از نو، جوانه زدیم
بعضی بزنگاهها در زندگی آدم، گل درشت پونز میشوند روی تخته خاطرات.همان مقطع هایی که حسابی حال آدم سرکیف بوده و دورش پر از آدم حسابیهایی بود که دوستشان داشته.
برای من تولد نوجوانه، وسط وحشت زبانه کشیدن کرونا توی خانه زندگیهایمان و وسط ماسکهای فیلتردار دولایه و دستکشهای لاتکس بهترین اتفاق۲۰ و اندی سال زندگیام بود.هرسال اما وقتی میرسم به سوم بهمن مثل آن دسته از آدمهایی که روز تولدشان دپرس یک گوشه کز میکنند، میروم توی لاک خودم و غم بیخ گلویم را میگیرد و به این فکر میکنم که برای کسی بود و نبود یکهفتهنامه ۸صفحهای، با محوریت تولید محتوا برای نوجوان که البته خودشان هم بنویسندش، اصلا مهم هست یانه! هرسال نمیدانم جواب این سوال را چطور بدهم و هر سال از آدمهای بزرگ و کوچکی میشنوم اصلا نوجوان نیاز دارد به نوجوانه؟
دقیقا میشوم مثل نوجوانی که در بحران هجده سالگی «آمدنم بهر چه بود» گیر میکند و تنها توجیهی که میتواند قانعم کند این است که حداقل بودنش از نبودنش بهتر است.گرچه توی قنوتهای نمازم دلم میخواسته قصه قلمم، کارم، دغدغههایم در گوش همه بپیچد و زمزمه خیلیها شود اما غصه هزار کار نکرده برای نوجوانهایی که فکر میکنم بینمان فرسنگها باهم فاصله افتاده حالم را ازاین رو به آن رو میکند و ته دلم را مایوس. این که هی فکر کنی همه دل مشغولیهای این سالهایت تهش که چی مثل خوره میماند اما امیدوارم سال چهارم نوجوانه را با اهالی خوش قلمش جسورانه و مطالبهگرانه از نو، جوانه بزنیم.
حسین شکیبراد - سردبیر نوجوانه