکده فارغ‌التحصیل شد. این یعنی ورود عبدالرزاق‌اف به عرصه بازیگری با دوران جنگ سرد و افول آرام آرام قدرت شوروی همزمان شده بود. دورانی که داشت یخ اولین نظام کمونیستی جهان را در برابر ابرقدرت رقیبش آمریکا آب می‌کرد و همین هم اسم این سال‌ها را در تاریخ روسیه به «دوران ذوب» مشهور کرد.
در این میان «موج نو»های سینما و تئاتر در اروپا به‌خصوص به مرکزیت فرهنگی فرانسه یکی‌یکی سر بر می‌آوردند و محکم به ساحل هنر دیگر کشورها می‌کوبیدند آنقدر که این امواج نو از آن سو به سینمای آمریکا و از این سو به سینمای ایران هم رسید. کمتر از دو دهه مانده بود تا شوروی فروبپاشد و تئاتر و سینما داشتند نقش مهم خود را در این واقعه تاریخی ایفا می‌کردند که تاجیکستان هم به‌عنوان مهم‌ترین بخش فارسی‌زبان ملحق شده منطقه به اتحاد جماهیر، داشت مرزهای خود را با شوروی پیدا می‌کرد
و از نو زاده می‌شد.
حبیب‌ا... عبدالرزاق‌اف در چنین دورانی سربرآورد و در موج تئاتر و سینمای نوی تاجیکستان نه‌تنها به‌عنوان بازیگر و کارگردان در کنار محمودجان واحداف، مریم عیسی‌یوا، هاشم گدای‌اف، تمره ابدالشوکراوا، تورخان احمدخان‌اف، فاطمه غلاموا و ناصر حسن‌اف نقش‌آفرینی کرد بلکه در قامت شخصیتی اثرگذار بر ساختار هنر این کشور ظاهر شد.
آرتق قادر، هنرمند تاجیکستانی می‌گوید که این نسل «یک روح و نسیم تازه به فضای تئاتر تاجیک
وارد کرد. یعنی با آمدن آنها تئاترهای تاجیکستان حرفه‌ای‌تر شدند و به رئالیسم رو آوردند.» عبدالحمید صمد، نویسنده نامدار تاجیک نیز «یک دوره شکوفایی تئاتر و سینمای تاجیک» را به این نسل مربوط می‌داند و به گفته وی «این نسل توانست یک دوره بسیار پرعظمت تئاتر ملی تاجیکستان را رقم بزند.»



کارنامه درخشان
به گزارش بی‌بی‌سی، عبدالرزاق‌اف نزدیک به 14سال در تئاتر موسیقی-کمدی شهر خجند، تئاتر لاهوتی و تئاتر جوانان شهر دوشنبه و استودیوی تاجیک‌فیلم به‌عنوان هنرپیشه و کارگردان فعالیت کرده است. در سال‌های ۱۹90-1987 ریاست اتحادیه خادمان تئاتر در تاجیکستان را برعهده داشت و از سال ۲۰۰۲ تا پایان عمر مدیر و رهبر هنری تئاتر غیردولتی «پدیده» بود و سال ۱۹۸۷ عنوان افتخاری هنرمند مردمی تاجیکستان را دریافت کرد. یکی دیگر از هنرمندان و صاحب‌نظران تاجیک معتقد است تاجیکستان این اتفاق را که در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی شهر دوشنبه
«مرکز فرهنگی آسیای میانه» شده بود، مدیون بازیگرانی چون عبدالرزاق‌اف است. حسام‌آقا، نقش به‌یادماندنی او در سریال در چشم باد هرچند که مهم‌ترین همکاری او با آثار ایرانی است اما این بازیگر نامدار تاجیک پیشتر در سریال شکرانه نیز نقش سرگرد پلیس تاجیکستان را ایفا کرده است. عبدالرزاق‌اف به‌گفته خودش در بیش از 80فیلم که 10 یا 15مورد از آنها، پروژه جهانی بوده‌اند، نقش‌آفرینی داشته که مهم‌ترین آنها را «مرگ رباخوار» می‌داند و می‌گوید: «من در آن فیلم نقش اساسی را بازی می‌کردم و این به 100فیلم بهترین جهان، داخل است. کارگردانش طاهر صابر بود. فیلم‌های زیادی بازی کردم. با باندارچوک کار کردم، با شوکشین کار کردم. البته با ایشان هم دوست بودم و با هم در یک آکادمی درس می‌خواندیم. تارکوفسکی دوست صمیمی من بود و می‌آمد تاجیکستان و من می‌رفتم مسکو. با استورپر کار کردم. با همه کارگردانان بزرگ تاجیکستان و ازبکستان کار کردم.»





عزت تاجیکستان
حبیب عبدالرزاق‌اف شاید برای تئاتر و سینمای تاجیکستان مانند عزت‌ا... انتظامی باشد برای تئاتر و سینمای ایران. این‌طوری آدرس بهتری می‌شود داد اما حسامِ در چشم باد پدیده مستقل‌تری است چرا که همه نقش‌های به‌یادماندنی فیلم‌ها و سریال‌ها
اگر چه با بازیگران‌شان اتحاد و عینیت دارند اما از آنها مستقل هم هستند. حسام در فصل اول این سریال کنار مردان جنبش جنگل و میرزا کوچک‌خان جنگید و بعد از آن در نظام‌سوسیالیستی که فکر می‌کرد قرار است ظلم را از صفحه زمین محو کند، خدمت صادقانه‌اش را ادامه داد طوری که از همسر و دخترش لیلی هم دل کند و جدا شد و از لیلی هم مبارزی پولادین در یونیفرم خشک شورویایی ساخت. اما طولی نکشید که در نامه‌ای به دخترش اعتراف کرد که شلیک کردن، راه ساختن جهانی بدون ظلم نیست. این حرف‌ها را باید از زبان عبدالرزاق‌اف با فارسی دورافتاده اما اصیلی می‌شنیدیم که روزی زیر چکمه‌های قدرت اول بلوک شرق قرار گرفت تا بعدا که فصل سوم در چشم باد به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رسید بدانیم کدام شلیک کردن با کدام اسلحه چه دنیایی را خواهد ساخت.
حالا رئیس حزب بعث عراق به عنوان شعبه‌ای از همان تفکر سوسیالیستی داشت چکمه‌های استالین را روی خاک ایرانی می‌تازاند که حسام در برابر دیکتاتوری رضاخانی‌اش ایستاده بود و بیژن، مجنون همان لیلی تاجیک، از آن دفاع کرده بود و حالا مفهوم تازه‌ای از شلیک کردن در ادبیات مقاومت داشت شکل می‌گرفت. برای همین هم هست که مونولوگ‌های حسام‌آقا پدر لیلی در نامه‌اش به دختری که مبارزه برای برابری و آزادی انسان را با شلیک کردن به بی‌گناه‌ها در یونیفرم شوروی
اشتباه گرفته بود تا آخرین قسمت سریال طنین‌انداز می‌شود و نمی‌گذارد یادمان برود دفاع و مقاومت از خاک و ناموس و عشق و وطن، همیشه محترم و ستودنی است.
ضمیمه نوجوانه