حالا که بچه نمیگذارد بخوابیم لااقل شب زندهداریمان را معنوی کنیم
شب زندهداریهای پدرانه
احمدرضا رضایی شاعر، نویسنده و معلمی که همیشه به نظام آموزشی اعتراض دارد
اگر به من باشد میگویم رمضان ماه مادران شیرده است که شرمنده دلشانند. رمضان ماه پیرهاست که اذان نداده قلقل سماورشان برپاست و به زور این و آن روزهشان را باز میکنند. آهشان میپیچد به بخار چای، بال درمیآورد و بالا میرود؛ آنقدر آرام از چشمها دور میشود انگار اصلا وجود نداشته. اما آهها و آرزوها به سرزمین مادریشان بازمیگردند، به غیب، به آسمان. رمضان ماه زنان حائض است که شرم روی گونههای رنگپریدهشان گل میاندازد. رمضان ماه تازهپدران هم هست. آنهایی که خروسخوان باید شال و کلاه کنند ولی مجبورند تا خود آفتاب بیدار بمانند.
دخترکوچولوی ما چندماهه بود و بدخواب. پابهپای ما بیدار میماند و همین که چرتمان میگرفت، میزد زیر آواز. سرسام گرفته بودیم و خلقمان برگشته بود. بهانهای برای شببیداری نداشتیم تا اینکه رمضان از راه رسید و عیشمان جور شد. شبهای رمضان سبک و لطیفند. مثل حریر روی صورت آدم میافتند. آنطرفشان پیداست. رویای محو و شیرینی را به یاد میآورند. خلاصه، شبها جان گرفتند و تمام خواب و خانه ما را پر کردند. چراغ خانه ما تا طلوع میسوخت. احساس میکردیم که ماها شب را سر دست گرفتهایم و حلواحلوا میکنیم. احساس میکردیم که اهالی شبیم. شب با ما مهربان شده بود و ما را در دل سکوت کشانده بود. شب دیگر یادآور ترسها و غصهها نبود. دختر فسقلی حس میکرد که ما دیگر معذب نیستیم و نفسمان یخ نیست. بغل میگرفتیمش و آرام برایش قرآن میخواندیم. فهمیدیم که ما 15-10 سوره از بر بودیم و نمیدانستیم. قرآن ما را سرحال میآورد و با بوی چای و کاغذ عجین میشد. دخترکوچولو آرامآرام مست میشد و چشم برهم میگذاشت. شبهای بعد مثنوی را هم چاشنی میکردیم. ملایم و نرم و به آواز میخواندیم و منتظر سحر مینشستیم. سحر سبکبار و خنک میآمد. چیزی روی دوشم میانداختم و میرفتم پشتبام. خودم را در معرض نفحه رحمان قرار میدادم، در برابر نفس خدا. حسین الهیقمشهای یکبار میگفت پدرش توصیه میکرده که سحر را دریابند. میگفته حتی کافر هم اگر بیدار بماند از برکات سحر بهرهمند میشود.
شوال که رسید، من حسش کردم. دیگر شبهایش بو نداشتند. کمی غلیظ و سنگین شده بودند. باز هم برای دخترم قرآن میخواندم اما نفسم چاق نبود. به دل خودم هم نمینشست. زدم به مثنوی اما حال رمضان برنگشت. شبها جان نداشتند، باز نبودند. روز اول شوال دلم نمیخواست صبحانه بخورم. میدانستم که صبحانه خوردن مرا به رنج زندگی بازمیگرداند.
من هیچوقت نتوانستم قرآن را تندتند بخوانم و ختم کنم. من کندم و به کندی اعتقاد دارم. قرآن را سر صبر میخوانم و آهنگ کلمات را زندگی میکنم. قرآن هیچکس شبیه دیگری نیست. خدای هیچکس شبیه دیگری نیست. قرآن خودتان را بخوانید و صفا کنید. رمضان دم در است.
دخترکوچولوی ما چندماهه بود و بدخواب. پابهپای ما بیدار میماند و همین که چرتمان میگرفت، میزد زیر آواز. سرسام گرفته بودیم و خلقمان برگشته بود. بهانهای برای شببیداری نداشتیم تا اینکه رمضان از راه رسید و عیشمان جور شد. شبهای رمضان سبک و لطیفند. مثل حریر روی صورت آدم میافتند. آنطرفشان پیداست. رویای محو و شیرینی را به یاد میآورند. خلاصه، شبها جان گرفتند و تمام خواب و خانه ما را پر کردند. چراغ خانه ما تا طلوع میسوخت. احساس میکردیم که ماها شب را سر دست گرفتهایم و حلواحلوا میکنیم. احساس میکردیم که اهالی شبیم. شب با ما مهربان شده بود و ما را در دل سکوت کشانده بود. شب دیگر یادآور ترسها و غصهها نبود. دختر فسقلی حس میکرد که ما دیگر معذب نیستیم و نفسمان یخ نیست. بغل میگرفتیمش و آرام برایش قرآن میخواندیم. فهمیدیم که ما 15-10 سوره از بر بودیم و نمیدانستیم. قرآن ما را سرحال میآورد و با بوی چای و کاغذ عجین میشد. دخترکوچولو آرامآرام مست میشد و چشم برهم میگذاشت. شبهای بعد مثنوی را هم چاشنی میکردیم. ملایم و نرم و به آواز میخواندیم و منتظر سحر مینشستیم. سحر سبکبار و خنک میآمد. چیزی روی دوشم میانداختم و میرفتم پشتبام. خودم را در معرض نفحه رحمان قرار میدادم، در برابر نفس خدا. حسین الهیقمشهای یکبار میگفت پدرش توصیه میکرده که سحر را دریابند. میگفته حتی کافر هم اگر بیدار بماند از برکات سحر بهرهمند میشود.
شوال که رسید، من حسش کردم. دیگر شبهایش بو نداشتند. کمی غلیظ و سنگین شده بودند. باز هم برای دخترم قرآن میخواندم اما نفسم چاق نبود. به دل خودم هم نمینشست. زدم به مثنوی اما حال رمضان برنگشت. شبها جان نداشتند، باز نبودند. روز اول شوال دلم نمیخواست صبحانه بخورم. میدانستم که صبحانه خوردن مرا به رنج زندگی بازمیگرداند.
من هیچوقت نتوانستم قرآن را تندتند بخوانم و ختم کنم. من کندم و به کندی اعتقاد دارم. قرآن را سر صبر میخوانم و آهنگ کلمات را زندگی میکنم. قرآن هیچکس شبیه دیگری نیست. خدای هیچکس شبیه دیگری نیست. قرآن خودتان را بخوانید و صفا کنید. رمضان دم در است.
تیتر خبرها