خواب در باغ گیلاس
خبرنگاری به سعید خبر میدهد بیاید و استخوانهای پدرش را که سالها قبل در حکومت دیکتاتور دستهجمعی زندهبهگور شده تحویل بگیرد.
سعید پناهندهای است عراقی که در نروژ زندگی میکند. مانند اغلب مهاجران، فردی است شوکزده، نوستالژیباز و منزوی. او تنها با همسایه پیر نروژیاش در تماس است که میخواهد بعد از مرگ در باغ گیلاس دفن شود تا طبق افسانهای قدیمی به درخت گیلاس بدل شود. ازهر جرجیس، سفر بازگشت این پناهجو را به کشور ویرانشدهاش و تلخی بارها و بارها از دستدادن را با زبانی ساده و موجز به تصویر کشیده است؛ تابلویی از کمدی سیاه انسانی. کتاب «خواب در باغ گیلاس» نوشته ازهر جرجیس و با ترجمه محمد حزباییزاده که انتشارات ثالث منتشر کرده است، داستان مردی عراقی است که در زمان حکومت صدام -که از آن فقط به دیکتاتور نام برده میشود- مجبور میشود درس دانشگاه را رها کند و تن به مهاجرت بدهد. پس از سختیهای پی در پی که نیمی از کتاب در شرح آنهاست، موفق میشود به نروژ پناهنده شود اما سالها بعد پیامی دریافت میکند که میتواند به عراق برگردد و جنازه پدرش که دستهجمعی زنده به گور شده است را تحویل بگیرد. قسمت دوم کتاب شرح این سفر بازگشت است و اوهام و واقعیت در آن با هم آمیخته است. ازهر جرجیس در این اثرش بستری خلق کرده برای روبهروکردن مخاطب با تبعید. او گویی مشغول نوشتن نامه یا شرح خاطراتی است برای دنیای غرب و همچنین کشورهای همسایه عراق تا از نابودی بگوید؛ افتادن در ورطه بیجا و مکانی، آوارگی، گیجی و سرانجام بیهویتی.