سامان ۱۷ساله از تهران برای ما پیامی ارسال کرده و در آن نوشته است :« سلام جناب عقلکل بنده نمیدانم در چه زمینهای استعداد دارم و خانواده هم بیتوجه به این موضوع فقط تاکید دارند که من باید پزشک شوم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
در پاسخ به شما چهار نکته عرض میکنم
۱. ما یک چیزی داریم به نام رشته «پزشکی» و یک چیز دیگری داریم به نام «مهندسی»! این دو امر خواسته یا ناخواسته باید در فرزند باشد وگرنه احتمالا آدم ناخلفی است. البته پدر و مادر عزیز کاملا حق انتخاب را به او میدهند، منتها باید فرزند چیزی را انتخاب کند که پدر و مادر گفتهاند. اینگونه هم حق انتخاب از او گرفته نشده و هم خیرخواهی والدین نتیجه داده.
۲. یکی دیگر از ویژگیهای پدر و مادر ایرانی گاهی این است که تناقضی میان مسیرهای مختلف زندگی نمیبینند. یعنی مثلا مطالعه رشته پزشکی را در کنار تاسیس یک قنادی یا رفتن به رشته نقاشی با هم در تزاحم و تنافر نمیبینند. معتقدند کودکشان میتواند مثل دانشمندان قدیم هم تاجر هم نویسنده، هم نقاش، هم منجم، هم پزشک هم باغبان، هم پاسبان، هم مدیر و هم شاعر و هم هر چیزی دیگری بشود.
۳. اخیرا یک جشنواره استعدادیابی به نام نوجوونیم در تهران شکل گرفته. میتوانی در آن پنهانی ثبتنام کنی و بعد از کسب مقام اول در رشته مورد علاقه خود، تقدیر نامهاش را ببری پیش پدرت و به او ثابت کنی که میتوانی در آن زمینهها هم مستعد باشی .
۴. «استعداد یابی». عبارتی که بشر از ابتدای دوره پارینه سنگی تا همین امروز با آن مواجهات گوناگون داشته است. مثلا حتی انسان اولیه هم مدتها طول کشیده تا بفهمد در پختن گوشت خام گوزن و آهو استعداد دارد. یا کلی زمان برد تا بفهمد توانایی نقاشی کارهایش بر دیوار را دارد. اما استعدادیابی هر چه قطار تاریخ جلو رفت، سر و شکل دیگری به خود گرفت. مثلا همین امیرکبیر خودمان وقتی در کودکی میرفت پشت در کلاس استاد و درس را از پشت در میشنید، آدم متوجه میشد که این وزیر شهیر در درس و بحث و سیاست استعداد دارد. در این دوران کلا آدمها چهار نوع استعداد داشتند. یا باید رعیت میشدند یا معلم، یا تاجر یا درباری. هیچ هم اینگونه نبوده است که مثلا کسی رعیت باشد و بعد بخواهد درباری هم شود. اینها با هم تزاحم دارند. مثل زمان ما نبود که کسی بخواهد گاوداری بزند و بعد بیوتکنولوژی را کنارش ادامه دهد!
شایان ۱۶ساله از کرج متنی برای من منتشر کرده است. بنده عینا آن را برای شما به اشتراک میگذارم.
آقای عقل کل سلام. آقا من یه سؤال دارم. مگه مدل لباس هر کسی بهعهده خودش نیست؟ مثلا عربها دوست دارن دشداشه سفید بپوشن. یا در بعضی اقوام مردها پیراهن بییقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دم پایشان جمع شده با قبایی که جلویش با کمربند بسته میشد و کلاه کوتاه و گرد نمدی میپوشیدند. بعضی مردها هم در ایران ژاکتهای پوستی و جلیقههای نمدی میپوشن. در نقاط دیگه میهن عزیزمون از پیراهن گشاد و پرچینی که قد آن تا میان ساق پا میرسد و آستین آن از دو تکه و یک مرغک تشکیل میشود و مچدار است و برای گشادی دامن آن از ترکهای راسته و گود استفاده میکنند. تازه برای دوخت این لباس ۸تا۱۰متر پارچه نیاز است و اغلب به رنگ سفید است! خلاصه که هر جایی وابسته به سلیقه خودشون لباس مناسب به تن دارن. در خارج از کشور هم همینطوره حتی مثلا کیمونو، لباسی بلند و سراسری بوده که آستینهای بسیار گشاد و بلندی دارد که گاهی تا مچ پاها ادامه پیدا میکند. در ژاپن این روزها بیشتر در مراسم خاص، جشنها و موقعیتهای مخصوص، زنان ژاپنی کیمونو میپوشند. بله! تعجب میکنین از این میزان اطلاعات من؟! ایرادی نداره! یا مثلا توی همین کشور هند، اصلیترین لباس سنتی خانمها، ساری نامیده میشود که شامل یک پارچه بسیار بلند ۴ تا ۹متری است که دور تن پیچیده میشود و یک بلوز که بیشتر اوقات به صورت نیم تنه است و آستینهای کوتاهی دارد. لازمه بیشتر علم و اطلاعات سرشارم رو راجع به پوشش ملل کنم یا دیگه ملتفت شدید؟ پس فهمیدیم هر جا پوشش خودشون رو دارن و پوشش واقعا یه امر کاملا شخصیه. به نظرم شما هم با من هم عقیدهاید. اما جالبه بدونید پدر من به هیچ عنوان با من و شما هم عقیده نیست. یعنی ایشون معتقدن آدم باید در همه حال کت و شلوار تنش باشه. توی مهمونی، توی پارک، توی کوه، توی ماشین، توی اتاق، توی پاساژ، توی شهربازی و حتی توی استخر!».
در پاسخ به این مسأله آقای عقلکل پاسخ دقیقی هنوز ندادهاند و صرفا پیام شایان سین گردید.
عقل کل